#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۱
📜 متن : مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً
إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَْسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الاَْیَّامِ وَ رَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایَا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الاَْحْزَانِ وَ نُصُبِ الاْفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی :
۱ . اين واژه گاه به صورت تثنيه (با فتح راء) و گاه به صورت جمع (با کسر راء) خوانده شده.
در صورت اول اشاره به مکانى است که در ميان حلب و قنّسرين از اراضى شام واقع شده و در صورت دوم ممکن است اشاره به همان مکان به اعتبار حضور اقوام مختلف در آنجا باشد.
۲ . سند نامه: اين نامه به گفته نويسنده مصادر نهج البلاغه، از مشهورترين نامه ها و وصاياى امام امير مؤمنان(عليه السلام) است که گروهى از برجسته ترين دانشمندان اسلام آن را پيش از تولد سيّد رضى در کتاب هاى خود آورده اند; از جمله مرحوم کلينى در کتاب الرسائل و مرحوم حسن بن عبدالله عسکرى (از اساتيد شيخ صدوق) در کتاب الزواجر والمواعظ و نويسنده عقد الفريد در دو بخش از کتاب خود در باب مواعظ الاباء للابناء و نويسنده کتاب تحف العقول، حسن بن على بن شعبه در ضمن سخنان امير مؤمنان على(عليه السلام).
شيخ صدوق نيز بخش هايى از آن را در دو جاى کتاب من لا يحضر آورده است.
بعد از سيّد رضى نيز گروه کثيرى آن را در کتاب هاى خود ذکر کرده اند.
مرحوم سيّد بن طاووس در آخر کتاب کشف المحجة، ضمن بيان اين وصيّت نامه با اسناد متعدّدى آن را نقل مى کند.
مجموعه اسنادى که بزرگان براى اين نامه ذکر کرده اند به شش سند بالغ مى شود (و از مجموع اين اسناد و نقل اين همه بزرگان به خوبى روشن مى شود که در انتساب اين نامه به امير مؤمنان على(عليه السلام) جاى هيچ گونه تأملى نيست.
اضافه بر اينکه محتواى آن نيز به قدرى عالى است که صدور آن از غير امام معصوم امکان ندارد) (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۳۰۷-۳۱۱).
۳ . «زمان» در اصل به همان معناى معروف آن است که شامل اوقات کوتاه و طولانى مى شود ; ولى از آنجا که زمان در اين دنيا همراه با حوادث گوناگون تلخ و شيرين است، اين واژه گاه اشاره به همين معناست و «المُقِرُّ لِلزّمان» اشاره به کسى است که قبول دارد دنيا دار حوادث است ولى در عمل با آن هماهنگ نيست.
۴ . در بسيارى از متون و شروح نهج البلاغه بعد از اين وصف صفت ديگرى نيز به عنوان «الذامُّ لِلدُّنْيا; نکوهش گر دنيا» آمده است که با توجّه به آن، هفت وصف مى شود.
۵ . «الظّاعِن» به معناى کوچ کننده از ريشه «ظعن» بر وزن «طعن» به معناى کوچ کردن گرفته شده است.
۶ . «غرض» به معناى هدفى است که به سوى آن تيراندازى🎯 مى شود.
۷ . «رهينة» به معناى گروگان است.
۸ . «رمية» تعبير ديگرى از «غرض» و «هدف» است (صفت مشبهه اى است که معناى مفعولى دارد).
۹ . «حليف» به معناى هم پيمان از ريشه «حلف» بر وزن «حرف» به معناى سوگند و پيمان گرفته شده است.
۱۰ . آل عمران، آيه ۱۸۵.
۱۱ . نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶ .
#نهج_البلاغه_بخوانیم
#نهج_البلاغه
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۲
📜 متن : أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ وَ إِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَیَّ، مَا یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ وَ الاِْهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی، غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی فَصَدَفَنِی رَأْیِی وَ صَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ وَ صَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی، فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدّ لاَ یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَ صِدْق لاَ یَشُوبُهُ کَذِبٌ وَ وَجَدْتُکَ بَعْضِی، بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی، حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی، فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۳
📜 متن : فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَیْ بُنَیَّ ـ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ.
وَ أَیُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۴
📜 متن : أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ، ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الاَْیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ، ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الاَْوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا، وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا!
فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ، وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیل قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۵
📜 متن : فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ، الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ. وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِیق إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلاَلِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الاَْهْوَالِ.
وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَ لِسَانِکَ وَ بَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ وَ جَاهِدْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لاَ تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم.
وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
اشتباه اول آنها صرفاً یک اشتباه نظامی و سیاسی بود.
←اشتباه نظامی هر اندازه بزرگ باشد مربوط است به زمان و مکان محدود و قابل جبران است.
اما اشتباه دوم آنها یک اشتباه فکری و ابداع یک فلسفه غلط در مسائل اجتماعی اسلام بود که اساس اسلام را تهدید میکرد و قابل جبران نبود.
خوارج شعاری بر اساس این طرز تفکر به وجود آوردند و آن اینکه: «لا حکم الا للَّه» یعنی جز خدا کسی حق ندارد در میان مردم حکم کند.
علی علیه السلام میفرمود: «این سخن درستی است که برای مقصود نادرستی به کار میرود. حکم یعنی قانون. قانونگذاری البته حق خداست، و حق کسی است که خدا به او اجازه داده است؛ اما مقصود خوارج از این جمله این است که حکومت مخصوص خداست، در صورتی که جامعه بشری به هر حال نیازمند به مدیر و گرداننده و اجراکننده قانون است.»[¹]
خوارج بعدها ناچار شدند تا حدودی معتقدات خود را تعدیل کنند.
خوارج از این نظر که حکمیت غیرخدا گناه بوده است و آنها مرتکب گناه شدهاند توبه کردند، و چون علی علیه السلام هم در نهایت امر تسلیم حکمیت شده بود از او تقاضا کردند که تو هم توبه کن. علی علیهالسلام فرمود متارکه جنگ و ارجاع به حکمیت اشتباه بود، مسؤول اشتباه هم که شما بودید نه من؛ اما اینکه حکمیت مطلقا اشتباه است و جایز نیست مورد قبول من نیست.
خوارج دنباله فکر و عقیده خود را گرفتند و علی علیه السلام را به عنوان اینکه حکمیت را جایز میداند تکفیر کردند.
کم کم برای عقیده مذهبی خود شاخ و برگهایی درست کردند و به صورت یک فرقه مذهبی- که با سایر مسلمین در بسیاری از مسائل اختلاف نظر داشتند- در آمدند.
صفت بارز مسلک آنها خشونت و قشری بودن بود. در باب #امر_به_معروف گفتند هیچ شرط و قیدی ندارد و باید بی محابا و بیباکانه مبارزه کرد.
تا وقتی که خوارج تنها به اظهار عقیده قناعت کرده بودند علی علیه السلام متعرض آنها نشد، حتی به تکفیر خود از طرف آنها اهمیت نداد، و حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد و با منتهای جوانمردی به آنها آزادی در اظهار عقیده و بحث و گفتگو داد؛ اما از آن وقت که به عنوان امر به معروف و نهی از منکر رسما شورش کردند دستور سرکوبی آنها را داد.
در نهروان میان آنها و علی علیه السلام جنگ شد و علی شکست سختی به آنها داد.
مبارزه با خوارج از آن نظر که مردمی معتقد و مؤمن بودند بسیار کار مشکلی بود.
آنها مردمی بودند که به اعتراف دوست و دشمن؛
دروغ نمیگفتند،
صراحت لهجه عجیبی داشتند،
عبادت میکردند،
آثار سجده در پیشانی بسیاری از آنها نمایان بود،
بسیار قرآن تلاوت میکردند،
شب زندهدار بودند؛
اما بسیار جاهل و سبک مغز بودند، اسلام را به صورتی بسیار خشک و جامد و بیروح میشناختند و معرفی میکردند.
کمتر کسی میتوانست خود را برای جنگ و ریختن خون چنین مردمی آماده کند.
اگر شخصیت بارز و فوق العاده علی علیهالسلام نبود، سربازان به جنگ اینها نمیرفتند.
علی علیه السلام مبارزه با خوارج را یکی از افتخارات بزرگ منحصر به فرد خود میداند، میگوید: «این من بودم که چشم فتنه را از کاسه سر درآوردم، غیر از من احدی جرئت چنین کاری نداشت.»[²] راستی همینطور بود، تنها علی بود که به ظاهر آراسته و جنبه قدس مآبی آنها اهمیت نمیداد و آنها را، با همه جنبههای زاهدمنشی و عابدمآبی، خطرناکترین دشمن دین میدانست.
علی علیهالسلام میدانست که اگر این فلسفه و این طرزتفکر- که طبعاً در میان عوام الناس طرفداران زیاد پیدا میکند در عالم اسلام ریشه بگیرد، دنیای اسلام دچار چنان جُمود و قِشریگری خواهد شد که این درخت را از ریشه خشک خواهد کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . «أنا فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجترئ علیها غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها» - : نهج البلاغه، خطبه 91
[۲] . «کلمة حق یراد بها الباطل. نعم انه لا حکم الا للَّه و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الّا للَّه و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیه الاجل و یجمع به الفیئ و یقاتل به العدو و تأمن به السبل و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر» - : #نهج_البلاغه، خطبه 40