eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
606 دنبال‌کننده
23.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
179 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید نوید صفری ویژه بانوان موضوع:خیاطی مربی:👇👇👇 سرکار خانم نعمتیان پایگاه زهرای مرضیه @gharargahesayberiii
✅حلقه نوجوانان شهید کریمی ⬅️برگزاری مسابقه مجازی به مناسبت میلاد پیامبررحمت العالمین وامام جعفر صادق (ع) ⬅️همراه با جایزه @gharargahesayberiii
✅حلقه نوجوانان شهید سلیمانی ⬅️برگزاری مسابقه مجازی به مناسبت جشن میلاد پیامبررحمت العالمین وامام جعفر صادق (ع) ⬅️همراه با جایزه @gharargahesayberiii
موضوع:: ⬅️ آماده سازی کارت‌های جشن نونهالان توسط حلقه نوجوانان به مناسبت جشن میلاد پیامبررحمت العالمین وامام جعفر صادق علیه السلام @gharargahesayberiii
🌹به مناسبت ولادت حضرت رسول (ص) 🌹و میلاد رئیس مکتب تشیع امام صادق(ع) 🌹وهمچنین هفته وحدت ✅تهیه اقلام معیشتی ویژه خانوار کمتر برخوردار 🔸برنج 🔹روغن 🔸رب 🔹قند 🔸شکر 🔹لپه 🔸ماکارانی 🔹سویا 🔸عدس @Basijnews_kashan @gharargahesayberiii
یا مهدی ادرکنی: به مناسبت هفته تربیت بدنی✨ برگزاری پیاده روی و بازی های ورزشی با حضور امام جماعت روستا اقای رفیعی روستای ازوار -مقاومت-بسیج -کاشان @gharargahesayberiii
📸 گزارش تصویری پیاده‌روی از مسجد رسول اکرم تا زیارت شاهزاده سلیمان و اسحاق و قبور شهدا گمنام به مناسبت هفته تربیت بدنی و هفته وحدت (س) @noorolzahra2 مقاومت بسیج کاشان @gharargahesayberiii
🍏🍃🍏🍃🍏🍃🍏 هفته تربیت بدنی بر مسوولین تربیت بدنی پایگاه ها مبارک باد🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 همایش پیاده روی اعضای پایگاه به مناسبت هفته تربیت بدنی⛹‍♂⛹‍♂⚽️🏑🏸🏓 @gharargahesayberiii
کوهنوردی خبر: کوهنوردی بسیجیان پایگاه به مناسبت هفته تربیت بدنی درتاریخ۲۸/۷/۱۴۰۰ به همراه پذیرایی وچای مقاومت بسیج سمیه مقاومت بسیج حضرت زینب س مقاومت سپاه کاشان @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۰۵ داخل حیاط بیمارستان که رسید، علی و فاطمه‌ را دید که دارند به سمتشان می آیند. _دستش را بلند کرد ....نزدیک شدند. _سلام _علی لبخندی به رویش زد، سلام، مبارک باشه. _ممنونم سلامت باشی. آن روز را تا شب در حیاط بیمارستان بود، الهه و شیرین هم به دیدن مریم آمدند. دو روز از بستری شدن مریم میگذشت و سعید نتوانسته بود دیگر او را ببیند. با او تماس گرفت... الو سلام عزیزم _سلام _ خوبی؟ _ خدارو شکر خیلی بهترم _مریم سادات _ جانم _شناسنامه بچه رو گرفتم _علیرضا دیگه؟ _ سینا _ نه!... آخه چرا؟؟؟ ما با هم قرار گذاشته بودیم ...خیلی نامردی سعید. _شوخی کردم همون که تو گفته بودی علیرضا سپهری _خندید، همش میخوای من و اذیت کنی! _من غلط بکنم، امروز مرخص میشی؟ _ نه فکر نکنم، بچه یه مقدار زردیش بالا بوده اگه نرمال باشه فردا. _ باشه چیزی نمی خوای برات بگیرم؟ _ نه _میگم یه چیزی _ بگو میشه بچه رو بدی به ریحانه بیاردش پایین ببینمش؟ دلم براش تنگ شده... البته... واسه تو بیشتر! _باشه فقط کوتاه، می ترسم سرما بخوره _باشه نشسته بود منتظر، که ریحانه بچه به بغل از پله ها پایین آمد، سلام آقا سعید _ سلام دستت درد نکنه، افتادی تو زحمت. _ خواهش می کنم. بچه را در آغوش سعید گذاشت و با فاصله روی صندلی نشست. روی دست گرفته بودش و نمی دانست چگونه بغلش کند، نگه داشتنش سخت بود... به صورت معصومش خیره شد، چشمانش بسته بود، آرام بوسه ای روی صورتش نشاند، دقایقی نگاهش کرد و گفت، ببرش ریحانه خانم، میترسم سرما بخوره. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۰۶ چادرش را روی سرش مرتب کرد علی رضا را در آغوش گرفت. _میگم ریحانه.... _بله _ مریم خوبه؟ _ آره حالش خیلی بهتره _ سلام منو بهش برسون _ باشه خداحافظ _ خداحافظ دلش برای مریم خیلی تنگ شده بود در دل دعا می کرد که زودتر از بیمارستان مرخص شده و به خانه برگردد. .. بالاخره انتظارش به پایان رسید و مریم به خانه برگشت، البته همراه پسر دوست داشتنیشان.... پسری که همه دنیای مریم و سعید شده بود و با آمدنش زندگیشان را رنگ و بویی تازه بخشیده بود. بی گمان هدیه ای از جانب خدا بود، ثمره ی عشق پاکشان به همدیگر ..‌. به خانه که برگشتند، قصابی که سعید آورده بود گوسفندی را جلوی پایشان قربانی کرد. آن شب سعید هر دو خانواده را برای شام مهمان کرده بود. به محض ورودشان طیبه خانوم علیرضا را در آغوش سیدکریم گذاشت، تا به گوشش اذان بگوید. سید کریم بچه را روی دست گرفت،با لبخند به چهره ی دوست داشتنی اش خیره شد، لبهایش را به گوش او نزدیک کرد، اذان و اقامه را که گفت، بوسه ای به پیشانیش زد و او را در آغوش مریم گذاشت. آن شب، پذیرایی از مهمانها به عهده ریحانه بود، البته فاطمه همسر علی هم کمکش می‌کرد هر کسی هدیه ای برای چشم روشنی آورده بود، اما حاج رضا به غیر از هدیه برای بچه، انگشتری هم برای خود مریم خریده بود که همان شب به او هدیه کرد. الهه زن‌ محسن رو کرد به سعید؛ _آقاسعید، شما واسه مریم جون چه هدیه ای گرفتین؟ لبخند زد و گفت من هنوز هدیه‌مو ندادم، بعد شام _الهه ابرویی بالا انداخت، باشه. سعید و مرتضی برای گرفتن کباب به کبابی رفتند. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
دیدار و گفتگو حوزه‌«۳»خواهران کاشان با ‌حوزه‌ های مقاومــت‌ بــسیج: _حضرت فاطمه (س) _حضرت‌معصومه(س)‌ شهرستان ‌دُرچه تحت تابعیت استان اصفهان با محوریت سالروز فرخنده میلادپیامبر و همچنین عرض تبریک بعنوان کسب رتبه اول توسط‌حوزه‌«۳»خواهران‌کاشان‌ دراستان‌اصفهان ؛ باحضور: ✓سرکار خانم تقاعدیان مسئول‌جامع‌زنان‌کاشان ✓همسر‌شهیدمدافع‌حرم‌ مهدی‌دهقان ✓اعضای‌شورای حوزه‌های مهمان واعضای‌شورای حوزه حضرت زینب (س) برگزار گردید. @Basijnews_kashan