#حضرت_رقیه_س_شهادت
از زبان زجر(لعنت الله علیه)
خستهام بس که بین این صحرا
در پی تو دویدهام ای طفل
چکمههایم خراب شد از بس
خار از آن کشیدهام ای طفل
نام من را شنیدهای تاحال؟
خوب بشنو که نام من زجر است!
از من و شغل من چه میدانی؟
کار هر صبح و شام من زجر است!
دیدم از دور با کسی انگار
درد دل بی حساب میکردی
چه کسی را در این بیابانها
مادر خود خطاب میکردی؟
به امید کمک مباش ای طفل!
احدی بین دشت هرگز نیست
زحمتم دادی و نمیدانی
در مرامم گذشت هرگز نیست
وقتی از روی ناقه با لگدم
به روی خاک با سر افتادی
باید این را حساب میکردی
که تو با بد کسی درافتادی
از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بس کن ای زجر کم گزافه بگو
گرچه طفلم ولی یلی هستم
جز خدا از کسی نمیترسم
نوهی مرتضی علی هستم
اگر آهم درآید از سینه
کار تو اشک و آه خواهد شد
هرکسی با رقیه در افتد
روزگارش سیاه خواهد شد
تو مرا هر چقدر هم، بزنی
باز هم جان نمیسپارم من
مقصد آخرین من شام است
با حبیبم قرار دارم من
من خبر دارم او شهید شده
ورنه بی من نمیرود سفری
خواستم عمه غصه کم بخورد
زدهام خویش را به بی خبری
من اگر که تو را حلال کنم
ولی از حرمله نمیگذرم
از کلام رباب فهمیدم
پیش لشکر خجل شده پدرم
قصد دارم در انتهای قیام
آبروی یزید را ببرم
بعد هم با خیال آسوده
میروم، میروم سوی پدرم
✍ #علی_ذوالقدر
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
میگفت عمّهام به رخم بوسه دادهای...
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...
با آنکه دستبرد خزان دیدهای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچههای صبح، لبت نوشکفتهتر
از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفتهتر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاریام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه میبَرد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه میبرد
گر اشک من به چهرۀ مهتابیام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بیکسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونهام
دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونهام...
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست میکشم
سیلی، گرفته قوّت بیناییام اگر
من تا شناسمت به رُخت دست میکشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشتها که با لب تو بوده آشنا
باور نمیکنند که این لب همان لب است
✍ #علی_انسانی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره #بازنشر
تو وقتی اومدی گفتم
که تقصیر دل من بود
تو که دیدی بابات خوابه
چه وقت گریه کردن بود
حالا که اومدی پیشم
بازم آغوشتو وا کن
بغل کن بغضمو بازم
غریبیمو تماشا کن
حالا که اومدی پیشم
بزار خلوت کنم با تو
بزار تعریف کنم، بعدش
ببین من پیر شدم یا تو
ببخش حرفای تعریفیم
دیگه حرفای خوبی نیست
ببخش واسه پذیرایی
خرابه جای خوبی نیست
خرابه بسترش خاکه
خرابه بالشش خشته
تو خیلی خاکیای اما
برای دخترت زشته
برای دخترت زشته
که خونَش این طوری باشه
بزار چیزی نگم شاید
تو حرفام دلخوری باشه
کدوم خانوم با این حالش
پیش مهمون معذب نیست
ببخش از راه طولانی
سر و وضعم مرتب نیست
اگه مهمون داری باید
براش با جون مهیا شی
خجالت میکشی وقتی
نتونی از زمین پاشی
نگی من بی ادب بودم
نگی این دختر عاشق نیست
نمیتونم پاشم از جام
پاهام پاهای سابق نیست
حالا چشمای کم سومو
به هر چی جز تو میبندم
به زورم باشه پا میشم
به زورم باشه میخندم
مگه تو صورتم امشب
بغیر از خنده چی دیدی
که از وقتی پیشم هستی
یه بار حتی نخندیدی
یکی دستش تو تاریکی
به گونم خورده، چیزی نیست
یکی از من یه گوشواره
امانت برده، چیزی نیست
فقط دلتنگ تو بودم
که اعصابم به هم ریخته
یه قدری خستهی راهم
یه کم خوابم به هم ریخته
میخوام امشب سرت تا صبح
به روی دامنم باشه
میخوام امشب شب خوبِ
ازینجا رفتنم باشه
دیگه اخماتو واکردی
منم با بغض میخندم
بیا آغوشتو وا کن
منم چشمامو میبندم
✍ #هادی_جانفدا
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چه تکریمی نموده شهرِ شام از باب حاجاتش
سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش
سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او
کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش
هُمای منزلت بود و خرابه منزل او شد
همان که شد بهشت آبادیِ کنج خراباتش
همان که مریم از نور رُخش انجیل میخوانَد
که بوده پردهدار محملش در راه شاماتش
به جای گل، نثار مقدمش خار مغیلان شد
چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش
برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد
چرا پس ضربهی سیلی نمیکرده مراعاتش؟!
کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن
اسیر سلسله هستند در این شهر، ساداتش
نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد
سر زخمیِ "مصباح الهدی" در بین مشکاتش
تمام دردها را بُرد از یادش سر بابا
چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟!
هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش
هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش
به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش میزد
ببین پُر کرده عالم را نوای یالثاراتش
✍ #محسن_حنیفی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
✍ #محسن_عرب_خالقی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حضرت_رقیه_س_مدح_و_شهادت
آیینهدار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بیشک دعای پنج تن بود
آدم اگر میگفت اول یا رقیه
خورشید در منظومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرامتر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالا سرش لالا رقیه
پا بر مغیلان مینهد اما محال است
روی سر موری گذارد "پا" رقیه
**
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقهاند اِلّا رقیه
مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه میرفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسهی بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید: عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانهی زیبا رقیه
از بوسهاش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لبها رقیه
✍ #علی_ذوالقدر
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_رقیه_س_شهادت
قسم به ساحت ذکر شریف "هو" بابا
به روی من شده این اشک آبرو بابا
"عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد"
چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا
چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم
بگویم از غم خود شرح مو به مو بابا
مرا ببخش که نشناختم تو را اوّل
به چهرهی تو نماندهست رنگ و رو بابا
خداش خیر دهد راهب مسیحی را...
که با گلاب تو را داده شستشو بابا
خداش نگذرد ای کاش، خولی نامرد
کشید دست به روی تو بی وضو بابا
نمانده وقت زیادی به رفتنم حالا...
شدم کنار سرت گرم گفتگو بابا
بیا و باز صدایم بزن: "رقیهی من"
تو هم بخواه ز من که "بگو: بگو بابا"
چهقدر خاطرهی تلخ دارم از کوفه
چه بد گذشت به من شام بی عمو بابا
لبِ ترک ترکت را ندیده میبوسم...
چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا
✍ #محمدحسن_بیات_لو
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
1723123838719_-2147483648_-212515.ogg
1.97M
زمینه شهادت حضرت رقیه(س)
خوش اومدی بابا
صفا آوردی به خرابه
یتیم نوازی کن
می دونی که چقدر ثوابه
یه نذری کردم که
نبینی دستام توو طنابه
قدم گذاشتی رو چشای تارم
چی جوری اومدی که پا نداری!
عمه که گفت میای، همه ش می گفتم
شاید داداش علی رو هم بیاری
بابا بابا بابا
پرت کو، سرت کو
بگو ببینم علی اکبرت کو
رباب چش به راهه اصغرت کو
سرت کو، پرت کو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شونه ندارم حیف
موهات پریشونه عزیزم
خسته شدم دیگه
منو ببر خونه عزیزم
حال دل ما رو
کسی نمی دونه عزیزم
خبر که داری دخترای شامی
بابا حسابی خندیدن به دردم
حیف که دیگه مو ندارم و الا
موهامو فرش راه تو می کردم
بابا بابا بابا
حرم سوخت، پرم سوخت
شبیه مادرت، موی سرم سوخت
توو آتیش خیمه ها معجرم سوخت
پرم سوخت، حرم سوخت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببر منو بابا
یه جا که حرمله نباشه
یه جا که حرفی از
پای پر آبله نباشه
الهی که دیگه
بین ما فاصله نباشه
من که توو این عمر سه ساله هرگز
جایی بدون تو پدر نرفتم
یه عمری من توو بغل تو بودم
حالا سرت رو توو بغل گرفتم
بابا بابا بابا
بریدم، خمیدم
تو شام و کوفه بسکه غصه دیدم
نمی دونی چه حرفایی شنیدم
خمیدم، بریدم
وحید محمدی
۱۸ مرداد ۱۴٠۳
@beithayesookhte
#حضرت_رقیه س
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
1722863328895_-2147483648_-212505.ogg
1.45M
شور حضرت زینب سلام الله علیها
(به صورت زمینه هم
قابل اجرا می باشد.)
وارث ذوالفقار حیدر، سیده زینب
جلوه ای از وقار حیدر، سیده زینب
خطبه ی ماندگار حیدر، سیده زینب
وقت خطبه خوندنت باید ملائک خدا
منبری برا تو از توو آسمونا بیارن
طوری که تو حیدری خطبه میخونی بایدم
اسمتو کنار اسم شخص مولا بیارن
یاری زینب، فداکاری زینب
بعد از عباس، علمداری زینب
نوری زینب، تو مستوری زینب
مثل حیدر، سلحشوری زینب
زینب زینب مدد زینب زینب
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
بانوی صاحب مقامات، سیده زینب
فاتح سربلند شامات، سیده زینب
عمّه ی قهرمان سادات، سیده زینب
تو همونی که می تونه با کلام نافذش
تا ابد یزیدُ اینجوری بی آبرو کنه
کی می تونه غیر دختر علیِّ مرتضی
با یه دختر سه ساله شامُ زیر و رو کنه
برتر زینب، سر و سرور زینب
فاتح بودی، تو بی لشکر زینب
کوهی زینب، تو نستوهی زینب
تو این کشتی، خود نوحی زینب
زینب زینب مدد زینب زینب
وحید محمدی
۱۵ مرداد ۱۴٠۳
@beithayesookhte
#حضرت_زینب س
#حضرت_زینب_س_شور
#شور
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
زمینه؛ نیفتاد چادرم از سرم.mp3
2.75M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#زمینه
🔹نیفتاد چادرم از سرم🔹
رسیدی از نیزه بغل من
رسیدی و چشمم شده روشن
ببین دیگه دستام نمیلرزن
مهمونم شدی نمیشه باورم
عمه میگه من شبیه مادرم
تو جسارتا نیفتاد چادرم از سرم
بمون کنارم میخوام کنار تو خوابم بره
برات بمیرم موهات چرا پر خاکستره
برات بمیرم لب تو از منم خونینتره
«امان امان ای دل، امان ای دل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رو نیزهها دیدم تو رو اما
نمیرسید دستم به تو بابا
تو رفتی و عمه شده تنها
رفتی آب و نون دخترت غمه
مثل مادر تو عمر من کمه
از رو ناقه افتادم رو دامن فاطمه
منو ببر که کنار تو ندارم دلهره
ببین که خستهم دل کوچیکم از دنیا پره
میخوام نبینم که عمه تازیانه میخوره
«امان امان ای دل، امان ای دل»
شاعر و نغمهپرداز: #حسین_عباسپور
✅ @ShereHeyat_Nohe
#زمینه
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#سبک_زمزمه_یازمینه_حضرت_رقیه_س
#دست_عدو_سنگینه
بند اول✍
دلم گرفته بابا
توی دلم آشوبه
خوش اومدی مهمونم
به خونه ی مخروبه
😭
بابا
لبت پراز خونه
ببین
رقیه گریونه
شونه ندارم چه کنم موهات پریشونه
😭
نباشی همه روزام دیگه شبای تاره
غمم زیاده امون ازاین لباس پاره
باخنده عدو با دست میکرد بهم اشاره
بابا حسین حسین جانم
بند دوم✍
سه ساله دختر تو
ببین که آواره شد
گوشواره هامو بردن
گوشای من پاره شد
😭
بابا
سوخته شده موهام
بابا
نمی بینه چشمام
پرآبله شده بابایی
تموم دست وپام
😭
با تازیونه روشونه هام نشونه زدن
بابانبودی نامردای زمونه زدن
دیدن یتیمم منو به این بهونه زدن
بابا حسین حسین جانم
بند سوم✍
ببین شبیه زهرا
قدم شده خم بابا
شکسته دندون من موهام شده کم بابا
😭
بابا
دلم چه غمگینه
بابا
چشام نمی بینه
دستای اون مردک پست بدجوری سنگینه
😭
خدا می دونه چه تلخه درد اسیری
شبیه یه شمع بسوزی آب بشی بمیری
تو بغلت سرباباتو بگیری
بابا حسین حسین جانم
💠💠💠
✍به قلم شعرای اهل بیت(ع):
#ابوذر_رییس_میرزایی
#علی_بهرامی_نیا
#زمزمه
#زمینه
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary