eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
629 دنبال‌کننده
23هزار عکس
4.1هزار ویدیو
179 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇❇❇تولدامام حسین(ع) 🌟🌟🌟روزپاسداربرتمام دلاوران کشورمبارک پاسداری، یک رسالت است و هدف آن حفظ ارزش‌های انقلاب اسلامی در ایران و همچنین پاسداری واقعی، قیام خونین کربلا در صدر اسلام به رهبری آقا ابا عبدالحسین علیه السلام و زنده نگهداشتن ارزش‌های اسلامی است. ولادت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار مبارک تولیدمحتوا @gharargahesayberiii
همزمان با شب میلاد با سعادت سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، از حرم امام حسین علیه السلام، از طرف ستاد بازسازی عتبات عالیات، مردم ولایتمدار روستای ویدوجا در کمک رسانی به ساخت سلام الله علیها در کربلای معلا اهدا شد. قابل ذکر است در جریان جمع آوری کمک های مردمی سال گذشته، در سطح منطقه برزک، مردم شریف بیشترین کمک ها را به این موضوع داشتند. این لوح تقدیر توسط "فرماندهی محترم حوزه هفتم امام موسی کاظم"ع"شهربرزک" ، به امام جماعت روستا اهدا گردید @gharargahesayberiii
🌹سه گل روئیده اندر باغ احساس 🌹گل سوسن ، گل لاله ، گل یاس 🌹گل اول که ماه عالمین است عزیز فاطمه نامش حسین است 🌹گل دوم نگو غرق است در فضل امید مرتضی نامش اباالفضل، 🌹گل سوم گل میعاد باشد امام چهارمین سجاد باشد ، 🌸🌸🌸 به مناسبت اعیاد شعبانیه وتبریک به امام زمان عج مراسم جشنی برگزارمیگردد ازتمامی شیفتگان اهل بیت دعوت میشوددراین مراسم شرکت کنند💚 مکان:زینبیه مسجدجامع زمان:دوشنبه1400/16/12ساعت16 @gharargahesayberiii
🌸💐🌸💐 📣📣جشن بزرگ ولادت امام حسین، حضرت عباس و امام سجاد علیه السلام 🎉🎊🎊🎉 👌همراه با مدیحه سرایی سرکار خانم کاردان و تفسیر صحیفه سجادیه ✅دوشنبه ۱۶ اسفند ✅ساعت۱۶ ✅ حسینیه مسجدالحسین @gharargahesayberiii
✨🌸 مراسم جشن میلاد سومین پرچم دار قله امامت و دیانت ، آقا اباعبدالله الحسین (ع) سخنران:حجه الاسلام والمسلمین شیخ اصغر شریفی مولودی خوان:آقای بهزاد گندمکار مجری:آقای حسن سلمانی ✨ شنبه ۱۴ اسفند همراه با اقامه ی نمازجماعت مغرب و عشاء در برگزار 🌿اهداء هدیه به اسامی متبرک به نام حسین 🌿و اهداء هدیه به پاسداران حاضر در جلسه 🌿و.. 💠و پذیرایی شام . . . هیئت حضرت ابوالفضل (ع) 🇮🇷پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) حوزه_حضرت_روح_الله 🇮🇷 پایگاه_بصیرت_خواهران @gharargahesayberiii
✅به اطلاع عموم همشهریان گرامی میرسانیم ✨🌸 مراسم جشن میلاد اسوه شجاعت و وفا ؛ علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) ✨ یکشنبه ۱۵ اسفند همراه با اقامه ی نمازجماعت مغرب و عشاء در برگزار میشود. 🔹🔸منتظر حضورتان هستیم... 🔰 لطفا اطلاع رسانی کنید.... . . . هیئت حضرت ابوالفضل (ع) 🇮🇷پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) حوزه_حضرت_روح_الله 🇮🇷 پایگاه_بصیرت_خواهران @gharargahesayberiii
✨🌸 مراسم جشن میلاد سومین پرچم دار قله امامت و دیانت ، آقا اباعبدالله الحسین (ع) 🌿و اهداء هدیه به پاسداران حاضر در جلسه 🌿اهداء هدیه به اسامی متبرک به نام حسین 🌿با حضور سروان شریفی فرمانده حوزه حضرت روح الله . . . هیئت حضرت ابوالفضل (ع) 🇮🇷پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) حوزه_حضرت_روح_الله 🇮🇷 پایگاه_بصیرت_خواهران @gharargahesayberiii
🌹سه گل روئیده اندر باغ احساس 🌹گل سوسن ، گل لاله ، گل یاس 🌹گل اول که ماه عالمین است عزیز فاطمه نامش حسین است 🌹گل دوم نگو غرق است در فضل امید مرتضی نامش اباالفضل، 🌹گل سوم گل میعاد باشد امام چهارمین سجاد باشد ، 🌸🌸🌸🌸🌸 اعیاد شعبانیه را به محضر امام زمان عج وتمامی شیفته گان اهل‌بیت علیهم السلام و اعضای محترم کانال تبریک عرض می‌نمائیم . @gharargahesayberiii
📷 ۱۵اسفندروزدرخت کاری نهال درمهدکودک شکوفه های امیدوآموزش تقارن وشناخت برگ وگل گیاهان باخمیربازی :خانم حاج حسنی @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۲۱۵ خوشحالم که تو بُردی! سوسن خانم وارد اتاق شد اما بدون بچه! _خوبی عزیزم؟ _آره، بچه م کو مامان؟ _بابا داره معاینه ش می کنه، الان میاردش. دکتر بچه را در آغوش داشت، پشت در اتاق که رسید، با دیدن مادر پروانه، بچه را در آغوش او گذاشت. _زهرا خانم او را با احتیاط بغل کرد و به سینه چسبانید، چشمانش را بست و نفسی عمیق کشید. چند ثانیه بعد او را به دکتر برگرداند و همانجا ماند تا امیرمحمد برای دیدن پروانه صدایش کند. پرستار داشت با آنها بحث می کرد که درسته اتاق اختصاصی گرفتین ولی نباید این همه آدم جمع بشید تو اتاق، که دکتر وارد اتاق شد و رو کرد به پرستار: _خانم امیری شما بفرمایید، مسؤلیتش با من. _چشم آقای دکتر نیکا بچه را از آغوش داییش جدا کرد و در حالی که قربان صدقه اش می رفت، بُرد کنار پروانه و آرام روی دستش خواباند. _اینم گل پسرت. _پروانه که نمی توانست به سمتش بچرخد سرش را پایین آورد و به چهره ی نمکینِ پسرش چشم دوخت. دستش را دور تن کوچک او پیچید و به سینه چسبانیدش. چه حس ناب و شیرینی! چه لحظه ی با احساسی، چقدر او را دوست داشت... به اندازه ای در دلش به او حس وابستگی می کرد که نمی خواست حتی ثانیه ای از خود دورش کند! دستهای کوچکش را مشت کرده بود و در هوا تکان می داد، کم کم صدای گریه اش بلند شد و فضای اتاق از تبلور وجودش پُر شد. ناهید خانم خندید و گفت: درست مثل باباشه بچه م، گرسنه ش که می شد از صدای گریه ش همه خبردار می شدن. _امیرمحمد لبخندی زد و با لحنی معترض گفت: عه مامان یعنی میخوای بگی من شکمو بودم؟! کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۲۱۶ _نه شکمو که نبودی، فقط هر موقع گرسنه ت می شد کل همسایه ها رو با صدای گریه هات خبر می کردی. جمع خندیدند و پروانه نگاه خندانش را دوخت به امیرمحمد. با کمک مادرش و مامان ناهید البته به سختی، چند دقیقه ای بچه را شیر داد. سوسن خانم بچه را از روی تخت بلند کرد و در آغوش گرفت. نیکا هم به پروانه کمک کرد تا کمی روی تخت جابجا شود. _اینجوری خوبه عزیزم؟ _آخ...آره، ممنونم. _به قول فرزاد، خواهش میشه. _لبخندی زد و پرسید: با آقا فرزاد اومدی؟ _آره، رفته بودیم واسه رزروِ تالار که مامان زنگ زد گفت پروانه زایمان کرده، دیگه مستقیم با هم اومدیم اینجا. الانم تو حیاط بیمارستانه. _واسه کِی رزرو کردین؟ _بیست روز دیگه، تا اون موقع تو هم کاملاً حالت خوب شده. _عالیه _جانم _نیکا خندید و گفت با شما نبود مامان جون، هر عالیِ که عالیه نمیشه! آخه این اسمِ مادرجون براتون گذاشته؟ با حرفش همه شروع کردند به خندیدن. دکتر بچه را از همسرش گرفت و اشاره کرد که قضیه را به پروانه بگوید. سوسن پلک روی هم گذاشت. کنار تختش ایستاد، دست پروانه را میان دستانش گرفت. همه سکوت کرده بودند و به پروانه نگاه می کردند. سوسن خانم بغض نشسته در گلویش را قورت داد و مادرانه او را نگاه کرد. _پروانه یه خبر خوب برات دارم. _چه خبری؟ _یادته آرزو می کردی مادر واقعیتو پیدا کنی؟ _پروانه بُهت زده او را نگاه کرد! _یادته می گفتی می خوای ببینیش؟ _چی می خوای بگی مامان؟! _اون... نتوانست ادامه ی حرفش را بزند، دستش را مقابل دهانش نگه داشت و هق هق کنان از او فاصله گرفت. اما پدرش جمله ی ناتمام او را تمام کرد... کپی ممنوع🚫 ✍مروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۲۱۷ _اون الان اینجاست، پشت همین در! با پاهای خودش اومده پیشت... _با شنیدن این جمله لحظاتی فقط سکوت کرد، لبهایش را تکان داد که حرفی بزند، اما نتوانست... چشمانش بارانی شدند و با همان چشمان بارانی ناباور پدرش را نگاه کرد... امیرمحمد از اتاق بیرون رفت و انتظار مادری بی تاب را که دلتنگی شده بود جزئی از وجودش، پایان داد و زیر لب گفت: بفرمایید، پروانه منتظر شماست. _قدم برداشت که برود، می خواست این چند قدم باقیمانده تا او را بِدوَد، ولی انگار پاهایش به زمین چسبیده بودند و از فرط هیجان و اضطراب قادر به حرکت نبودند! چشمان پروانه به درِ نیمه باز اتاق دوخته شده بود. با اینکه نمی توانست حرکت کند، سرش را بلند کرده بود تا به محض ورودش بتواند اولین تصویری که از او می بیند قاب بگیرد و به دیوار قلبش بیاویزد. چه شبهایی که به یاد او و غم نشسته در قلبش اشک ریخته بود، چگونه باید جبران می کرد این دوری را؟ چگونه باید مرهم می گذاشت زخم عمیق قلب بی گناهی را که پدرش مجروح کرده بود؟ او که فقط یک سال بود ماجرا را فهمیده بود از فکرش داشت دِق می کرد، چه برسد به مادرش که سالها همه ی ماجرا را می دانست و باز هم باید این دوری و بی خبری را تاب می آورد... بی قرارِ آمدنِ او به ثانیه ها التماس می کرد. اما آنجا پشت همان درِ نیمه باز، زنی ایستاده بود که قرار بود جگر گوشه اش را بعد از بیست و پنج سال ببیند! دستان لرزانش را بالا برد، اشکهایش را پاک‌ کرد و تمام وجودش را توان کرد و به پاهای بی رمقش تزریق کرد. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۲۱۸ قدم برداشت و همراه امیرمحمد خود را تا مقابل در رساند. همه کنار ایستاده بودند، تا فقط او باشد و پروانه، تا یک دل سیر همدیگر را ببینند. قدم تند کرد و رسید کنار تخت... باورش نمی شد عمرش وفا کرد و توانست گمشده اش را پیدا کند. چشمانش را دوخت به صورت زیبای پروانه، چهره ای که سالها از دیدنش محروم بود و هیچ تصویری از او در ذهن خسته و ناآرامَش نداشت. حتی پلک هم نمی زد، شاید می خواست به اندازه ی تمام این سالها چشمانش را به دیدن دُردانه اش مهمان کند.دردانه ای که بعد از تولدش فقط چند ثانیه او را دیده بود و بس! نگاه و نگاه و نگاه.... این چشمها بودند که در این لحظه ها دلتنگی هایشان را فریاد می زدند و‌ پُر می شدند از هم! دستش را به آرامی جلو برد تا لمس کند دستی را که سالها بود از لمسش محروم بود. گرمای دستش مادرانه بود و حسی ناب به رگهای پروانه تزریق کرد. حسی که حالا که مادر شده بود، در همین زمان کوتاه، همین یکساعت، توانسته بود خوب درک کند. هنوز جدالِ بهتر دیدن میان چشمها برقرار بود، انگار با این نگاهها تمام حرفهای نگفته شان را به هم می زدند و زبانشان قاصر از گفتن حتی کلمه ای شده بود! آخر طاقت هر دویشان طاق شد... میان حجم نگاههایی که به آنها دوخته شده بود، میان اشکهایی که از چشم ها می چکید، دستانشان را باز کردند و یکدیگر را به آغوش آشنا و گمشده ی مادر و فرزندیِ همدیگر مهمان کردند. حالا که فاصله ها به صفر رسیده بودند، عمیق بو کشیدند و عطر آشنای همدیگر را استشمام کردند. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۲۱۹_پارت آخر♥️ زیباترین تصویر دنیا امروز در قاب چشمانشان شکل گرفته بود، زیباترین تصویری که شاید خیلی ها هر روز می بینند و به آن بی توجه هستند. آری... امروز برق نگاهِ دختری تا چشمان منتظرِ مادری، سفر کرده بود و عشق را به سوغات آورده بود. امروز پروانه میان دو فرشته قرار داشت، اولی فرشته ای که نُه ماه او را در وجود خویش پرورش داده بود و رنج به دنیا آمدنش را به جان خریده بود... دومی فرشته ای که بیست و پنج سال برایش مادری کرده بود، ثانیه ثانیه کنارش نفس کشیده بود و از جانِ خویش برای به ثمر رسیدنش مایه گذاشته بود. پایان🌹 کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج خب دوستان، رمان هم تموم شد☺️ ان‌شاءالله که از خوندنش لذت برده باشید. ممنونم از همراهی تک تک شما مهربونا❤️ الهی که همیشه دلتون شاد باشه و تنتون سلامت، الهی که خدای مهربون بهترین‌هارو براتون رقم بزنه🌸 اگه دوست داشتید نظراتتون رو درباره رمان برای بنده به آیدی زیر ارسال بفرمایید.👈👈👈👈👈👈👇 @MORAVEEG دوستدار شما: نویسنده رمان ✍فاطمه سادات مروّج نیروی فرهنگیِ👇
برگزاری میز خدمت بیمه روستاییان و عشایر باحضور مدیر کل استان و مسئولان محترم جهت رفع مشکلات بیمه شدگان مورخه یکشنبه 1400/12/15 ساعت 10 صبح در مسجد جامع شهر نیاسر انجام شد. پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_حسن_مجتبی حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_روح_الله @gharargahesayberiii
مقام معظم رهبری «من اصرار دارم که شما عزیزان پاسدار در هر جا هستید، روح و حقیقت مسأله‌ی پاسداری و سپاه پاسداران را مورد توجه قرار دهید.» همزمان با شام میلاد امام حسین (ع)و به بهانه روز پاسدار ازطرف پایگاه بسیج خواهران و هیئت امنا مسجد جامع در بین الصلاتین مغرب و عشا از پاسدار بازنشسته همرزم شهید سردار سلیمانی، جناب آقای سلمانی تجلیل بعمل آمد. پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_حسن_مجتبی حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_روح_الله @gharargahesayberiii
جانبازان هم شهداى زنده‌اند؛ شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربه‌اى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلا ماندن... همزمان با شب میلاد حضرت ابوالفضل ع و روز جانباز جمعی از بسیجیان پایگاه خواهران و برادران با حضور فرمانده محترم حوزه حضرت روح الله و امام جماعت و هیبت امنا مسجد جامع و مسئول کانون محمد رسول الله از جانباز سرافراز آقای حیدری دیدار بعمل آورند و از ایشان تجلیل نمودند. پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_حسن_مجتبی حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_روح_الله @gharargahesayberiii
مقام معظم رهبری: شما عزیزان پاسدار، حقا فرزندان معنوی حسین بن علی (ع) هستید. به مناسبت اعیاد شعبانیه و روز پاسدار جمعی از بسیجیان پایگاه نجمه و امام حسن مجتبی ع با حضور امام جماعت و هیبت امنا مسجد جامع و مسئول کانون محمد رسول الله ص با فرمانده حوزه حضرت روح الله جناب سروان شریفی دیدار کردند. پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_حسن_مجتبی حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_روح_الله @gharargahesayberiii
مادران شهدا فرزندان حضرت زهرا س هستند مقام معظم رهبری همزمان با اعیاد مبارک شعبانیه جمعی از بسیجیان با مادر بزرگوار بسیجی شهید محمد حسین عبدالهی دیدار بعمل آوردند. پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س @gharargahesayberiii
📣📣📣📣📣 توجه توجه موسسه نور علی نور برگزار می‌کند: ✅ برپایی دومین نمایشگاه برکت سرا 🔸ارائه انواع محصولات خوراکی، شیرینی‌جات، سوسیس و کالباس خانگی، خشکبار، سبزیجات، آرایشی_بهداشتی، پوشاک و ... ♦️۱۸ و ۱۹ اسفند ۱۴۰۰ ♦️ساعت ۱۶_۲۰ ♦️بلوار قطب راوندی، جنب پارک مدنی، پارک بانوان مهربانو ✅حضور ویژه بانوان 🌿 موسسه قرآن وعترت نورعلی نور