eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
29.8هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
15.4هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با لحنی ساده شروع کرد _چند روز پیش دوتا ماشین بمب گذاری شده تو دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن. خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند.. که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد _من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه! لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد... _اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتن تون مخالفت نمیکنم تو و ، ولی معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم. به قدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد _من آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره. با هر کلمه قلب صدایش بیشترمیگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد... و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید _سر راه فرودگاه از زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟ میدانستم است که برای این دختر شیعه در نظر گرفته... و خبر نداشت ۸ ماه پیش... وقتی سعد🔥 مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه😢💚 جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم _بله!😢💚 و بی اراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید،.. نذری که ادا شد...😢😍 و از بند سعد🔥 آزادم کرد،... دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد _بلیطتون برای ساعت ۹ شب، فرصت زیارت دارید. و هنوز از لحنش.. ادامه دارد.... @gharargaheemamhasan1
✅ نام اثر: ما عکس میگیریم، آمریکا و اسرائیل خودشون پیام‌رو میگیرن 😉😂✌️ ✍ مراسم رونمایی از تجهیزات جدید، ها، ها و تسلیحات نظامی لشگر آخرالزمانی زمین با حضور فرماندهی کل قوا ❤️ السلام علیک یا علی بن ابیطالب 🇮🇷🇵🇸 @gharargaheemamhasan1
امشب علاوه بر انتقام قصه کرمان و راسک - که ادامه هم خواهد داشت - ، چشم فتنه‌های بعدی را هم کور کرد ... مکان‌هایی که زده شدند، مقرهای فرماندهی تاکتیکی برای عملیات‌های تروریستی و آشوب و اغتشاش بودند. افرادی هم که به درک واصل شدند، ظاهراً مسئول پشتیبانی و عملیات موساد در غرب ایران بودند. این حرف‌ها بسیار مهم است الحمدلله 🤲💪
♦️بسیاری از اخباری که در خصوص پاکستان در کانال‌ های تلگرامی منتشر می‌شود صحت ندارند. 🔹برخی از اخبار نادرستی که چهارشنبه ۲۷ دی منتشر شده و معتبر نیستند: تهدید جیش‌العدل برای فتح تهران، صدای انفجار در مرز پاکستان، آماده باش پایگاه هوایی زاهدان، بسته شدن گذرگاه مرزی پاکستان و ایران، اعلام منطقه پرواز ممنوع آسمان مناطق مرزی، دور سوم حملات به خاک پاکستان، شهادت چندین کادر انتظامی در راسک، آماده باش ارتش پاکستان! 🔹در این میان، تنها شهادت سرهنگ حسینعلی جاودان‌فر توسط گروهک تروریستی جیش الظلم، معتبر و رسمی است. حتی در ۲۷ دی، از درگیری زمینی مرزبانان ایران با تروریست‌ها نیز خبری رسمی منتشر نشده است ✔️جمع‌آوری‌شده‌در بخش‌رسانه‌ای 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️‌ویدئویی که تحت عنوان «ایرانی گوش کن...چشمهات پر از اشک شده» بین کاربران عرب‌زبان حاشیه خلیج فارس در حال دست به دست شدن است. آنها این‌بار برای قطر متحد شده‌اند و امیدوارند فینالی تمام عربی را در جام ملت‌ های آسیا ببینند. یکباردیگه غیرت ایرانی رونشونشون بدیدبچه ها بلطف خداودعای خیرشمامردم عزیزانشاالله قطرروهم زمین گیرمیکنندیوزهای ایرانی 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. دلتنگ عزیزان رفته باشم یامسرورازپیروزی جوانان مقاومت، روزهای سختی ودرماندگی بایدبامقاومت وعشق همراه میشدیم تاقدرامنیت وآنهایی که برای امنیت وطن وناموسشان جانشان راایثارکردند بیشتربدانیم آمرلی، عراق وسوریه بلطف خدا وکرم اهل بیت علیه السلام آزادشدوبهای آن شهادت هزاران جوان مومن وباغیرت بود تمام عمرم رابایاد منش وجوانمردی آن عزیزان خواهم بود وابته این شورمقاومت رامدیون مراجع عزیزشیعه خصوصا اقاسیدعلی خامنه ای وحاج قاسم سلیمانی وهزاران جوان باغیرت جبهه مقاومت هستیم یادوخاطرهمه شهدای این راه گرامی باد، تقدیم به مادرم حضرت ام البنین علیه السلام وهمه شهدا وخانواده های شهدا وباتشکراز نویسنده محترم: 👇👇
⭕️الیژه مگنیر تحلیل گر نظامی امنیتی: صبر بهترین سیاست ایران است در شرایطی که در حالت آماده باش بالا قرار دارد، تا روز قدس و شاید کمی بیشتر منتظر خواهد ماند و آمادگی و اثربخشی اسرائیل در تمامی ماموریت های دیپلماتیک خود در سراسر جهان و در بلندی های اشغال شده جولان را خسته و فرسوده می کند. اسرائیل سفارت خانه های خود در سراسر جهان را که ناامن تلقی می شدند تخلیه کرده است. این رژیم نیروهای ذخیره بیشتری را فراخوانده و تمامی مجوزهای خروج سربازان از کشور را متوقف کرده است. صبر بهترین سیاست برای فرسودن مالی اقتصاد اسراییل است، اقتصادی که تا همین حالا هم به شدت ضربه خورده است. 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت این روزهای مردم ☺️ مرگ بر اسرائیل✊ آخه اسرائیل هم منتظر نقل و نباته ✊