eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
995 ویدیو
81 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 خدا رحمت کند مرحوم آیت الله دستغیب را که به مزاح گفته بود: ما وقتی کتاب گناهان کبیره را نوشتیم هر وقت که وارد بعضی مجالس می‌شدیم می‌گفتند: آقا، صاحب گناهان کبیره هستند؛ 🔸 بعد ما هم کتاب قلب سلیم را نوشتیم؛ از آن به بعد دیگر می‌گفتند: آقا صاحب قلب سلیم هستند. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۱۶ - عنایت علوی علیه‌السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ عالم متقی مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهری نقل فرمود هنگامی که پدرم مرحوم حاج شیخ محمد علی از نجف اشرف به هندوستان مسافرتی نمود، من و برادرم شیخ احمد در سن شش هفت سالگی بودیم. اتفاقاً سفر پدرم طولانی شد به طوری که آن مبلغی که برای مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما بیچاره شدیم . طرف عصر از گرسنگی گریه می کردیم و به مادر خود می چسبیدیم؛ پس مادرم به من و برادرم گفت وضو بگیرید و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بیرون آورد تا وارد صحن مقدس شدیم. مادرم گفت من در ایوان می نشینم شما هم به حرم بروید و به علیه السلام بگویید پدر ما نیست و ما امشب گرسنه ایم و از حضرت خرجی بگیرید و بیاورید تا برای شما شام تدارک کنم . ما وارد حرم شدیم و سر به ضریح گذاشته عرض کردیم : پدر ما نیست و ما گرسنه هستیم دست خود را داخل ضریح نموده گفتیم خرجی بدهید تا مادرمان شام تدارک کند. مقداری گذشت اذان مغرب را گفتند و صدای قدقامت الصلوه شنیدم. من به برادرم گفتم حضرت امیر علیه السلام می خواهند نماز بخوانند ( به خیال بچگی گفتم حضرت نماز جماعت می خوانند ) پس گوشه ای از حرم نشستیم و منتظر تمام شدن نماز شدیم. کمتر از ساعتی که گذشت شخصی مقابل ما ایستاد و کیسه پولی به من داد و فرمود به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بیاید هرچه لازم داشتید به فلان محل (بنده فراموش کردم نام محلی را که حواله فرمودند) مراجعه کن. و بالجمله فرمود مسافرت پدرم چند ماه طول کشید و در این مدت به بهترین وجهی مانند اعیان و اشراف زادگان نجف معیشت ما اداره می شد تا پدرم از مسافرت برگشت . ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 کی دور خدا گشتی؟! شهید آیت الله ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۱۷ - شرافت علما ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز نقل فرمود که جدّ من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ اعظم یعنی شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به زیادی مبتلا می شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان (البته در یکصد سال قبل خیلی زیاد بود) مقروض می گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می نمود؛ پس خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می دهد، شیخ پس از لحظه ای فکر، می فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می شود. ایشان حرکت می کند و وارد تبریز می شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می رود. مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی کند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می ماند. پس از اذان صبح درب خانه را می کوبند. خادم در را باز کرده می بیند رئیس التجار تبریز است و می گوید به آقای امام کاری دارم. خادم، امام را خبر می دهد. ایشان می آیند و می گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ می گوید آیا شب گذشته کسی از اهل بر شما وارد شده؟ امام می گوید بلی یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده ام بدانم کیست و برای چه آمده است. رئیس التجار می گوید از شما خواهش می کنم میهمان خود را به من واگذار کنید. امام می گوید مانعی ندارد، آن شیخ در این حجره است؛ پس رئیس التجار می آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل می برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می کند و پس از صرف نهار می گوید 🗣 آقایان! شب گذشته که در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم، ناگاه جمال مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که سوار هستند و رو به شهر می آیند، دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم یا مولای! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادی داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود. از خواب بیدار شدم در فکر فرو رفتم؛ پس خوابم را چنین تعبیر کردم که لابد یک نفر که مقرّب درگاه آن حضرت است قرض زیادی دارد و به شهر ما آمده بعد فکر کردم و دانستم که مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند، بعد فکر کردم کجا بروم و او را پیدا کنم، گفتم اگر اهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد می شود؛ پس از ادای فریضه صبح، از خانه بیرون آمدم به قصد اینکه خانه های علما را تحقیق کنم و بعد مسافر خانه ها و کاروانسراها را و از حُسن اتفاق، اول به منزل آقای امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد که ایشان از علمای نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصد تومان بدهکارند و من خودم یکصد تومان می دهم؛ پس سایر تجار هم هر یک مبلغی پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه، خانه ای در نجف اشرف می خرد. مرحوم صدر می فرمود : آن منزل فعلاً موجود و به ارث به من منتقل شده است . https://eitaa.com/mabaheeth/45133 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۱۸ - کرامت علما ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب آقای حاج آقا معین شیرازی ساکن تهران نقل فرمودند که روزی به اتفاق یکی از بنی اعمام در خیابان تهران ایستاده منتظر تاکسی 🚕 بودیم تا سوار شویم و به محل موعودی که فاصله زیادی داشت برویم . قریب نیم ساعت ایستادیم هرچه تاکسی می آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمی داشت و خسته شدیم. ناگاه یک تاکسی آمد و خودش توقف کرد و به ما گفت: آقایان بفرمایید سوار شوید و هرجا می خواهید بفرمایید تا شما را برسانم، ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم. در اثنای راه من به ابن عمم گفتم شکر خدای را که در تهران یک راننده مسلمانی پیدا شد که به حال ما رقّت کرد و ما را سوار نمود! راننده شنید و گفت : آقایان ! تصادفاً من مسلمان نیستم و ارمنی هستم، گفتیم پس چطور ملاحظه ما را نمودی؟ گفت اگر چه مسلمان نیستم؛ اما به کسانی که عالم مسلمانها هستند و لباس اهل در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم می دانم به واسطه امری که دیدم. پرسیدم چه دیدی ؟ گفت : سالی که مرحوم آقای حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی را به عنوان تبعید از تبریز به کردستان ( سنندج ) حرکت دادند من راننده اتومبیل ایشان بودم، در اثنای راه نزدیک به درخت و چشمه آبی شدیم، آقای تبریزی فرمودند اینجا نگه دار تا نماز ظهر و عصر را بخوانم. سرهنگی که مأمور ایشان بود به من گفت اعتنا نکن و برو ! من هم اعتنایی نکرده رفتم تا محاذی آب رسیدیم، ناگهان ماشین خاموش شد هرچه کردم روشن نگردید. پیاده شدم تا سبب خرابی آن را بدانم، هیچ نفهمیدم. مرحوم آقا فرمود حالا که ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم، سرهنگ ساکت شد. آقا مشغول گردید من هم سرگرم باز کردن 🔧⚙🔩 آلات ماشین شدم بالاخره هنگامی که آقا از نماز فارغ شد و حرکت کرد، فورا ماشین روشن گردید. از آن روز من دانستم که اهل این لباس، نزد خدای عالَم، محترم و آبرومندند . در موضوع و شرافت علماء و لزوم اکرام و احترام آنها روایات و داستانهایی است که ذکر آنها از وضع این رساله بیرون است، به کتاب کلمه طیبه مرحوم نوری مراجعه شود. https://eitaa.com/mabaheeth/45697 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد. 💠 عالم ربانی شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب رحمت الله علیه: 🔶 خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند. رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است. تا زمانی که حسن (علیه‌السلام) امام بود حسین(علیه‌السلام) امام نبود. وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد. 🔶 مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند. شما را گروه گروه نکنند. شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسیله پیشرفت دشمن نشوید. شما الان در جبهه جنگید. در جبهه جنگ دینی هستید. 🔰 شادی روح آیت الله دستغیب صلواتی اهداء بفرمایید. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ۸ 📜 متن : أَیْ بُنَیَّ، إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ، فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ، حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ; بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْر نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیْتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ وَ رَأَیْتُ حَیْثُ عَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِی الْوَالِدَ الشَّفِیقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَیْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِیَّة سَلِیمَة وَ نَفْس صَافِیَة. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
🗞️ : ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام؛ اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا که (بر اثر اين آموزش ها) همانند يکى از آنها شدم بلکه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخر بوده ام (من همه اينها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره باز شناختم و سود و زيانش را دانستم؛ آن گاه از ميان تمام آنها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آنها زيبايش را براى تو انتخاب نمودم و مجهولاتش را از تو دور داشتم و همان گونه که يک پدر مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
سایه استفاده از عمر طولانى در تجارب دیگران امام(علیه السلام) در آغاز این بخش از وصیّت نامه به نکته بسیار مهمى اشاره مى کند و آن اهمّیّت مطالعه و بررسى تاریخ پیشینیان است. آنچه از اعمال آنها به ما رسیده و از اخبار آنها در اختیار ما قرار گرفته و آنچه در آثار بازمانده از آنها: (کاخ هاى ویران شده، قبرهاى 🪦 خاموش، ثروت هاى💰 به جا مانده و...) باقى است مى فرماید: «پسرم گرچه من به اندازه همه کسانى که پیش از من مى زیستند عمر نکرده ام؛ اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سیر و سیاحت پرداختم تا بدانجا که (بر اثر این آموزش ها) همانند یکى از آنها شدم بلکه گویى بر اثر آنچه از تاریخشان به من رسیده با همه آنها از اوّل تا آخرشان بوده ام»; (أَیْ بُنَیَّ، إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ; حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ، بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ). اشاره به اینکه زندگى چیزى جز نیست. اگر کسى از تجارب دیگران بهره بگیرد، در اعمال آنها و نتایجى که از عملشان گرفتند دقت کند و در اخبار  انگیزى که از آنها به یادگار باقى مانده بیندیشد و در آثار بازمانده از آنان با دیده عبرت بین بنگرد، عمرى به درازاى تمام تاریخ بشریت پیدا مى کند و گویى از روز اوّل خلقت آدم تا کنون زنده بوده است. آن گاه امام(علیه السلام) مى افزاید: «(من همه اینها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تیره باز شناختم و سود و زیانش را دانستم. سپس از میان همه آنها از هر امرى گُزیده اش را براى تو برگرفتم و از میان (زشت و زیباى) آنها زیبایش را براى تو انتخاب نمودم و مجهولاتش را از تو دور داشتم»; (فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْر نَخِیلَهُ(۱)وَ تَوَخَّیْتُ(۲) لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ). اشاره به اینکه مطالعه آثار پیشینیان و سیر و سیاحت در آثار آنها به تنهایى کافى نیست. انسان باید همچون صرّاف، سره را از ناسره جدا سازد و آنچه را خوب است گزینش کند و ناخالصى ها را به دور افکند و من زحمت این کار را نیز براى تو کشیده ام. امام(علیه السلام) در پایان این بخش از وصیّت نامه انگیزه خود را بر بیان این وصیّت نامه به این صورت بیان مى کند که مى فرماید: «و همان گونه که پدرى مهربان بهترین نیکى ها را براى فرزندش مى خواهد، من نیز صلاح دیدم که تو را به این وسیله تربیت کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که عمر تو رو به پیش است و روزگارت رو به جلو و داراى نیّتى سالم و روحى باصفا هستى»; (وَ رَأَیْتُ حَیْثُ عَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِی الْوَالِدَ الشَّفِیقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَیْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ(۳) الدَّهْرِ، ذُو نِیَّة سَلِیمَة وَ نَفْس صَافِیَة). اشاره به اینکه اگر من زحمتِ گردآورى تجارب پیشینیان و آموزه هاى تاریخ را براى تو کشیدم و همه آنها را در این اندرزنامه ام خلاصه کردم، به دو دلیل است نخست اینکه پدرم; پدرى مهربان و عاشق و دلباخته سعادت فرزندش و دیگر اینکه تو هم جوان هستى و در آغاز عمر و نیتى پاک و قلبى صاف دارى. این دو، دست به دست هم داده و این زحمت را براى من آسان نموده است. در واقع امام(علیه السلام) با این سخنانش به همه پدران دلسوز درس مى آموزد که اگر خواهان سعادت فرزندان خود هستند از آن زمان که قلب فرزندان صاف و پاک است در تربیتشان بکوشند و مخصوصاً از تاریخ پیشینیان که مملوّ از درس ها و عبرت هاست و نمونه هاى حسى براى مسائل اخلاقى به دست مى دهد، کمک بگیرند. 👌 نکته ها ۱. مجموعه پر از اسرارى به نام تاریخ از آن روز که خط اختراع شد و بشر توانست آثار خود را به وسیله آن به یادگار بگذارد، تاریخ بشر آغاز گردید و تجربیات اقوام پیشین به عنوان میراث گرانبهایى براى اقوام آینده به دل تاریخ سپرده شد. عوامل پیروزى ها و اسباب شکست ها و ناپایدارى قدرت ها و تلخ و شیرین هاى بسیارى دیگر در دل آن ثبت شد به گونه اى که افراد آگاه مى توانند مسیر زندگى فردى و اجتماعى خود را در آینه تاریخ ببینند و بى آنکه نیاز به تجربه جدیدى داشته باشند از تجارب دیگران استفاده کنند. به همین دلیل در قرآن مجید بخش مهمى از آیات، بیانگر تاریخ عبرت آموز پیشینیان است و با صراحت مى گوید: «(لَقَدْ کَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبَابِ)»; به راستى در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان اندیشه بود».(۴)
قرآن در مورد بعضى از بخش هاى تاریخى که درس هاى عبرت بیشترى را در خود نهفته دارد، نام (أَحْسَنُ الْقِصَصِ) را برگزیده و مى گوید: «(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ); ما بهترین سرگذشت ها را به وسیله این قرآن که به تو وحى کردیم، براى تو شرح مى دهیم».(۵) گاهى نیز مخاطبان خود را به سیر در زمین و مطالعه آثارى که از گذشتگان باقى مانده و تاریخ تکوینى آنها را تشکیل مى دهد، دعوت مى کند و مى گوید: (قُلْ سِیرُوا فِى الاَْرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).(۶) امام(علیه السلام) در این وصیّت نامه به نکته مهمى درباره اشاره کرده است و آن اینکه مطالعه دقیق تاریخ پیشینیان، جاودان به انسان مى بخشد و به این مى ماند که انسان از روز آغاز خلقت آدم(علیه السلام) تا امروز همراه همه اقوام و جمعیّت ها بوده و نتیجه تجارب آنها را براى خود ذخیره کرده باشد و به راستى چه گرانبهایى است که انسان با هزینه بسیار کم، متاعى این چنین بزرگ به دست آورد. البتّه تاریخ کاستى هاى مهمى دارد و این بر اثر اعمال نفوذ جباران پیشین در تحریف حقایق تاریخ به نفع خویشتن است که این آینه را در موارد بسیارى تیره و تار ساخته اند و با تطمیع و تهدید تاریخ نگاران، آنها را وادار به این کار کرده اند که نمونه آشکار آن بنى امیّه و تاریخ ننگین آنهاست. ولى محققانِ آگاه، با دقت در قرائنى که در گوشه و کنار حوادث تاریخى است غالباً مى توانند سره را از ناسره بشناسند و حق را از باطل جدا سازند و از آنجا که دروغگویان حافظه ندارند و غالباً گرفتار ضد و نقیض مى شوند از آن ضد و نقیض ها، آب را از سراب تشخیص دهند. اى کاش قدرتمندان امروز گاه و بى گاه سرى به تاریخ مى زدند و حداقل شاهنامه ها را مى خواندند و سرنوشت آینده خود را در این آینه مى دیدند و دست از ظلم و ستم و تبهکارى بر مى داشتند.  ۲. چگونگى دسترسى امام(علیه السلام) به تاریخ گذشتگان از تعبیرات امام(علیه السلام) در این بخش از نامه استفاده مى شود که دسترسى امام(علیه السلام)به تاریخ عبرت انگیز پیشینیان از سه راه بوده است: نخست از طریق نگاه کردن در اعمال آنها; که ممکن است اشاره به کارهایى باشد که سینه به سینه، نسلى به نسل دیگر منتقل مى کند. دوم. از طریق تفکر در اخبارشان که در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شده است. سوم. از طریق سیر در آثار آنان; یعنى کاخ هاى متروک، قصرهاى خاموش، ویرانه هاى شهرها، قبرهاى مندرس و مانند آن; که با زبان بى زبانى حقایق مربوط به نسل هاى پیشین را بیان مى دارند و در عین خاموشى صد زبان دارند و همواره عارفان آگاه و شاعران با خبر از زبان آنها مطالب زیادى براى ما نقل کرده و مى کنند. راه چهارمى نیز امام براى آگاهى از تاریخ پیشینیان داشته و آن علم و دانشى است که از طریق وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بزرگ ترین شاگرد و وصیّش على(علیه السلام) منتقل ساخته است. از آنجا که غیر از منبع اخیر، خطاها، ناصافى ها و ناخالصى ها در اخبار رسوخ کرده، امام مى فرماید: «من با فکر خدادادى خالص آن را از ناخالص جدا ساخته ام و صحیح را از سقیم پرداخته ام و نتیجه آن را در اختیار تو (فرزند دلبندش امام حسن(علیه السلام)) که مخاطب مستقیم آن حضرت در این نامه است و تمام پیروانش که مخاطب غیر مستقیم آن حضرتند) گذاشته ام. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاورقی : ۱ . «نخيل» از ريشه «نخل» در اصل به معناى غربال کردن آرد براى جدا سازى سبوس و نخاله است. سپس واژه «نخيل» به هر شىء تصفيه شده اطلاق شده است. در عبارت بالا منظور امام اين است که من از تاريخ پيشينيان، مصفاى آن را براى تو برگزيدم و بخش هاى تاريک و کدر آن را رها ساختم و بايد توجه داشت که «نخيل» به اين معنا که جنبه وصفى دارد غير از «نخيل» جمع «نخل» به معناى درخت خرماست. ۲ . «توخيت» از ريشه «وخْى» بر وزن «نفى» به معناى قصد چيزى کردن گرفته شده و «توخى» در اينجا به معناى برگزيدن و انتخاب کرده به کار رفته است. ۳ . «مقتبَل» به معناى آغاز شده و ابتداى هر چيز از ريشه «اقتبال» به معناى شروع کردن و ابتدا نمودن به چيزى گرفته شده است. ۴ . يوسف، آيه ۱۱۱. ۵ . يوسف، آيه ۳. ۶ . روم، آيه ۴۲. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ╭ ─━─━─• · · · · · · اصول عقاید خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ریشه ی اصلی خارجیگری را چند چیز تشكیل می داد: 1. تكفیر علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحكیم (كسانی كه به حكمیت رضا دهند) عموماً، مگر آنان كه به حكمیت رأی داده و سپس توبه كرده اند. 2. تكفیر كسانی كه قائل به كفر علی و عثمان و دیگران- كه یادآور شدیم- نباشند. 3. ایمان تنها عقیده ی قلبی نیست، بلكه عمل به اوامر و ترك نواهی جزء ایمان است. ایمان امر مركّبی است از اعتقاد و عمل. 4. وجوب بلاشرط شورش بر والی و امام ستمگر. می گفتند: امر به معروف و نهی از منكر مشروط به چیزی نیست و در همه جا بدون استثناء باید این دستور الهی انجام گیرد [1] اینها به واسطه ی این عقاید، صبح كردند در حالی كه تمام مردم روی زمین را كافر و همه را مهدورالدّم و مخلّد در آتش می دانستند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] ضحی الاسلام ، ج 3 / ص 330، به نقل از كتاب الفَرْق بین الفِرَق ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ╭ ─━─━─• · · · · · · عقیده ی خوارج در باب خلافت ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ تنها فكر خوارج كه از نظر متجددین امروز درخشان تلقی می شود تئوری آنان در باب خلافت بود. اندیشه ای دموكرات مآبانه داشتند، می گفتند: خلافت باید با انتخاب آزاد انجام گیرد و شایسته ترین افراد كسی است كه از لحاظ ایمان و تقوا صلاحیت داشته باشد، خواه از قریش باشد یا غیرقریش، از قبایل برجسته و نامی باشد یا از قبایل گمنام و عقب افتاده، عرب باشد و یا غیرعرب. آنگاه پس از انتخاب و اتمام بیعت، اگر خلاف مصالح جامعه ی اسلامی گام برداشت از خلافت عزل می شود و اگر ابا كرد باید با او پیكار كرد تا كشته شود [1] اینها در باب خلافت در مقابل شیعه قرار گرفته اند كه می گوید: خلافت امری است الهی و خلیفه باید تنها از جانب خدا تعیین گردد، و هم در مقابل اهل سنت قرار دارند كه می گویند: خلافت تنها از آنِ قریش است و به جمله ی «اِنَّمَا الْاَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» تمسك می جویند. ظاهراً نظریه ی آنان در باب خلافت چیزی نیست كه در اولین مرحله ی پیدایش خویش به آن رسیده باشند، بلكه آنچنان كه شعار معروفشان (لا حُكْمَ اِلاّ لِلّه) حكایت می كند و از نهج البلاغه [2] نیز استفاده می شود، در ابتدا قائل بوده اند كه مردم و اجتماع احتیاجی به امام و حكومت ندارند و مردم خود باید به كتاب خدا عمل كنند. اما بعد، از این عقیده رجوع كردند و خود با عبد اللّه بن وَهَب راسِبی بیعت كردند [3] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] ضحی الاسلام ، ج3 / ص 332. [2] خطبه ی 40 و شرح ابن ابی الحدید ، ج2 / ص 308. [3] كامل ابن اثیر، ج3 / ص 336. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ╭ ─━─━─• · · · · · · عقیده ی خوارج درباره ی خلفا ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ خلافت ابوبكر و عمر را صحیح می دانستند به این خیال كه آن دو نفر از روی انتخاب صحیحی به خلافت رسیده اند و از مسیر مصالح نیز تغییر نكرده و خلافی را مرتكب نشده اند. انتخاب عثمان و علی را نیز صحیح می دانستند، منتها می گفتند: عثمان از اواخر سال ششم خلافتش تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفته است و لذا از خلافت معزول بوده و چون ادامه داده است كافر گشته و واجب القتل بوده است، و علی چون مسأله ی تحكیم را پذیرفته و سپس توبه نكرده است او نیز كافر گشته و واجب القتل بوده است. و لذا از خلافت عثمان از سال هفتم و از خلافت علی بعد از تحكیم، تبرّی می جستند [1] از سایر خلفا نیز بیزاری می جستند و همیشه با آنان در پیكار بودند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] الملل و النّحل شهرستانی ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ╭ ─━─━─• · · · · · · انقراض خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ این جمعیت در اواخر دهه ی چهارم قرن اول هجری در اثر یك اشتباهكاری خطرناك به وجود آمدند و بیش از یك قرن و نیم نپاییدند. در اثر تهوّرها و بی باكی‌های جنون آمیز مورد تعقیب خلفا قرار گرفتند و خود و مذهبشان را به نابودی و اضمحلال كشاندند و در اوایل تأسیس دولت عباسی یكسره منقرض گشتند. منطق خشك و بی روح آنها و خشكی و خشونت رفتار آنها، مباینت روش آنها با زندگی و بالأخره تهوّر آنها كه «تقیه» را حتی به مفهوم صحیح و منطقی آن كنار گذاشته بودند، آنها را نابود ساخت. مكتب خوارج مكتبی نبود كه بتواند واقعاً باقی بماند، ولی این مكتب اثر خود را باقی گذاشت. 🗯 افكار و عقاید خارجیگری در سایر فرق اسلامی نفوذ كرد و هم اكنون «نهروانی» های فراوان وجود دارند و مانند عصر و عهد علی علیه‌السلام خطرناكترین دشمن👹 داخلی اسلام همینها هستند؛ 👿 همچنانكه معاویه ها و عمرو عاص ها 👺نیز همواره وجود داشته و وجود دارند و از وجود «نهروانی» ها- كه دشمن آنها شمرده می شوند- به موقع استفاده می كنند. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ╭ ─━─━─• · · · · · · شعار یا روح؟ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بحث از خارجیگری و خوارج به عنوان یك بحث مذهبی، بحثی بدون مورد و فاقد اثر است؛ زیرا امروز چنین مذهبی در جهان وجود ندارد. اما در عین حال بحث درباره ی خوارج و ماهیت كارشان برای ما و اجتماع ما آموزنده است؛ زیرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده است؛ اما روحاً نمرده است؛ روح «خارجیگری» در پیكر بسیاری از ما حلول كرده است. لازم است مقدمه ای ذكر كنم: بعضی از مذاهب ممكن است از نظر بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند، كما اینكه برعكس نیز ممكن است؛ مسلكی از نظر شعار زنده ولی از نظر روح بكلی مرده باشد و لهذا ممكن است فرد یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یك مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عكس ممكن است بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آنكه شعارهای آن مذهب را نپذیرفته اند. مثلاً- چنانكه همه می دانیم- از بدو امر بعد از رحلت نبی اكرم صلی‌الله علیه وآله، مسلمین به دو فرقه تقسیم شدند: سنی و شیعه. سنیها در یك شعار و چهارچوب عقیده هستند و شیعه در شعار و چهارچوب عقیده ای دیگر. می گوید: خلیفه ی بلافصل پیغمبر علی علیه‌السلام است و آن حضرت علی علیه‌السلام را برای خلافت و جانشینی خویش به امر الهی تعیین كرده است و این مقام حق خاص اوست پس از پیغمبر. و اهل سنت می گویند: اسلام در قانونگذاری خود، در موضوع خلافت و امامت پیش بینی خاصی نكرده است بلكه امر انتخاب زعیم را به خود مردم واگذار كرده است. حداكثر این است كه از میان قریش انتخاب شود. شیعه بسیاری از صحابه ی پیغمبر را- كه از شخصیتها و اكابر و معاریف به شمار می روند- مورد انتقاد قرار می دهد و اهل سنت، درست در نقطه ی مقابل شیعه از این جهت قرار گرفته اند؛ به هركَس كه نام «صحابی» دارد با خوشبینی افراطی عجیبی می نگرند، می گویند: صحابه ی پیغمبر همه عادل و درستكار بوده اند. بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست كشیدن است، و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاء اللّه گربه🐈 بوده است». در این عصر و زمان كه ما هستیم كافی است كه هركَس بگوید علی علیه‌السلام خلیفه ی بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفكری كه هست باشد! ولی اگر به صدر اسلام برگردیم به یك روحیه ی خاصی برمی خوریم كه آن روحیه، روحیه ی تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند كه می توانستند وصیت پیغمبر را در مورد علی علیه‌السلام صددرصد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند. نقطه ی مقابل آن روحیه و آن طرز تفكر یك روحیه و طرز تفكر دیگری بوده است كه وصیتهای پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله را با همه ی ایمان كامل به آن حضرت، با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. و در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد كه یك دسته- كه البته اكثریت بودند- فقط ظاهر را می نگریستند و دیدشان آنقدر تیزبین نبود و عمق نداشت كه باطن و حقیقت هر واقعه ای را نیز ببینند؛ ظاهر را می دیدند و در همه جا حمل به صحت می كردند، می گفتند: عده ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارهای اسلام راهی را رفته اند و نمی توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته ی دیگر - كه اقلیت بودند- در همان هنگام می گفتند: شخصیتها تا آن وقت پیش ما احترام دارند كه به حقیقت احترام بگزارند؛ اما آنجا كه می بینیم اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال می شود، دیگر احترامی ندارند؛ ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیتها. تشیع با این روح به وجود آمده است. ما وقتی در تاریخ اسلام به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غِفاری و مقداد كِنْدی و عمار یاسر و امثال آنان می رویم و می خواهیم ببینیم چه چیز آنها را وادار كرد كه دور علی علیه‌السلام را بگیرند و اكثریت را رها كنند، می بینیم آنها مردمی بودند اصولی و اصول شناس، هم دیندار و هم دین شناس. می گفتند: ما نباید درك و فكر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آنها اشتباه كردند ما نیز اشتباه كنیم. و در حقیقت روح آنان روحی بود كه اصول و حقایق بر آن حكومت می كرد نه اشخاص و شخصیتها. مردی از صحابه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود. او دو طرف را می نگریست. از یك طرف علی را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را كه در ركاب علی علیه‌السلام شمشیر🗡 می زدند و از طرفی نیز همسر نبی اكرم، عایشه را می دید كه قرآن درباره ی زوجات آن حضرت می فرماید: «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» [1](همسران او مادران امّتند) و در ركاب عایشه، طلحه را می دید از پیشتازان در اسلام، مرد خوش سابقه و تیرانداز 🏹 ماهر میدان جنگهای اسلامی و مردی كه به اسلام خدمتهای ارزنده ای كرده است و باز زبیر را می دید خوش سابقه تر از طلحه، آن كه حتی در روز سقیفه از جمله متحصّنین در خانه ی علی بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا