eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
578 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
4هزار ویدیو
173 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقه نوجوان شهید محسن شیخ موضوع: ◀️قرائت سوره الرحمن ◀️بحث مهارتهای زندگی ۱.مهارت خوب شنیدن 💞قرارشد تجربه های خوب شنیدن رو به اشتراک بذاریم.💞 مربی: سرکارخانم نوحی ۱۴۰۰/۸/۵ مسجدصاحب الزمان (محله سادات) @gharargahesayberiii
جشن میلادپیامبر(ص) وامام صادق(ع متن خبر: جشن میلادپیامبر(ص)وامام صادق(ع)درمسجدالمهدی(عج)باسخنرانی ومولودی خوانی خانم سجادی وپذیرایی باچای وشیرینی وبیسکویت وباحضورحلقه های صالحین وسرگروهها ومتربیان۴/۸/۱۴۰۰ مقاومت بسیج سمیه مقاومت بسیج حضرت زینب س کاشان @gharargahesayberiii
🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸 💫 ___🍃🌺 جلسه توجیهی با اعضای محترم پایگاه زهرای مرضیه با حضور فرمانده محترم سرکار خانم فرمانیان درباره برنامه های پیشنهادی در برگزاری هفته بسیج✨🍀 مکان:مسجد الزهرا شهرک آزادگان مورخ:📅 ۱۴۰۰/۸/۵ ___🌿🌹 مرضیه_ راوند @gharargahesayberiii
حلقه شهیدحججی خبر: حلقه شهیدحججی باحضورمربی ودرموردپیامبر(ص)وامام صادق(ع)درروزمیلاداین دومولودمبارک درمسجدالمهدی(عج) درکنارمادرانشان وباپذیرایی شیرینی وبیسکویت ۴/۸/۱۴۰۰ مقاومت بسیج سمیه حضرت زینب س کاشان @gharargahesayberiii
جلسه آزاد اندیشی دانش آموزان ( باتوجه به ترجمه آیه ۷سوره طلاق ) بمناسبت هفته بسیج وپیشنهاد موضوعی،درخواستی از نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیها زمان: جمعه۷آبان۱۴۰۰ @gharargahesayberiii
اجرای نمایش پیرامون موضوع انفاق و کمک رسانی به سالمندان توسط حلقه نونهالان بنام" شهید اسدالله نظاری" @gharargahesayberiii
🏆تقدیر از مربی باشگاه ورزشی صالحین امام سجاد (ع) شهر مشکات به مناسبت روز مربی به همراه مسئول امور بانوان هیات ورزش شهر مشکات 🌸🍃 (س) 🆔@sooreh_meshkat 🆔@roshangari_meshkat @gharargahesayberiii
💐برگزاری حلقه صالحین گلهای بهشتی مقطع ابتدایی بمناسبت ۸آبان سالروز شهادت شهیدفهمیده و سالروز ورود حضرت معصومه(س)به قم (س)_شهربرزک @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۱۵ نگاهی به چهره رنگ پریده اش انداخت، خوبی داداش؟ _ خدا رو شکر خوبم. حاج رضا لبخندی زد و گفت: دکتر نوری کجاست؟ _رفت تو سالن _ از اتاق خارج شد و به سمت دکتر رفت, سلام آقای دکتر _ سلام آقای سپهری، حالتون چطوره؟ _ خیلی ممنونم، ببخشید، این مدت خیلی مزاحمتون شدیم. _ خواهش می کنم، آقا محسن امروز دیگه میتونه بره خونه، فقط چند تا نکته است که باید خدمتتون بگم. _ بفرمایید _اولیش اینه که تا من نگفتم داروهاشو قطع نکنه، مخصوصاً بوپرنورفین... این دارو دو تا ویژگی داره، یکی اینکه عوارض مصرف نکردن مواد مخدر رو از بین میبره و دوم اینکه باعث میشه فرد گرایشی به مصرف دوباره مواد مخدر نداشته باشه.... دوره استفاده از این دارو ۱۲ هفته است که البته از هفته نهم به نُدرت دوزش را کم خواهم کرد و هفته دوازدهم کاملاً قطعش می کنم. نکته بعدی اینکه لطفاً یه مدت از جاهایی که قبلاً برای مصرف کردن مواد مخدر می‌رفته دورش کنید و همچنین از آدمایی که به این قضیه ارتباط داشتند و دارند. _ بله حتماً خیلی ممنونم ازتون. هر سه با هم از کمپ خارج شدند و به سمت خانه محسن حرکت کردند. محسن تمام مسیر سکوت کرده بود و حرف نمی‌زد، انگار خجالت می کشید از اینکه با ندانم کاری هایش باعث شده بود سر از همچین جایی بیرون بیاورد. به خانه که رسیدند الهه به استقبالشان آمد، ماهان تا پدرش را دید بی پروا خودش را در آغوشش انداخت، و دلتنگی های یک ماهه اش را در آغوش او حل کرد. الهه رو کرد به حاج رضا و سعید،بفرمایید تو. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۱۶ _ نه دیگه این پاکتها رو بگیر باباجون، ما دیگه میریم. _خوب بیاید یه چایی چیزی بخورید . _ شب با محبوبه یه سر میایم، بنده خدا تاب و قرار نداره، تا محسن و نبینه هم آروم نمیشه. _ باشه تشریف بیارید محسن با پدرش و سعید خداحافظی کرد و با ماهان به داخل اتاق رفت. حاج رضا نگاهی به الهه انداخت و با محبت گفت: باباجون حواست بهش باشه ها _چشم _ ببخشید اینو میگم اما اگه میشه یه مدت خونتونم نرو _ با سری پایین جواب داد،باشه نمیرم _ خوب باباجون کاری نداری؟ _نه حاج بابا، دستتون درد نکنه _سعید رو کرد به الهه، زن داداش بیرون چیزی لازم نداری برات بگیرم؟ _نه ممنون _خدا حافظ _ خداحافظ . با پدر راهی خانه شدند... _ نمیای تو بابا؟ _نه دیگه میرم دنبال مریم _ باشه دستت درد نکنه خداحافظی کرد و به سمت خانه سیدکریم راه افتاد، در خانه را که علی در را به رویش باز کرد. _ بَه سلام داداش علی _ سلام سعید جان بیا تو داخل اتاق شد همه دور هم جمع بودند، علیرضا به محض دیدنش به سمتش آمد، بابا _جانم بابا مریم از آشپزخانه بیرون آمد، کنارش نشست ...سلام _سلام چی شد ؟ _هیچی آوردیمش خونه،به کسی که حرفی نزدی؟ _ نه بابا اصلاً _خوبه _طیبه خانم ظرف میوه را مقابلشان گذاشت، چی میگین شما دو تا، مریم میوه پوست بگیر برا آقا سعید. _باشه مامان جون _سعید لبخندی زد، مادر جون شما یه چیزی به مریم بگین، حرف منو قبول نمیکنه. _چه حرفی و؟ _هیچی بهش میگم قبل از اینکه من عاشق تو بشم، علی عاشق من شده بود، می گه نه. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
🔔 فراخوان عضویت در صندوق ذخیره بسیجیان سال ۱۴۰۰🔔 ✅ در راستای حمایت و ارائه خدمات هرچه بیشتر به بسیجیان کل کشور صندوق ذخیره بسیجیان عضو می پذیرد. این خدمات شامل بیمه تکمیل درمان،بیمه عمر و حوادث،تسهیلات، تسهیلات اشتغال و ازدواج، خدمات فروشگاهی، گردشگری و ... می باشد. ✳ بسیجیان فعال واجد شرایط عضویت در صندوق ذخیره بسیجیان می توانند با مراجعه به سامانه سحاب به آدرس sahabcard.ir ثبت نام خود را انجام دهند. 🔵 شرایط عضویت در صندوق ذخیره بسیجیان 1⃣ حداقل یک سال سابقه فعال یا حداقل سه ماه سابقه رزمندگی 2⃣استمرار فعالیت در بسیج ✳ لازم به ذکر است پس از تایید استعلام، پیامک تایید برای عضو ارسال خواهد شد. ⚠ پس از تایید استعلام نام کاربری کد ملی و رمز عبور اولیه شماره همراه بدون صفر اول می باشد. همچنین جهت تغییر رمز عبور می توان بازیابی رمز عبور انجام داده و رمز جدید تعیین کرد. 📣 لطفا رسانه صندوق بوده و به دیگر بسیجیان اطلاع رسانی نمایید. ⌨ ارتباط با نماینده صندوق ذخیره بسیجیان استان اصفهان در پیام رسان ایتا از طریق شناسه @Esfahan_ticket ☎ تلفن پاسخگویی به سوالات 📞 ۰۲۱۴۱۰۱۳۰۰۰ صندوق ذخیره بسیجیان استان اصفهان eitaa.com/szbasijian_esfahan
❇️ طرح طلایی بیمه تکمیلی صندوق ذخیره بسیجیان 🔴 فقط با پرداخت ماهیانه ۳۳،۱۵۰ تومان (۳۹۷۸۰۰ تومان به ازای یکسال)طرح طلایی 🔶️با جدول تعهدات شرکت بیمه کمک رسان ایران 🆘️ ✳️امکان اضافه کردن پدر و مادر(زیر ۷۰ سال)در طرح طلایی 🔺پایگاه اطلاع رسانی صندوق ذخیره بسیجیان🔻 🌐 www.szbasijian.ir ✅ راه های ارتباط با صندوق ذخیره بسیجیان ☎️ ۰۲۱-۴۱۰۱۳۰۰۰ ✳ لینک ثبت نام: 🌐Sahabcard.ir 🔺کانال های 🔻 🆔 https://sapp.ir/szbasijian_esfahan 🆔 https://ble.im/szbasijian_esfahan 🆔 https://eitaa.com/szbasijian_esfahan
حضور خواهران بسیجی علوی در انتظامات نماز جمعه ی مشهد اردهال. زمان: جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰ مکان: مسجد آستان علی بن باقر(ع) @maryam_alavi ─═༅🍃🌸🍃༅═─@gharargahesayberiii
دیدار صمیمانه دانش آموزان مدارس نیاسر با امام جمعه محترم شهر نیاسر و مسئولین پایگاه بسیج خواهران و برادران به مناسبت و اهم برنامه ها: 🌸قرائت قرآن توسط یکی از دانش آموزان دبستان پسرانه 🌸قرائت دکلمه توسط دانش آموز مدرسه راهنمایی دخترانه 🌸خوش آمدگویی رییس نمایندگی آموزش و پرورش نیاسر 🌸سخنرانی امام جمعه محترم 🌸سخنرانی مسئول ستاد نماز جمعه 🌸اهدای هدیه به کلیه دانش آموزان توسط پایگاه بسیج خواهران @gharargahesayberiii @Basijnews_kashan
Sadat: 📙 📚 عنوان کتاب: وسوسه های ناتمام ✍️ نویسنده: ابراهیم حسن‌بیگی 🏡 ناشر: کتابستان معرفت 📖 صفحات: ۱۶۴ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب قهرمان داستان پسری اهل کوفه است او آهنگر است. در روزهای قبل از خروج لشگر عمر سعد از کوفه، سفارش بزرگی برای ساخت اسلحه می‌گیرد این اتفاق نه تنها برایش نان دارد که چیز دیگری هم در دامانش می‌گذارد. عشق به دختر یکی از بزرگان کوفه؛ بزرگی که می‌تواند زندگی‌اش را زیر و رو کند. اما ایوب درگیری‌های بسیاری دارد، کسی که والدینش از محبان امام علی(ع) و فرزندانش هستند چگونه خواهند توانست تن به این وصلت بدهند؟ حتی قبل‌تر، چگونه راضی خواهند شد زور بازوی فرزندشان، شمشیر و نیزه شود تا علیه حسین‌بن علی استفاده شود؟ این کتاب درگیری‌های ایوب است. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب اصلاً آن روزها عاشق‌شدن اگر جز محالات نبود، یک‌هزارم هم پیش نمی‌آمد که جوانی مثل من عاشق دختری بشود و بعد مثل بچه‌ی آدم به پدر و مادرش بگوید و همراه بزرگ‌ترهای فامیل برود خواستگاری دختر و دختر هم با سینی چای جلویت بایستد و بلرزد و تو هم با شرم و حیایی ساختگی، استکانی چای برداری و ... 🪴 @gharargahesayberiii @Basijnews_kashan
قال  امیر المومنین علی علیه السلام : من تسلی بالکتب لم تفته سلوه  :   هرکس که با کتابها آرامش یابد . راحتی و آسایش از او سلب نمی گردد.                                                                                  غررالحکم ص233 📚معرفی هر هفته یک کتاب با موضوعات مختلف @gharargahesayberiii @Basijnews_kashan
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۱۷ رو کرد به علی،علی جان مگه شما نبودی که تو دوسال سربازی هرموقع منو می دیدی اصرار میکردی که تو رو خدا بیا خواهر من بگیر؟ _علی لبخندی زد. _بفرما مریم خانم، دیدی؟ _مریم چشم قره ای به سعید رفت. _سعید سریع حرفش را عوض کرد، نه بابا شوخی کردم این من بودم که پشت درِ خونه سید کریم در به در این بودم که تو فقط یه لحظه نگام کنی. _فاطمه رو کرد به سعید، آقا سعید، باز خوبه زود به فکر عواقب حرفات و افتادی. _سری تکان داد آره خدا بهم رحم کرد، وگر نه معلوم نبود امشب چه بلایی سرم بیاد. .... طیبه خانم اصرار داشت شام را آنجا بمانند، دستتون درد نکنه نه دیگه علی مداخله کرد، و گفت حالا که ما آمدیم شما هم بمونید دور هم باشیم. فاطمه دنبال حرف علی را گرفت: البته اگه با ما بهتون بد نمیگذره! _مریم سریع جواب داد، نه عزیزم این چه حرفیه، مگه میشه با شما بد بگذره؟ _ سعید دیگر مخالفتی نکرد. شام را که خوردند، قصد رفتن به خانه را داشتند، اما علیرضا از خاله اش دل نمی کَند... سرآخر هم با گریه از او جدایش کردند و به زور سوار موتورش کردند. _ چقدر وابسته شده به ریحانه! _آره پدرسوخته، بهش میگم برات بستنی می خرم میگه نه فگط خاله. _از بس که بهش محبت میکنه. _سعید خندید و گفت دختری که محبت کردن بلد شه دیگه وقت شوهر دادنشه. _ کی گفته؟ _ سرش را به سمت مریم برگرداند، لبخندی زد و گفت: من میگم.... مریم خندید و گفت: من مُرده کشته ی این جملات حکیمانه تم. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۱۸ سه ماه از دوران درمان محسن می گذشت. خدا را شکر حالش کاملاً خوب شده بود،از موقعی که از شرِ قول اعتیاد راحت شده بود، توجهش به خانواده اش چند برابر شده بود، البته رفقایش رهایش نمی کردند، اما الهه که دیگر دوست نداشت دوباره شوهرش را از دست بدهد، به هر طریقی بود محسن را پایبند خانه و خانواده می کرد، یا با غذاهای خوشمزه یا با شیطنت و دلبری هایی که به تازگی در وجودِ خودش کشف کرده بود، البته دیگر به جای حسرت خوردن به زندگی سعید و مریم سعی می کرد کمی از رفتارهای مریم را یاد بگیرد تا بتواند مثل او شوهرش را به زندگی با خودش ترغیب کند....موفق هم شده بود،محسن دیگر وقتش را فقط و فقط برای خانواده اش می گذاشت .... البته در این میان رفت و آمد به خانه پدر زنش را خیلی محدود کرده بود که این به نفع زندگیشان بود..... از اینها گذشته چیزی که باعث دلگرمی بیشترش به زندگی شده بود این بود که برای بار دوم قرار بود پدر شود. از وقتی فهمیده بود که الهه باردار است، شوقش به ادامه زندگی پاک و بی دغدغه شان چند برابر شده بود. ... ... .... 👇👇👇 _ریحانه دیگه سفارش نکنما... قبل از خواب حتما باید ببریش دستشویی... ببین، بین صبحانه و ناهار میان وعده میوه ش فراموش نشه ها، نیام ببینم لاغر شده، رنگ به روش نیست! _باشه حواسم هست. سرت گرمِ کارات نشه بره تو حیاط، یه وقت بیفته دست و پاش بشکنه! _ وای نه آبجی _ لباس هاشو گذاشتم تو ساک، رفتی حمامش کنی بپا سرما نخوره ها... موهاشو قشنگ سشوار بکش. _ باشه، چشم ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
سلام شبتون بخیر منتظر خوندن نظراتتون هستم☺️ آیدی نویسنده👈👈👈👈👇👇👇👇👇 @MORAVEEG
جلسه هم اندیشی و هماهنگی اعضای بسیج پایگاه فاطمه الزهراء ویدجا موضوع:برنامه ریزی و هماهنگی برای روز یوم الله ۱۳آبان @gharargahesayberiii
گردهمایی و کرسی آزاد اندیشی حلقه صالحین بنام "شهید مدافع حرم محسن حججی" موضوع:تاثیر مشورت و همکاری و همدلی در پیشبرد کارهای عام المنفعه. @gharargahesayberiii