eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
630 دنبال‌کننده
23هزار عکس
4.1هزار ویدیو
179 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخوانی را باید جزو عادات خودمان قرار دهیم. مقام معظم رهبری مدظله العالی کانال کتابخوانه ی صوتی بسیج که شامل کتاب های صوتی تولید شده در معاونت فرهنگی و تبلیغات سپاه می باشد راه اندازی گردیده است. همچنین pdf کتاب ها در موضوعات مختلف محتوای آموزشی در خصوص روش های مطالعه کتاب ، نرم افزار های آموزشی و دیگر موضوعات مرتبط در این کانال قابل بهره برداری می باشد. لینک کانال برای معرفی به دوستان و آشنایان👇 @ketabkhanebasij
✅شرکت در مسابقه پویش برای مادر *معاونت فضای مجازی* *معاونت فاوا* 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) @gharargahesayberiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅قرعه کشی مسابقه پویش برای مادر *معاونت فضای مجازی* *معاونت فاوا * 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) @gharargahesayberiii
✅کارآفرینی خواهران بسیجی پایگاه مطهره 🌷کار آفرین : خانم محمدی 👈محصولات تولیدی : محصولات خانگی (انواع سوسیس ها و ژامبون ها و... ) 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) @gharargahesayberiii
گزارش تصویری: 💠برگزاری کارگاه نماز و احکام جلسه ای با موضوع نماز و پرسش و پاسخ در مورد احکام نماز با سخنرانی ؛خانم علیخانی یکشنبه 21 آذر ماه ساعت 15:30 تا بعد از نماز مغرب و عشا مکان:مسجد و حسینیه حضرت ابوالفضل پایگاه_مقاومت_بسیج_ام_سادات حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_ @gharargahesayberiii
ویژه برنامه تولد حضرت زینب س و روز پرستار مهمان ویژه برنامه :سرکار خانم کریمی فرمانده محترم حوزه مقاومت حضرت زینب س که در این برنامه تقدیر و تشکر و اهدا لوح و هدیه را زحمت کشیدند. برای اعضای شورای پایگاه بسیج اسما طاهرآباد به عنوان رتبه برتر استانی در جشنواره مالک اشتر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 انشاالله که بتوانیم به رتبه های برتر دست یابیم، شنبه :۱۴۰۰/۹/۲۰ مکان:حسینیه فاطمه الزهرا س ساعت:۱۸ الی ۱۹:۳۰ @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۳۹ پروانه که دیگر طاقت تحقیر شدن امیر محمد را از طرف رامین را نداشت، فریاد کشید....بسه رامین بسه...این قدر چَرَند نگو... _چَرَند؟؟ _نگاهی به چهره ی از خشم قرمز شده ی امیر محمد انداخت، بعد هم به چشمان رامین نگاه کرد و پرده از رازشان برداشت: ما نامزد کردیم.... به هم مَحرمیم. مات و مبهوت لحظاتی به آنها خیره شد!_چی؟؟!!! .....نامزد؟! _آره.... می خواستیم آخر هفته به همه بگیم، نگاهش را از چشمان متعجب رامین گرفت و ادامه داد: قراره آخر همین ماه عقد کنیم. _یعنی دایی و زندایی در جریانن؟؟ _سرش را به سمت پایین تکان داد و گفت: تو که می دونی، من بدون اجازه ی اونا آبم نمیخورم. _نگاه غمگینش را تا چشمان سیاه پروانه بالا برد....چند ثانیه فقط به او نگاه کرد... انگشت اشاره‌اش را به سمت امیرمحمد گرفت و زیر لب از پروانه پرسید: دوسش داری؟؟ پروانه به اَخم نشسته روی صورت امیر محمد خیره شد، معلوم بود از اینکه او با رامین هم صحبت شده، حس خوبی ندارد... اما چاره ای ندید جز اینکه آخرین جمله اش را هم به زبان بیاورد، تا تیر خلاصی باشد برای رامین.... _اینقدر که اگه یه روز نباشه، میخوام دنیام نباشه! مات و مبهوت به پروانه زل زده بود، باورش نمی شد، بدون اینکه حتی فرصتی جهت تلاش برای از دست ندادنش داشته باشد، به همین سادگی برای همیشه، او را از دست داده باشد! به امیرمحمد نگاه کرد، توقع داشت حالا که پروانه این طور حامی اش شده بود، لبخند پیروزی را روی لبانش ببیند، اما این طور نبود... امیر محمد نگاهش را دوخته بود به زمین و حتی یک کلمه هم به زبان نیاورد. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۴۰🌹 چشم از آنها گرفت و با قدمهایی لرزان از آنها دور شد... هضم این ماجرا برایش آسان نبود. هضم این واقعیت تلخ که از امروز برای همیشه باید پروانه را فراموش می کرد! کاش از شمال برنگشته بود، کاش با پروانه نسبت فامیلی نداشت، اصلاً کاش هیچ وقت به او دل نمی بست... رفت و دل سپرد به ای کاش هایی که قلبش را برای محاکمه ای سخت، آماده می کردند. سوار ماشینش شد و با عصبانیت در را به هم کوبید. روی صندلی قرار گرفت، و با همان حال نَزار، سرش را روی فرمان گذاشت و نفسی عمیق کشید، بلکه بتواند بر حال بدش مغلوب شود. اما نه فایده ای نداشت، از هر چیز که می گذشت گذشتن از اینکه پروانه بی خبر نامزد کرده بود، برایش خیلی سخت بود. با سرعت هر چه تمام تا خانه راند. ماشین را مقابل در پارک کرد و به سرعت از پله ها بالا رفت، باید به مادرش خبر می داد که برادر عزیزتر از جانش او را حتی قابل این ندانسته که به نامزدی یکی یکدانه اش دعوتش کند! شاید هم مادرش می دانست و به او نگفته بود؟ دستش را روی زنگ بی وقفه فشار داد. صدای مادرش را می شنید که غُر می زد و به سمت در می آمد... _چه خبره؟! اومدم. در که باز شد بی آنکه حرفی بزند، وارد خانه شد و در با ضرب پشت سرش بست. مادرش نگران و مضطرب به صورت برافروخته اش نگاه کرد. _چِته مادر؟ _سوئیچش را پرت کرد روی میز و با صدای بلند گفت: شما خبر داشتین؟؟ _نزدیک شد و مقابلش ایستاد، از چی؟! _که پروانه نامزد کرده! _چی! نامزد کرده؟! از کی شنیدی؟ _نشنیدم، با دو تا چشمام دیدم! کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
📢📢📢برگزاری کلاس امادگی جسمانی روزهای یکشنبه،سه شنبه باشگاه امیرالمؤمنین(ع)سالن حضرت زینب(س) @gharargahesayberiii
🎉🎉🎉🎉شادیانه دخترانه متن خبر: 🎈🎈⚘⚘شادیانه جشن تولدحضرت زینب س واهدای هدیه به اسامی زینب که عضوحلقه های صالحین سردارسلیمانی هستندوباحضورشورای محترم پایگاه وگروه سروددختران حاج قاسم واهدای هدیه به آنها 🛖🛖مکان:پایگاه سمیه 🕠زمان ساعت۵:۳۰تا۷ 🍰🍰🍰پذیرایی باکیک های مزین به نام حضرت زینب س @gharargahesayberiii
تهیه واهدا سیسمونی بمناسبت میلاد حضرت زینب سلام اله علیها👶👧 اهدا و پخش کتابهایی در مورد فرزندآوری از طرف درمانگاه امام علی علیه السلام👶💖👶💖👶💖 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @gharargahesayberiii
📣📣📣تقدیر وتشکر📣📣📣 تقدیر وتشکر فرمانده پایگاه از اعضای شورا🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 تقدیر و تشکر از زحمات فرمانده پایگاه 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌼 @gharargahesayberiii
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ برگزاری جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها🎉🎉🎉🎉🎉🎉 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 🎆سخنرانی در مورد مقام والای حضرت زینب سلام الله و علت نامگذاری به نام روز پرستار وارزش پرستاری چه در بعدجسمی چه بعد روحی و روانی که وظیفه زنان ومادران در خانواده می باشد. 🎤🎤توسط مربی پایگاه 🎆مولودی خوانی توسط سرکار خانم کاردان👏👏👏👏 🎆تقدیم هدایایی به اسامی زینب 😍 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ برگزاری جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها🎉🎉🎉🎉🎉🎉 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 🎆سخنرانی در مورد مقام والای حضرت زینب سلام الله و علت نامگذاری به نام روز پرستار وارزش پرستاری توسط مربی پایگاه 🎆مولودی خوانی توسط سرکار خانم کاردان👏👏👏👏 🎆تقدیم هدایایی به اسامی زینب 😍 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۴۱ صاف صاف تو چشمای من زل زده و میگه به هم مَحرمیم...دست مُشت شده اش را کوبید به دیوار و ادامه داد... دختره ی احمق... عالیه خانم که شوکه شده بود، روی مبلی که پشت سرش بود نشست و زیر لب گفت: خوب نامزد کرده که کرده، تو چرا مثل اسفند رو آتیشی؟ _با خشم به مادرش نگاه کرد و فریاد کشید، شما که از دل من خبر دارین، چرا عصبانیم؟؟؟ واسه اینکه منِ نفهم دوسش داشتم، می خواستمش....دلم براش سُریده بود...ولی اون.... _به چشمان از عصبانیت قرمز شده اش نگاه کرد، خیلخوب آرووم باش. از جا برخاست و با یک لیوان آب برگشت، بگیر بخور، الان به دایی زنگ می زنم بفهمم ماجرا چی بوده. _برام مهم نیست، دیگه هیچی برام مهم نیست. این را گفت و راهی اتاقش شد. با رفتنش مادرش بی معطلی به سمت تلفن رفت، اما قبل از اینکه شماره ای بگیرد، صدای زنگ تلفن بلند شد. شماره ی روی صفحه ی تلفن، شماره ی خانه ی برادرش بود. گلویی صاف کرد و تماس را وصل کرد. _بله _الو سلام عالیه جان _سلام سوسن جون خوبی؟ _خدارو شکر، می گم عالیه جان زنگ زدم یه موضوعی رو بهت بگم. _لبخند کجی زد و گفت: لازم نیست، رامین بهم گفت...یعنی ما اینقدر با هم غریبه شدیم؟! _نه باور کن اینجوری نیست، دلیل اینکه نگفتیم، این بود که عباس زیاد موافق این ازدواج نبود، اما چون پروانه خودش راضی بود، اجازه داد یه مدت با هم ارتباط داشته باشن، تا بلکه پروانه بیشتر فکر کنه و تصمیم درستی بگیره. _چطور وقتی صحبت از رامین بود، داداشم با نامزدی موافق نبود؟ کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۴۲ سوسن خانم سکوت کرد و جوابی نداد، چه طور می توانست صریح بگوید که پروانه به رامین علاقه ای ندارد؟ _عالیه سکوت را شکست، خوب به هر حال ان شاءالله که خوشبخت بشن. کاری نداری سوسن جون سلام برسون. _چشم حتماً....خداحافظی کرد و به اتاق رامین رفت. در را که باز کرد، با دیدن او که روی تختش دراز کشیده بود و دستش را حائل چشمانش کرده بود، آهی کشید. _رامین، بیداری؟...زندایی خودش تماس گرفت... همان طور که چشمانش بسته بود، با صدایی گرفته جواب داد: دیگه نمی خوام در موردشون چیزی بشنوم... فردا میرم شمال، دیگه م برنمیگردم! _می دانست آن قدر لجباز هست که حرفش را عملی کند، جوابی نداد و او را تنها گذاشت. به یاد حرفهایی که در مورد پروانه با عباس و سوسن زده بود، افتاد. هر بار که می خواست سر صحبت را باز کند، عباس ناراحت می شد، می دانست برادرش برای یکی یک دانه اش جان می دهد، حتم داشت دلیل ناراحتیش راضی نبودن پروانه به ازدواج با رامین هست. چون از نیکا شنیده بود که پروانه از رفتارهای رامین خوشش نمی آید، از جلف بازیهایش، از راحت بودنش با نامحرم و حتی از طرز لباس پوشیدنش! هر چه بود زیر سر پروانه بود، برادرش را مقصر این قضیه نمی دانست، اما نمی توانست نسبت به ناراحتی پسرش هم بی تفاوت باشد. در همین فکرها غوطه ور بود که نیکا هم به خانه آمد. _با اَخم هایی درهم سلامش را جواب داد...کجا بودی تا الان؟ اصلاً معلوم هست چی کار می کنی؟ _عه مامان! من که از این ساعت دیرترم اومدم خونه، از چی ناراحتی که داری سر من خالی می کنی؟ کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
📸: 💫بصورت پانتومیم😍 اجرای مرحله دوم مسابقه ۴۰حدیث که بسیار با شور وحال خاص مورد استقبال دانش اموزان قرارگرفت مکان :پایگاه روستا با حضور اعضای شورای خواهران بسیج @gharargahesayberiii
🔰جهاد تبیین و روایت 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: این بزرگوار[حضرت‌زینب‌کبری] جهاد تبیین را، جهاد روایت را راه انداخت. نگذاشت، فرصت نداد که روایت دشمن از حادثه غلبه پیدا کند. کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند. 🗓۱۴۰۰/۰۹/۲۱ @gharargahesayberiii
✅کارآفرینی خواهران بسیجی پایگاه مطهره 🌷کار آفرین : خانم قربانی 👈محصولات تولیدی : محصولات خانگی (رب انار) 📞شماره تماس : ۰۹۱۳۷۹۱۲۸۳۵ 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 🔅خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
🎆✂️ کار با کاغذ 🔖اوریگامی و کاردستی 🐰آموزش ساخت صورتک خرگوش با حضور اعضای کودک 🔰🔰فواید کار با کاغذ و کاردستی کودکان ✅باعث افزایش مهارت های حرکتی و ارتباطی در آنان می شود. ✅خلاقیت آن ها را افزایش می دهد. ✅ارتباط بین چشم ها و دست ها را افزایش می دهد. ✅اعتماد بنفس را افزایش می دهد. ✅به او کمک می کند تا مهارت های دیگرش را نیز ارتقا دهد. ✅به آن ها نقد کردن را یاد می دهد. ✅به آن ها فرصت اجتماعی بودن را می دهد. ✅باعث تقویت حافظه میشود ✅مهارت های تصمیم گیری را افزایش می دهد @gharargahesayberiii
تقدیروتشکرازکارآفرینان نمونه متن خبر: 🎊🎊🎈🎈🎈🎉🎉🎉اهدای هدیه به ۳کارآفرین نمونه پایگاه خانم کریمی امان وخانم استادهراتی وخانم اعظم دیمکار به مناسبت تولدحضرت زینب (س) درپایگاه باحضورمسئول علمی خانم رحیمی پناه ۲۲/۹/۱۴۰۰ @gharargahesayberiii
برگزاری کلاس تکواندو با حضور کودکان 4تا 6 سال در حسینیه حضرت ابوالفضل ع با حضور مربی محترم :محمد زاده تاریخ 23 آذر ساعت 15:45 @gharargahesayberiii
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🌷خاطرات شهيد چمران ✍وصیتنامه و آثار شهید قسمت: 50 گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید چمران: ... به خاطر عشق است که فداکاری می‌کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنائی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبائی را می‌پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می‌پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم. عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته‌ام. ♥♥♥♥♥♥ 📢پیشنهاد مطالعه برای حلقه های صالحین 📖کتاب «چمران به روایت همسر شهید»، از مجموعه کتاب‌های «نیمه پنهان»، «حبیبه جعفریان»، انتشارات روایت فتح 📖«کتاب چمران» از مجموعه کتاب‌های «یادگاران» تألیف «رهی رسولی‌فر»، انتشارات روایت فتح 📖 کتاب «مرگ از من فرار می‌کند» از مجموعه «از چشم‌ها» تألیف «فرهاد خضری»، انتشارات روایت فتح 📖کتاب «پرستوي دهلاويه»، مولف مجيد نجف‌پور، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي 📖کتاب «دلم برايش تنگ شده»، محمدعلي جعفري، انتشارات امير کبیر 📖کتاب «چمران مظلوم بود»، علي اكبري، نشر يا زهرا(س) 📖کتاب «هميشه مسافر»،حسين نصرالله‌زنجاني، نشر آل‌احمد 📖کتاب "پاوه سرخ"، از مجموعه "قصه فرماندهان" جلد 6، مولف : داوود بختیاری دانشور، ناشر: سوره مهر | نشر شاهد این متن درحلقه شهیدحبیب الله رحیمی درفضای مجازی وارسال برای تمان حلقه هاتاازتمام کتابهااستفاده کنندودرسیرمطالعاتی شرکت کنند ۲۴/۹/۱۴۰۰ @gharargahesayberii
🧤🧤🧣🧣مایشگاه اقتصادمقاومتی متن خبر: نمایشگاه اقتصادمقاومتی شامل ⚡️⚡️⚡️⚡️ کارهای دستی ومحصولات خانگی ۲۳/۹/۱۴۰۰ به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها @gharargahesayberiii