#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به اینها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین، خانۀ زهراست به معنا
پیچیده در آن عطرِ «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجرهاش شاخۀ طوبی
روزی که بخندد همۀ شهر، بهاریست
آن شب که بگریَد، شب عالم شب یلدا
* * *
آن شب که بگریَد، همۀ شهر بگریند
آن شب که بگریَد...چه میآید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزمِ تَر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
"در" سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در
من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالیست مشام همه، کافور بیاور...
✍ #محمدحسین_ملکیان
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#امام_حسین_ع_شهادت
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر_
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشیدست سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالَم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستونِ آسمانها میگذارد سَر بَر آن چادر
تیمّم میکند هر روز، پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بودهست
* *
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند، صدایی در دل باران
که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه، آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه، آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه، آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه، آهسته آهسته
بُنَّیَ! تشنهای! مادر برایت آب آورده...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود
هیچکس شایستهی درک مقاماتش نبود
ذکر یافاطر همان آیینهی یافاطمهست
جوهر فهم بشر یارای اثباتش نبود
سورهی کوثر برابر با تمام سورههاست
فرصتی اما برای شرح آیاتش نبود
بانی عالَم کجا و زندگی بر روی خاک؟!
عالَم خاکی که در سطح ملاقاتش نبود
عرش، لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح بود
گوشهی خانه اگر سوز مناجاتش نبود
* *
او دعایش شامل همسایهها هم شد؛ ولی
در مدینه هیچکس فکر مراعاتش نبود
زخمهایش ترجمان بیکسی مرتضاست
غصههای مادر از درد جراحاتش نبود
روضه سنگین میشود با واژههای روضهاش
کاش حرف از کوچه و میخِ در و آتش نبود
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
در روضهایم و روضهی رضوان گدای ماست
اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست
حالا که فرصت است غنیمت شمار عمر
فردا به زیر سردی این خاک، جای ماست
"دردم نهفته به ز طبیبان مدعی"
گردِ عبای حضرت جانان دوای ماست
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
یک گوشه چشمشان به خدا کیمیای ماست
این اشک، رحمتیست که از عرش می رسد
این چاهِ زمزمی است که در چشمهای ماست
اینجا میان عرش خدا سِیر میکنیم
بالا نشستهایم و جهان زیر پای ماست
این اشکها همیشه گره باز میکنند
گریه برای فاطمه مشکلگشای ماست
ما عهد بستهایم بمیریم در غمش
مُردن برای روضهی مادر بنای ماست
* *
دستِ شکسته، سینهی زخمی، رُخِ کبود
این واژهها خلاصهی شرح عزای ماست
قنفذ رسید و بازوی مادر سیاه شد
در ازدحام، پهلوی مادر سیاه شد
✍ #وحید_محمدی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
لطفاً حق روضه ادا شود
با لختهخون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پشت در به مسمار
آیات قرآن چِکّه میکرد از لبِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار
بو بُرد که پُشتِ دری، محکم لگد زد
با پا تو را کوبید آن کافر به مسمار*
این میخ با جسم نحیفِ تو چهها کرد
افتاده کار بانویی لاغر به مسمار!
یک ضربه خوردی، هر دو پهلویت کبود است!
اینور به آتش خوردهای؛ آنوَر به مسمار
تو بین شعله گیر کردی، مرتضی سوخت
تو رو به حیدر زُل زدی، حیدر به مسمار
تو شیشهی عُمر علی بودی، شکستی
برخورد کرد آئینه سرتاسر به مسمار
خیلی تقلّا کردی امّا ولکُنَت نیست...
زورت نچربیده است آخر سَر به مسمار
تو زیرِ در بودی که دشمن رد شد از آن
بی اعتنایی کرد یک لشکر به مسمار
یکسوم سادات را از دست دادیم
لعن تمام شیعه تا محشر به مسمار
در کربلا تیرِ سهشعبه شد همین میخ...
شد دوخته نایِ علیاصغر به مسمار
✍ #بردیا_محمدی
*فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُه؛ وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا
ترجمه: پس درحالیکه او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود، با تمام توان لگدی به در زدم؛ ناگهان فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیرورو شد
📚 بحارالأنوار، ج ٣٠، ص ٢٩۴
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
ای معجرت نجابت! و ای چادرت حجاب!
در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب
ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم"! وضو بگیر
دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب
بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین
هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب
لبریزِ مهربانی تو میشود پدر
وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب
از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت
از اشک توست آبروی عترت و کتاب
گرچه شکست بازوی انسیه با غلاف
با آنکه بسته بود یدالله با طناب
کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟
کی موج خسته میشود از قهر پیچ و تاب؟
وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش
در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟
مولا سؤال کرد که ای مَحرم علی!
آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟
مولا سؤال کرد و در آن غسلِ نیمهشب
معلوم شد سؤال علی نیست بی جواب!
✍حجتالاسلام #سید_روح_الله_موید
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
هزار درد به دل ماند و نیست درمانی
خبر به شهر رسیده دگر نمیمانی...
نفس بگیر دوباره مرا صدا بزنی...
بگو علی و نجاتم بده ز حیرانی...
من از تو دستشکسته که نان نخواستهام
قرار بود که دستاس را نچرخانی...
ببخش فاطمه من بودم و زدند تورا
چه ضربهها که نخورد آیههای قرآنی!
ببخش لات محل بر سر تو داد کشید
کشیده زد به تو نامردِ نامسلمانی
خدا نکرده مگر قهر کردهای با من
مُیسّر است به این سمت سر بگردانی؟!
بلند شو ز لباسم غبار را بتکان...
سحر درست کن از شامِ تارِ ظلمانی
بخند همسر خوبم... شبیه قبل بخند...
بخند و حال مرا خوب کن به آسانی
* *
به فکر یک کفن و قبر باش بهر علی
اگر به زندگیات نیست میل چندانی
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیریست رفته است و دگر و برنگشته است
دیریست آسمان دلم بیکبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او میزند صدایم و ما گوشمان کر است
آوارهایم در هیئات و شنیدهایم
در روضه احتمال حضورش قویتر است
شاید صدای گریهی آقا بلند شد
چون روضههای مادر او گریهآور است
در فاطمیه پهلوی او تیر میکشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض میشود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید میشوم، این حرف آخر است
✍ #عباس_احمدی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا
آتش آوردند نمرودان گلستان مرا
آرزوهاي مرا در پشت دَر آتش زدند
كاش ميبستند جاي دست، چشمان مرا
دست من بسته ولي دست مغيره باز بود
زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا
حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد
باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا
در نهانِ چشم من اشك است مهمان سالها
ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا
✍ #محسن_عرب_خالقی
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
مبین ز فاطمیه شورشی در عالَم نیست
به روضه راه ندارد دلی که مَحرم نیست
اگر مصائب زهرا نبود میگفتم
غمی عظیمتر از ماتم محرّم نیست
دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحبْعزا
برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست
هزار شکر که در روضهی خصوصی تو
نشستهایم و به تن جز لباس ماتم نیست
دلم به لطف تو پیوند خورده با روضه
مرا ببخش که این رشته گاه محکم نیست
مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را
به درد فاطمه جز گریهی تو مرهم نیست
بیا بگو که نیفتاد بین کوچهی تنگ
بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست
✍ #محمدعلي_بياباني
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
یارب غریب و مضطرم؛ عجّل وفاتي
آمد بلایا بر سرم؛ عجّل وفاتي
خانه نشینیِ علی بی طاقتم کرد
از بغض، پُر شد حنجرم؛ عجّل وفاتي
دنیاپرستان یک به یک بیعت شکستند
میسوزم و شعله ورم؛ عجّل وفاتي
در پشتِ "در" خوردم زمین و چادرم سوخت،
در آتشِ دور و برم؛ عجّل وفاتي
محکم زد و ضربِ غلافِ قنفذ انداخت،
بر دست و بازویم ورم؛ عجّل وفاتي
ماندم میانِ هجمهی دیوار و مسمار
آزرده شد بال و پرم؛ عجّل وفاتي
بی مادری سخت است، گرچه فوراً آمد
فضه به جایِ مادرم؛ عجّل وفاتي
خیلی برای داغِ محسن گریه کردم،
هر شب میانِ بسترم؛ عجّل وفاتي
طاقت ندارم اشکِ حیدر را ببینم
جانِ همین چشمِ ترم؛ عجّل وفاتي
آغوش میخواهد حسین اما توان نیست،
در جایجایِ پیکرم؛ عجّل وفاتي
باید به زینب بسپرم چندین کفن را
در روزهای آخرم؛ عجّل وفاتي...!
✍ #مرضیه_عاطفی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
تویی مادرانه هوادار ما
طبیب نَفَسهای بیمار ما
فقیر و یتیم و اسیر آمدیم
ببین حالت سخت غمبار ما
به جایی به جز آستان شما
الهی نیافتد سر و کار ما
نباشد در این تنگنای درد
به غیر از توسل در افکار ما
در این روزگار پُر از بی کسی
کسی غیر یادت نشد یار ما
کسی جز دل مهربانت نخورد
غم زندگانی دشوار ما
الا فاطمه فاطمه فاطمه
شده نام تو حُسنِ تکرار ما
فقط دست پُر مهر تو وا کند
گرههای پیچیده در کار ما
بیا مادری کن ببخشای اگر
که در شأن تو نیست رفتار ما
چهها میکند نام دیوار و در
در این روضهها با دل زار ما
فدای غم روضهی کوچهات
تپشهای قلب عزادار ما
* *
غم کوچه تا خون به رگهای ماست
صدای بلند تبرّای ماست
✍ #حسن_کردی
@ghararenokary