eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
31.2هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
14.9هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
400.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نتیجه هدف قرار دادن کشتی‌های تجاری در دریای سرخ توسط نیروهای یمن که منجر به طولانی شدن مسیر کشتی‌ها بین ۴ تا ۶ هفته شده است
4.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥صدای «ریحانه» در حال خواندن وصیت‌نامه حاج قاسم 🔹«ریحانه سلطانی‌نژاد» کوچکترین شهید حادثه تروریستی کرمان است که عکسش با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی در فضای مجازی منتشر شده است. @gharargaheemamhasan1
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبخند تو را چند صباحیست ندیدم ... یک بار دگر خانه‌ات آباد بگو سیب ... @gharargaheemamhasan1
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حاج قاسم و شهید صدرزاده، جوان‌های امروزی را جذب میکردند... @gharargaheemamhasan1
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب 17 "ثبات قدم" 🔹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... 🔸نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰 🔸چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... 🌷 سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ... - تب که نداری؟ ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟😥 بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ... - هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ... 🔸 در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ... - علی ... - جان علی؟ ... - می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ 😢 لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ... - پس چرا؟ چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟😓 - یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ... 🌷 من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...☺️ سکوت عمیقی کرد ... - همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... 🔸 و گرنه فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی ها حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ... 🔸راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... 🔹 اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و من... @gharargaheemamhasan1