eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
627 دنبال‌کننده
23هزار عکس
4.1هزار ویدیو
179 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆10 شهریور 1400🔆 مسجد صاحب الزمان عج سخنران :خانم وجگانی موضوع: مدیریت خانواده ◀️ رسیدن به حیات طیبه ✅ثبات قدم ✅رشد ✅ثمره دادان ✅استمرار بر میوه دادن ⭕️قریه ای که مورد عذاب الهی واقع شده بود و مورد توجه حضرت عیسی و حواریون قرار گرفت چون امر به معروف و نهی از منکر نکرده بودند. 💐حدیث امام رضا علیه السلام و 10 صفت انسان عاقل👇👇 ✅1.امید خیر به او هست..... 🖤🌱 @PMasumekh 🖤🌱
حضورحلقه منتظران مهدی پایگاه سمیه در جلسه عزاداری اباعبدالله بمسیولیت انتظامات برقراری نظم ورعایت پروتکلهای بهداشتی و کمک به پذیرایی مهمانان سخنران سرکارخانم رسول زاده پارک مهربانو ازتاریخ ۸/۶/۱۴۰۰به مدت ۵روز سمیه حضرت زینب س کاشان
بسم الله الرحمن الرحیم پارت یک# از رمان ♥️ عشقِ پاک ♥️ _ باز داری کجا میری؟ در حالی که لباسهایش را عوض می‌کرد خندید و گفت: قربون مامان خوشگلم برم ....میرم بیرون، با بچه ها قرار دارم . شلوار لی پاچه تفنگی اش را به زور بالا کشید و دکمه هایش را بست. _ نمی خواد بری مادر. _ بوسه ای روی صورت سفید و استخوانی مادرش کاشت ،نگران نباش... جای بدی نمیرم، فوقش میرم عشق و حال... دختر با..... مادرش در حالی که لبه‌های روسری اش را جلو می کشید لبهایش را به زیر دندان برد ،اخمی کرد و لب زد،خجالت بکش سعید.... _لبخندی زد و رفت جلوی آینه شروع کرد ژل زدن به موهای خوش حالت اش،عادتش بود هر موقع می خواست از خانه بیرون برود آنقدر به موهایش ژل می‌زد که از دور برق می زدند. از جلوی آینه کنار رفت،داشت آستین پیراهنش را بالا می زد که دید مادرش هنوز ایستاده و نگاهش می‌کند و البته یک چیزهایی می‌خواند و فوت می‌کند به سمتش ... خندید ...تموم شد؟ _ آره دورت بگردم. نیشگونی آرام از گونه ی مادرش گرفت، دستت درد نکنه ، خوب من رفتم کاری نداری؟ _ نه.... سعید.... _ جونم. _هیچی ...برو . _برگشت جلوی آینه و کمی از ادکلن گران قیمتش را زد و از اتاق خارج شد. در حالی که زیر لب ترانه میخواند کفش‌هایش را پوشید و از خانه بیرون رفت. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت ۲ ❤️عشقِ پاک❤️ مسعود و حامد زودتر از او سر قرار حاضر شده بودند،مسعود با دیدنش لبخندی زد و گفت عجب تیپ دختر کُشی زدی سعید ! پس می خواستی مثل تو شبیه عقب‌ مونده ها لباس بپوشم؟ نگاه کن... شلوارشو! _مامان بزرگت و که هفته پیش دیدمش فک کنم همین شلوار پاش بود. _ نه خیرم.... اینو تازه خریدمش. _حیف اون پولی که بابت اینا میدی. _ حامد با آرنج به پهلوی سعید زد و گفت :هیس سوژه ها دارن میان. _ دستی به صورت صافش که همین امروز سه تیغه کرده بود کشید، و نگاهش را به روبرو دوخت. چند دختر دوازده سیزده ساله که مدرسه شان تعطیل شده بود داشتند به سمتشان می‌آمدند، البته نه به سمتشان. از روبروی آنها عبور می‌کردند. پاتوق همیشگی شان جدیداً شده بود،مقابل مغازه ی پدر حامد، پدر حامد به تازگی این مغازه لبنیاتی را باز کرده بود،البته تنها ساعتی از روز به آنجا می رفتند که پدر حامد مغازه را به حامد واگذار کرده بود،مدرسه دخترانه هم حدوداً ۳۰ متر بالاتر قرار داشت. به نظر می‌آمد ۱۰ نفری بودند، اکثرشان نگاهشان را زومِ این سه نفر مخصوصاً سعید که الحق از همه شان خوشتیپ تر بود، کرده بودند و با هم پچ پچ می کردند و می خندیدند. مسعود با دیدن آنها شروع کرد به سوت زدن... حامد و سعید هم شروع کردند به تیکه پراندن به همدیگر. _سعید، نگا یه دسته قناری دارن میان... _آره دیدم گمونم تازه از قفس آزاد شدن. یکی از دخترها که چند باری هم با آنها کَل انداخته بود ،رو کرد به حامد و سعید و با عصبانیت گفت: دردتون چیه که هر روز تو مسیر مدرسه می‌ایستین؟ کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
🌺🌺🌺🌺 جلسه اعضای شورا جهت برنامه ریزی برنامه های هفته دفاع مقدس 🌸🌸🌸🌸🌸 تاریخ ؛۱۰/۷/۱۴۰۰ مکان ؛پایگاه
هدایت شده از نظارت و بازرسی کاشان
🚺 قابل توجه مادران تحصیل کرده و جویای علم 🎓 برای اولین بار ...📣 📕تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد 📗۳۵ رشته در حوزه های علوم انسانی . علوم پایه و مهندسی ... با امکانات ویژه: 👶 نگهداری کودک در مهد 🏫خوابگاه 🖥 آموزش حضوری و مجازی دانشگاه امام حسین (ع) با همکاری دانشکده حضرت زینب (س) برای اطلاعات بیشتر به دفترچه راهنمای انتخاب رشته کارشناسی ارشد مراجعه فرمایید .. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 لینک فراخوان جذب دانشجو (برادران و خواهران) : http://www.ihu.ac.ir/index.jsp?fkeyid=&siteid=1&pageid=134&newsview=2334
به مناسبت شهادت امام چهارم بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین. حضرت زین‌العابدین علیه السلام در فرازی از خطبه‌ی غرا و روشنگرش در مسجد اموی، چنین فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَفُضِّلْنَا بِسَبْعٍ؛ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّمَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ. وَفُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَمِنَّا الصِّدِّیقُ وَمِنَّا الطَّیَّارُ وَمِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَأَسَدُ رَسُولِهِ وَمِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ. ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. اى اهل شام مظهر لطف خدا منم مقصود ز آفرينش ارض و سما منم‏ پوشيده نيست نزد من اسرار كائنات زيرا كه محرم حرم كبريا منم‏ مسجود كاينات بود خاك كوى من زينت‏ فزاى كعبه، صفاى صفا منم‏ زمزم ز فيض مقدم من يافت آبرو مهر منير مكّه امير مِنى منم‏ بر جمله اوليا منم امروز جانشين وارث به علم يك به يك انبيا منم‏ آن آدمى كه دمبدم اندر تمام عمر از ابتدا گريسته تا انتها منم‏ بر كشتيى كه نوح در او نوحه‏ گر نشست اى قوم بد گهر به خدا ناخدا منم‏ آن موسيى كه سينه به سينا ز غم دريد از داستان واقعه كربلا منم‏ آن يوسفى كه گشت به زندان غم اسير بی غمگسار و بيكس و بى‏آشنا منم‏ با اين همه حكايت، دارم يكى سؤال راضى به يك جواب، كنون از شما منم‏ بر اين محمّدى كه مؤذن دهد اذان اى شاميان نبيره، يزيد است يا منم؟ گوييد اگر يزيد بود؛ اين بود دروغ گوييد اگر منم ز چه در اين جفا منم الا لعنة الله علی القوم الظالمین والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته علی‌رضا احمدی نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۵ محرم ۱۴۴۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراسم عزاداری اباعبدالله در پارک مهربان سرکارخانم رسول زاده نوجوانان حلقه منتطران مهدی دربردارد نظم ورعایت پروتکلهای بهداشتی پذیرایی عزاداران سمیه حضرت زینب س کاشان ۹/۶/۱۴۰۰
⭕️ متن پیام سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی در پی درگذشت سرلشکر بسیجی سید حسن فیروزآبادی : بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون درگذشت جانکاه سردار گرانقدر سرلشکر بسیجی دکتر سید حسن فیروزآبادی مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا ، رئیس سابق ستاد کل نیروهای مسلح و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که عمر خود را در همراهی با نهضت اسلامی و همت مداوم برای دفاع از استقلال و امنیت ملی کشور و پاسداری از انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران سپری کرد را به محضر مبارک رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی و فرماندهی کل قوا حضرت امام خامنه ای ( مدظله العالی)، خانواده مکرم و آحاد نیروهای مسلح کشور تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. تلاش‌های مخلصانه ، مدبرانه و بسیجی وی طی دوران دفاع مقدس و سالیان تصدی ریاست ستاد کل نیروهای مسلح در تعمیق وحدت ، اخوت و یکپارچگی بین ارتش و سپاه و سایر نیروهای مدافع انقلاب و شکل‌گیری اقتدار دفاعی و بازدارنده برای ایران اسلامی ؛ همواره زنده و راهگشای امروز و فردای نیروهای مسلح افتخار آفرین میهن عزیزمان خواهد بود. از درگاه خداوند متعال برای آن سردار فقید و عالیقدر علو درجات و رحمت و رضوان الهی و همنشینی با حضرت سید الساجدین امام زین العابدین (ع) و برای خانواده مکرم و عموم داغدیدگان و مصیبت دیدگان عزیز به ویژه همرزمان وی در نیروهای مسلح و بسیج ، صبر جمیل و اجر جزیل توام با پاداش صابرین مسئلت می جویم . سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی @Basijnews_kashan
سرلشکر فیروزآبادی دعوت حق را لبیک گفت 🔹سیدحسن فیروزآبادی، رئیس سابق ستاد کل نیروهای مسلح و مشاورعالی نظامی فرماندهی کل قوا، براثر ابتلا به کرونا درگذشت. @Basijnews_kashan
بسم الله الرحمن الرحیم پارت سه🌹 مسعود خندید و گفت :خانم دکتر دردمون بی درمونه....و هر سه شان شروع کردند به خندیدن... ابرو در هم کشید و گفت کی با تو بود،ضایع. حامد رو کرد به سعید ....این جور که پیداس، سلیقه شم‌ خوبه فک کنم طرف حسابش تویی، سعید دستی به موهایش کشید و گفت: دلمون می خواد اینجا بایستیم، از نظر شما مشکلی داره ؟؟ دختر که ظاهراً از شنیدن این جمله عصبانی شد، جواب داد: انقدر اینجا بایستید تا جونتون درآد. _سعید رد نگاه خیره ی دختر را که روی خودش زوم شده بود، گرفت، لبخندی زد و گفت: ولی البته به نظرم چشای تو زودتر از جون ما دربیاد... و دوباره هر سه شان خندیدند... _همین لحظه دوست آن دختر دستش را کشید، بیا بریم ولشون کن، اینا شخصیت ندارن. _ حامد لبخندی زد و گفت:نه که شما دارین! بقیه دخترها هم داشتند آنها را تماشا می‌کردند،حامد و مسعود مشغول بحث با آنها بودند، اما چشمان سعید زومِ آن دختر شده بود ،دختری که کنار بقیه نماند و از همان ابتدا راهش را کشید و رفت ...... به مسیر نگاه کرد خیلی از آنها دور شده بود،چهره اش را ندیده بود،اما دلش می خواست بداند او کیست،جالب بود برایش که با این سنِ کم این همه سنگین و با وقار رفتار می کند. _با اینکه خودش سر به سر دخترها می‌گذاشت اما ته دلش اعتقاد داشت که دخترها نباید با آنها دهن به دهن شوند نظرش این بود که یک دختر باید آن قدر پاک و نجیب باشد که هرچقدر هم پسرها مزاحمش شوند، وقار و حیایش را حفظ کرده و از آنها دوری کند. گاهی وقتها این جور مزاحمتها را شاخصه ای حساب می کرد برای اندازه گیری حجب و حیای دختران. کپی ممنوع🚫 ✍مروّج
بسم الله الرحمن الرحیم ♥️عشقِ پاک♥️ پارت ۴ حامد صدایش کرد: سعید...سعید کجایی؟؟؟ نگاهش را از جاده گرفت، چی میگی؟؟ ببین این خانوم خوشگله چی میگه؟ سرش را برگرداند وبه آن دختر نگاه کرد که پشت چشمی نازک کرد و از مقابلشان عبور کرد. _چشم و ابرویی برای حامد آمد، چی میگفت؟؟؟ _هیچی بدش نمی‌آمد باهات دوست بشه، منم شماره تو دادم بهش. _ تو غلط کردی.... شماره خودتو می دادی. _خوب حالا دیوونه نشو...اولاً که من جاست فِرِنِدِ یکی دیگه ام، دوماً به قلبش اشاره کرد، این دلِ دروازه که نیست، سوماً اون شماره تو رو می خواست. _مسعود خندید و گفت: اون تپلَ رو دیدی؟ _حامد جواب داد،همون که اندازه بُشکه بود؟ _آره همون، گیر داده بود به من. _سعید خندید،خوبه همون به درد تو می خوره.بعد هر سه شان زدند زیر خنده. _من رفتم بچه ها. _کجا؟ _خونه. _باشه خداحافظ. _خداحافظ...حامد _جون _حالا راستی راستی شماره مو دادی اون دختره؟ _آره مگه من با تو شوخی دارم. _پوفی کشید و از آنها دور شد، اصلا برایش مهم نبود که آن دختر شماره اش را به دست آورده. با خود گفت:بد هم نیست،کمی او را سر کار می‌گذارم. _در خانه را باز کرد....اما چون برادرش نیز در خانه آنها زندگی می کرد،قبل از ورود به حیاط شروع کرد به یا الله گفتن. وقتی مطمئن شد که الهه زن محسن داخل حیاط نیست، راهش را گرفت و به سمت اتاقهایشان رفت. ناهارش را که خورد، به اتاق کناری رفت که بخوابد. ساعتی از خوابیدنش نگذشته بود که با صدای موبایلش از خواب بیدار شد. گوشی را از کنار بالشتش برداشت و با صدای خواب آلود جواب داد: بله کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
اولین شب جلسات عزاداری دهه سوم محرم همراه با روشنگری سلامت با سخنرانی حجت اسلام و المسلمین امیری و مدیحه سرایی کربلایی حسین ربانی
روز ۱۲شهریور ماه سالروز شهادت دلیر مرد تنگستان 🌷رئیسعلی دلواری روز مبارزه با استعمار گرامی باد 🙏🙏🙏🙏
ایتا سلمان طاهری: روز ۱۲شهریور ماه سالروز شهادت دلیر مرد تنگستان 🌷رئیسعلی دلواری روز مبارزه با استعمار گرامی باد 🙏🙏🙏🙏 سلام خدمت دخترای گلم😍😍 امیدوارم که تعطیلات تابستان حسابی بهتون خوش گذشته باشه و از اوقات فراغتتون بهره کافی رو برده باشید و برای سال تحصیلی جدید اماده شده باشید🥰🥰🥰 خب اما بریم سراغ اصل مطلب اصل مطلب چیه🧐🧐🧐 بچه ها شما میدونید روز 12شهریور در تقویم ماچه روزیه🤔🤔🤔🤔🤔🤔 روز مبارزه با استعمار خارجی به خصوص انگلیسی ها بچه ها شما هم فیلم گاندو و نقشه هایی که برای کشور ما میکشند رو دیدید؟؟؟؟ خب تقریبا 120سال پیش یه عده از آدم ها نتونستند دسیسیه دشمنان را تحمل کنند اسلحه بدست گرفتند و به جنگ استعمار پیر یعنی انگلیس رفتند 💪💪💪💪 یکی از این افراد شجاع نامش رئیسعلی دلواری بود 🌷🌷 بچه ها رئیسعلی فردی بود که در مروت و ادب و شجاعت و سخاوت سرآمد بسیار زبانزد بود و در تیراندازی بسیار ماهر بود به طوریکه هیچ گاه تیرش به خطا نمیرفت🌹🌹🌹 او تا قبلا از سن 24سالگی در کنار پدرمشغول زراعت بود و به پدر کمک میکرد. او نقش مهمی در استقلال جنوب کشورمان از دست شاهان بی کفایت و فاسد قاجار بود و با برگزاری محافل انقلابی مردم را به مبارزه با ظلم و استبداد تشویق میکرد. رئیسعلی با شجاعت خود چهار بار مانع لشکر کشی انگلیسی ها به خلیج فارس و تسلط آنها بر بوشهر شد به همین دلیل به رئیسعلی و یارانش میگن 🌸🌸دلیران تنگستان🌸🌸 عزیزان دلم انگلیسی ها خیلی سعی کردند این مرد شجاع را با پول بخرند با چهل هزار پوند مثل الان که دارند دائم مردم ما رو فریب میدن و اصلا براشون مهم نیست که خود دولت انگلیس نیمی از جمعیت کشور مارا بر اثر قحطی به کشتن داد 😔😔😔😔😔😔 چون اونها همیشه ایران ضعیف و وابسته میخوان نه ایران سربلند و قوی حالا فهمیدی دوست عزیزم که چرا ما در روز بیست و دوم بهمن میگیم -بر-انگلیس اما رئیسعلی های دوران دیگه اجازه نمیدهند که مردم ما طعم تلخ استبداد و استعمار رو بچشند💪💪💪💪 راستی دوست های پرتلاشم 😘😘😘😘 اگه عکس یا مطالب جدیدی خوندید درباره رئیسعلی دلواری و یارانش و دلیران تنگستان دیدید حتما در گروه ارسال کن راستی یک فیلم قدیمی هم هست به نام دلیران تنگستان که میتونید از بزرگتر ها که این فیلم رو دیدند بپرسید و در گروه به اشتراک بذارید. بچه ها در این موقع حساس مراقب استعمار انگلیس و کرونا انگلیس باشیم چون هردوتاشون خیلیی خطرناک هستند. 🌸خداحافظ عزیزان دلم🌸
مراسم زیارت عاشوراوسخنرانی سرکارخانم رسول زاده روز شهادت امام سجادع همکاری اعضای حلقه منتظران مهدی دربرقراری نظم پذیرایی سمیه حضرت زینب کاشان #۱۲/۶/۱۴۰
حلقه نوجوان شهید محسن شیخ باموضوع: بیان یکی از شاخصه های بانوان عاشورایی به راحت طلبی مربی:سرکار خانم نوحی مکان: مسجد صاحب الزمان محله سادات ۱۴۰۰/۶/۱۲
حلقه کودکان شهید محسن شاکر طرح مربیان اینده متربیان حلقه نوجوان شهید شیخ به عنوان مربیان حلقه کودکان شهید شاکر بیان واقعه عاشورا به زبان کودکانه رنگ امیزی و اهدای هدیه مربیان: سرکارخانمها هانیه شیخ ریحانه شیخ آتنا خاکی
سلام به همگی سلام مخصوص به فرمانده ها و اعضای شورای حوزه هفته گذشته در حوزه دوره تربیت و تعالی برقرارشد ازکلاس چند سوال جواب آن را به پی دی اف علیخانی ارسال کنید س 1 اخلاق اسلامی به چند بخش است س 2 اهداف تربیتی دینی واخلاقی درچندمحور است نام ببرید س 3 ویژگی های تربیتی دینی واخلاقی نام ببرید س4 تربیت به چه معنا
فرصت 48 ساعت نفر اول جایز دارد
ببخشید مزاحم شدم عزیزم همان صحبت هایی که داخل کلاس بیان شد
بسم الله الرحمن الرحیم پارت۵ _اما صدایی از آن طرف خط نمی آمد...تماس قطع شد. _دوباره زنگ خورد. تماس را وصل کرد و با صدای خواب آلود گفت:اگه نمیخواستی حرف بزنی واسه چی زنگ زدی؟؟ _دوباره قطع شد، وقتی برای بار سوم زنگ زد،لحنش را تغییر داد...اَلو... خوشگل خانوم....حرف بزن دیگه. این دفعه جواب داد:اَلو... چشمانش را کمی با دست ماساژ داد. الو _ سلام _سلام صدای دختر به گوشش آشنا آمد، کمی سکوت کرد تا مغزش از خواب بیدار شود ، دوباره صدایش در گوشی پیچید،خوبی؟ سلولهای مغزش داشتند به کار می افتادند...با خود گفت ،حتماً همان دختر زبان دراز است، که حامد شماره من را به او داده. _ خوبم،فرمایش؟ _ مَن... مَن... _ زبونت گیر داره؟ ظهر که خیلی خوب زبون درازی میکردی! _نه ... _پس چی؟ _حرفی که می خوام بزنم یه کم گفتنش سخته. _با لحن طنزی جواب داد:می خوای کمکت کنم! _ خندید،چقد شما با مزه‌این. _حالا نری تو عمقِ مزه ی من ،کلاً یادت بره چی می خواستی بگی؟ _ راستش ...من از شما خوشم میاد. _اون وقت،چطور به این نتیجه رسیدی؟ _یعنی چی؟ _یعنی چطور شد که فهمیدی از من خوشت میاد؟ _کار دلِ دست خود آدم که نیست. _خوب من از شما خوشم نمیاد. _چرا؟! _کار دلِ دیگه دست خود آدم که نیست. تماس را قطع کرد :پوفی کشید و گفت: دختره ی احمق. چند دقیقه طول نکشید که برایش پیامک‌ فرستاد. _من دوسِت دارم و پای حرفم می‌مونم، نظرمم عوض نمی شه. _از این بازی خوشش آمده بود،در جوابش یک استیکر قلب فرستاد... کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت۶ با اینکه غیرتش اجازه نمی‌داد که به ناموس کسی لطمه ای وارد کند، ولی گاهی برای سرگرمی با دوستانش دست به یک سری کارها می زدند،که دست انداختن دخترها نیز یکی از آنها بود. تصمیم داشت اگر باز هم او را دید به او بفهماند که هیچ علاقه ای به دوستی یا ارتباط با او ندارد. ولی همچنان جواب پیامک هایش را می داد. خواب که از سرش پریده بود،از جا بلند شد،به حیاط رفت، دمپایی اش را پوشید،تصمیم گرفت به کبوترهایش سر بزند، پله های پشت بام را گرفت و بالا رفت. شروع کرد به صدا درآوردن برای کبوتر هایش. در لانه هایشان را باز کرد، آنها هم یکی یکی بیرون آمدند. یکی یکی آنها را در دست گرفته و به هوا پرتابشان می کرد. عشق می‌کرد از این کار ،نگاهش دنبال آنها بود که مبادا به لانه شان برنگردند، چشمش افتاد به داخل حیاط خانه همسایه شان...دختر همسایه داخل حیاط مشغول آب دادن به گلهای باغچه شان بود، شروع کرد به سوت زدن....اما تا او سرش را بالا آورد، نگاهش را دوخت به آسمان و تظاهر کرد که برای کبوتر هایش سوت میزده. مدتی بود که حس می کرد دختر زهرا خانم همسایه شان به او علاقه دارد، این را از نگاه‌های گاه و بیگاهش متوجه شده بود، اما او هیچ احساسی به لیلا نداشت،فقط دوست داشت سر به سرش بگذارد،شاید اصلاً همین شیطنت هایش باعث شده بود آن دختر در ذهنش خیالاتی ببافد. تا شب پیش کبوترهایش بود و با عشق بالهای سفیدشان را نگاه میکرد. دلش می‌خواست یک قفس بزرگ پر از کبوتر داشته باشد، اما شدنی نبود، همین حالا هم برای خرید اینها به زور پدرش را راضی کرده بود. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
🌿🌹 قوم سلمان 🌹🌿 🍃🌺قوم برگزیده ای که زمینه ظهور امام زمان ﴿عَلَيهِ السَّلامُ﴾ خواهند شد. 🍃🕯{ قسمت اول } 🍃🌸 در آیه شریفه ۵۴ سوره مبارکه مائده ، خداوند به مومنان صدر اسلام اعلام می کند که چناچه مرتد گردند و از دین خویش رویگردان شوید، 《چنانچه عده ای اینگونه شدند》، در آینده قومی را خواهد آورد که به واسطه " ویژگی هایی " که دارند، محبوب خداوند متعال هستند. بر اساس برخی روایات و شان نزول ها این قوم که به "قوم سلمان" ، یعنی "قوم ولایت" شهرت یافته اند ، در واقع همان قوم برگزیده ای هستند که با اطاعت و بندگی خداوند و رعایت حدود شرعی و عمل به احکام الهی و ترویج معارف دینی ، زمینه ساز طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنا لِتراب مقدمه الفداء) و تشکیل دولت کریمه امام زمان (علیه السلام) هستند. 👈 ان شاءالله در قسمت های بعدی به شرح نکات تفسیری و ویژگیهای "قوم سلمان" ، مخصوصاً پنج شاخص مهم این قوم برگزیده ، می پردازیم : نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه