#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
تا دم آخریَش چشم ترِ خود را داشت
روضه های شب وصبح وسحرِ خود را داشت
آسمان نگهش غرق ستاره بود و
داغ دستان جدای قمر خود را داشت
شهدا غبطه به عباس رشیدش خوردند
گرچه بی دست! ولی بال و پر خود را داشت
یاد طفلان حرم آب نخورد عباسش
این چه سقاست که سوز جگر خود را داشت
تیر خوردند و نظر گرچه ولی می گویند
باز چشمان ابوالفضل اثر خود را داشت!
با خودش گفت که شرمنده ی زهرا می شد:
اگر امروز کنارش پسر خود را داشت
سر جدا گشت ابوالفضل ولی زینب گفت:
سر نی سایه ی آن تاج سر خود را داشت
#محمدحسین_مهدی_پناه
@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین
آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین
مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین
مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو هرچه اولادم حسین
ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین
من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت...
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین
زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین
روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام
#رضا_دین_پرور
@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
من اگر گریه برایت نکنم پس چه کنم
روضه خوانی به عزایت نکنم پس چه کنم
چه کنم مادرم و داغ جوان سنگین است
تا دمِ مرگ صدایت نکنم پس چه کنم
من که از قبر تو و کرببلا دورم دور
شهر را کرببلایت نکنم پس چه کنم
باز هم سائل هرساله تو پشت در است
یادِ آن دست عطایت نکنم پس چه کنم
ماهِ من ، بعد تو چشمم که می افتد بر ماه
تو بگو باز هوایت نکنم پس چه کنم
پسرم دست تو را دست خدا می بوسید
گریه بر دست جدایت نکنم پس چه کنم
تو سرت خورد عمود و سر من درد گرفت
گریه بر فرق دوتایت نکنم پس چه کنم
تیر بر مشک تو خورد و جگرم تیر کشید
من از آن تیر شکایت نکنم پس چه کنم
میرسید آب اگر خیمه نمی سوخت دلم
من به جای تو سِقایت نکنم پس چه کنم
رفت بر نیزه سرت زودتر از راس حسین
همه عمر دعایت نکنم پس چه کنم
.....
پسر فاطمه عالم به فدای سر تو
پسرم را که فدایت نکنم پس چه کنم
غم بی مادری از بی کفنی سخت تر است
جای او گریه برایت نکنم پس چه کنم
#عبدالحسین
@ghararenokary
#حضرت_امالبنین_سلام_الله_علیها
روز اول که درِ خانه ی زهرا دیدم
همه تکلیفِ خودم در رهِ مولا دیدم
دَمِ در، بر قدمِ دختِ علی افتادم
خویش را خادمه ی زینب کبرا دیدم
خواستم مادری از بهر یتیمان بکنم
عالَمی فاصله تا ام ابیها دیدم
چونکه آقام به یافاطمه میکرد خطاب
غمِ بی مادری از چهره ی گلها دیدم
یاوه گویان چقدَر پشتِ سرم حرف زدند
چه بگویم، چقدَر طعنه ز اعدا دیدم
قصد کردم که خدا هر چه دهد طفلانم
همه را نذر یتیمان حرم گردانم
از همان روز که رخسار قمر آوردم
باورم بود، سپاهی ز جگر آوردم
خواستم یارِ حسینم بشوم، از این رو
در ره کرب و بلا چار پسر آوردم
قصه ی کوچه ی غم را که شنیدم ز حسن
لشگرِ منتقمان را به ثمر آوردم
داستان در و دیوار عزادارم کرد
بهر زینب پس از آن، چند سِپر آوردم
میخِ در را که شنیدم، نفَسم سخت گرفت
ناله ها در دلِ شب تا به سحر آوردم
غمِ بازوی ورم کرده کبابم میکرد
روضه ی سوختنِ فاطمه آبم میکرد
سوختم در همه ی عمر بر آن عمر کمش
گریه کردم همه شب از غمِ آن قدِّ خمش
قصد کردم، شود عباس علمدار حسین
تا که در معرکه گیرد کمی از کوهِ غمش
از خدا خواسته بودم به صفِ کرب و بلا
بشود منتقم سیلیِ اهلِ ستمش
از خجالت پسرم کشته شد، از تیغ نشد
از لب تشنه ی آن سَرور و اهل حرمش
چشمِ گریانِ سکینه جگرش را سوزاند
نیزه نه، طفلِ حرم چشم ترش را سوزاند
کاش بعد از پسرم یاور زینب بودم
جای زهرا همه جا مادر زینب بودم
وقتِ بوسیدنِ حنجر که هجوم آوردند
کاش همچون سپری بر سر زینب بودم
کاش در حمله ی بی وقفه ی غارتگرها
مانعِ غارتِ آن معجر زینب بودم
کاش زیر لگد و کعب نی و سیلی و مُشت
سپرِ قافله و لشگر زینب بودم
کاش در کوفه و در شام و در آن مجلسِ شوم
وسط معرکه دور و بر زینب بودم
تهمتِ سختِ کنیزی به حرم کشت مرا
بر سر نیزه حیای پسرم کشت مرا
#محمود_ژولیده
@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُمالبَنین یعنی همان یا فاطمه
خانهی بی فاطمه هرگز نمیخواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه
حضرتِ اُمالبَنین از جلوههای فاطمهاست
گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه
بچههای فاطمه بر دامنِ اُمالبَنین
خواب میرفتند و میدیدند رویا: فاطمه
از همان اول همه گفتند مادرجان به او
چشمشان میدید در این خانه تنها فاطمه
با ادب فرمود : آقاجان بگو اُمالبَنین
وَرنه نامش را صدا میکرد مولا فاطمه
او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد
او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه
مریم و آسیه و حوا و هاجر کیستند
مادر عباس وقتی میرسد با فاطمه
روز محشر چادر او هم شفاعت میکند
تا که میآید به محشر پشت زهرا فاطمه
بچههای او هم آری بچههای فاطمهاند
نیست او در کربلا و هست اما فاطمه
بسکه یا اُمالبَنین از ما گره وا میکند
هست بر لبهای ما یافاطمه یافاطمه
دورِ زهرا بچهها بودند و مولا بود حیف
وای از اُمالبَنین اینبار تنها بود حیف
#حسن_لطفی
@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
اي دلت بند امير المومنين
رشته هاي چادرت حبل المتين
مادر ماهي و خورشيد زمين
اي كنيز فاطمه ام البنين
يك رباعي داشته ديوان تو
چار گل روييده بر دامان تو
چارقُل خوانديم در قرآن تو
همسر شيري و خود شير آفرين
مثل قطره آمدي،دريا شدي
خاك بودي،تربت اعلي شدي
تا كنيز خانه زهرا شدي
خانه ات شد قبله عرش برين
اي به روح تو سلام اهل بيت
عارفي تو بر مقام اهل بيت
بچه هاي تو غلام اهل بيت
اي غلام خانه ات روح الامين
تو همه تن بودى و جان شد علي
در كوير تشنه باران شد علي
تو شدي قاري و قرآن شد علي
اي مفاتيح الجنان بي قرين
آنكه حكم صبر از الله داشت
پيش چشمت سر درون چاه داشت
نيمه شبها روضه اي كوتاه داشت:
پيش چشمم خورد زهرا بر زمين
وقت رفتن پيش چشم زينبين
گفته اي عباس را،اي نور عين
بر نميگردي مدينه بي حسين
جان تو جان امام من،همين
حال آورده بشير از ره خبر
كاروان عشق آمد از سفر
نه ستاره مانده ديگر نه قمر
آه اي ام البنين بي بنين
بند قلب دختر زهرا گسست
تا كنار علقمه افتاد دست
با عمودي فرق عباست شكست
خورد با صورت زمين آن مه جبين
تا علمدار حرم از حال رفت
يوسف زهرا سوي گودال رفت
دست دشمن جانب خلخال رفت
حمله كردند از يسار و از يمين
روز،سينه زن شد و شب گريه كرد
شمر تا خنديد زينب گريه كرد
نعل مي رقصيد و مركب گريه كرد
ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين
تو نبودي خيمه را آتش زدند
عشق را در كربلا آتش زدند
بچه ها را بي صدا آتش زدند
سوخت آن شب قلب ختم المرسلين
خوب شد مادر نبودي،ناگهان
سرخ شد از خشم چشم آسمان
تا كه در گودال آمد ساربان
خاتم آل عبا شد بي نگين
خوب شد مادر نبودي،سر شكست
در حرم گهواره اصغر شكست
بعد سقا حرمت معجر شكست
راهي بازار شد پرده نشين
#محسن_عربخالقی
@ghararenokary
#حضرت_امالبنین_شور
#زمینه
بشیر
اخبرنی عن الحسین ، شده نوای دل حسین
بگو چی اومده سر ، اباعبدالله الحسین
گفتی از کربلا و ، منو بیچاره کردی
گفتی کشتن حسین و ، قلبمو پاره کردی
پسرای من دونه دونه ، بفدای حسین 3
هر چی که زیر آسمونه ، بفدای حسین 3
بفدای لب عطشان حسین 4
........
بشیر
آورده این خبرو ، آتیش زده این جگرو
گفته برا من که با تیر ، بستن چشم قمرو
شنیدم در آوردن ، اشک آب آورم رو
وقتی که پاره کردن ، مشک آب آورم رو
روز و شب اشک من روونه ، بفدای حسین 3
هر چی که زیر آسمونه ، بفدای حسین 3
بفدای لب عطشان حسین 4
........
بشیر
گفته برا من اینچنین ، ماه منو زدن زمین
عباسم رو بی هوا ، زدن عمود آهنین
میگن بعد اباالفضل ، ولوله تو حرم شد
دست زینب رو بستن ، تا که دستش قلم شد
قامتم از غصه کمونه ، بفدای حسین 3
هر چی که زیر آسمونه ، بفدای حسین 3
بفدای لب عطشان حسین 4
#علی_سلطانی
@ghararenokary
#حضرت_امالبنین_شور
#شور
ابالفضل
بیا این دم آخری غربتم رو ببین و
بیا و تَسّلا بده درد ام البنین و
واویلا
ابالفضل
الهی که مادر فدای دو دست بریدت
بمیرم برای غریبی و مشک دریدت
واویلا
نظر کن به حالم که زارو محزونم
ببین گوشه ای کنج بستر گریونم
نفس هام رسیده روی لب ای مادر
با چشمای تر از غم تو می خونم
(ابالفضل ابالفضل ابالفضل ابالفضل)
____
ابالفضل
شنیدم اُمیدت عزیز دلم نااُمید شد
شنیدم که گیسوی زینب یه روزه سپید شد
واویلا
ابالفضل
شنیدم یه لشکر تو رو کشتنت نور عینم
تو رفتی و شد بی علمدار و یاور حسینم
واویلا
دو دستای تو تا قلم شد عباسم
حرم بی پناه و علم شد عباسم
می گفتن به حال حسینم خندیدن
قد و قامتش تا که خم شد عباسم
(ابالفضل ابالفضل ابالفضل ابالفضل)
__
ابالفضل
برام گفته زینب که توی نبودت چه ها شد
چقد تازیونه نصیب زن و بچه ها شد
واویلا
ابالفضل
شنیدم که توو شام و کوفه چقد شد جنایت
چقد روی ناقه به اهل حرم شد جسارت
واویلا
امان از غم کوچه بازار واویلا
امان از غریبی و آزار واویلا
توی اون شلوغی و جنجال بی بی ها
میگفتن کجایی علمدار واویلا
(ابالفضل ابالفضل ابالفضل ابالفضل)
#عباس_قلعه
@ghararenokary
#حضرت_امالبنین_زمینه
اگه ثمر داشتم، قرص قمر داشتم
فدا سر حسین اگه چارتا پسر داشتم
همیشه غم داشتم، قامت خم داشتم
شرمندهٔ فاطمهام قربونی کم داشتم
همیشه غم داشتم، قربونی کم داشتم
نگید شبش قمر نداره
ام البنین پسر نداره
فقط بگید عزیز زهرا، مادر نداره
اولادی و من تحت الخضری
به فدای ابی عبدالله
—————————
وقتی بشیر اومد، زینبِ پیر اومد
هشتاد و چارتا زن و بچهٔ اسیر اومد
قلبم و آزردن، تا مشک و آوردن
فهمیدم از صورتاشون خیلی کتک خوردن
قلبم و آزردن، دیدم کتک خوردن
دیدم قدش خمیده زینب
نمیدونم چی دیده زینب
میگن که زیر دست و پا بود، امید زینب
کاشکی زیر شمشیرا بودم
من به جای ابی عبدالله
به فدای ابی عبدالله
—————————
خونه خراب میشم، بدجوری آب میشم
وقتی که روبرو با چشمای رباب میشم
با اینکه غم داره، به روم نمیاره
تقصیر عباس منه نداره شیرخواره
سکینه گفت عمو که جون داد
خجالتش نرفته از یاد
هر جا می دید من و رباب، از نی می افتاد
روز و شب میخونم از داغِ
کربلای ابی عبدالله
#محمدعلی_بیابانی
@ghararenokary