#گزارش_تصویری 📸
⬛️برگزاری دورهمی یلدای شهدایی در پایگاه مطهره روستای حسنارود با حضور خانواده های شهدا
⬜️برنامه های اجرا شده :
◼️خواندن قرآن
◻️خواندن دعای فرج به صورت دسته جمعی
◼️خواندن دعای حدیث شریف کساء
◻️اجرای گروه سرود
◼️سخنرانی حجت الاسلام دکتر حسینی درمورد زندگی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)
◻️دکلمه خوانی
♦️مورخ : ۱۴۰۰/۹/۲۹
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری 📸
⚜برگزاری یلدای فاطمی در مدرسه هاجر روستای حسنارود
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری
⚜دیدار از خانواده شهید علی محمد ترابی
♦️با حضور جانشین محترم ناحیه مقاومت بسیج کاشان ، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کاشان ، فرمانده محترم حوزه حضرت روح الله (ره) ، امام جماعت روستا ، اعضای شورای اسلامی و جمعی بسیجیان فعال پایگاه های مقاومت بسیج برادران و خواهران روستای حسنارود
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره
🔸پایگاه مقاومت بسیج جوادالائمه (علیهالسلام)
🔹روستای حسنارود
🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
🔹حوزه مقاومت حضرت روح الله(ره)
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری
✅برگزاری حلقه صالحین کودکان بنام شهید قاسم اکبری
⚡️موضوع : حفظ سوره های جزء ۳۰ قرآن کریم و کاردستی به مناسبت شب یلدا
⚡️مورخ : ۱۴۰۰/۹/۲۸
⚡️مربی : خواهر بسیجی خانم فتحی
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری
🌹ویژه برنامه ،،یلدای همدلی🌹
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهیده_آزران
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب
#ناحیه_کاشان
@gharargahesayberiii
یلدایی زیبا تر با کمک به نیازمندان در شب یلدا نیازمندان و محرومین را دریابیم زیرا مهربانی فرهنگ ماست
به نیت حضرت زهرا (س)شادی هایمان را با هم تقسیم کنیم
تهیه و پخش بسته های یلدایی
#اجتمایی
#پایگاه_مقاومت_بسیج_راضیه
#حوزه_مقاومتبسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
#یلدای_فاطمی
#دخترانه
در پی تعامل و همکاری پایگاه بسیج خواهران اسما بغ مدیر مدرسه دخترانه
اجرای سرودیلدایی توسط دانش آموزان کلاس سوم و کلاس ششم
و غزل خوانی حافظ توسط دوتا از دانش آموزان عزیزمون
چهارشنبه :۱۴۰۰/۱۰/۱
مکان:سالن مدرسه
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهراباد
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
🍉یلدافاطمی🍉
🌸اجرانمایش وداستان ومسابقه توسط عموروحانی(آقای ملاحسنی)
واهداجوایز به نوآموزان
🌸🌸🌸🌸
#مهد_و_پیش_دبستانی_کوثر
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
#یلدای_فاطمی
#دخترانه
در پی تعامل و همکاری پایگاه بسیج خواهران اسما بغ مدیر مدرسه دخترانه
اجرای برنامه یلدا در مدرسه با حضور عمو روحانی (حاج آقای محسنی )
اجرای مسابقه و نمایش و سرود
توسط دختران
چهارشنبه :۱۴۰۰/۱۰/۱
مکان:سالن مدرسه
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهراباد
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
🍉یلدافاطمی🍉
⚘به مناسبت شب یلدا درمهدوپیش دبستانی کوثر
🌟همراه با پذیرایی
🌟اجراسرودتوسط نوآموزان
🌟اجراعموروحانی
🌟برگزاری مسابقه
🌸🌸🌸🌸
#مهد_و_پیش_دبستانی_کوثر
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
گزارش_تصویری
دومین جلسه کارگاه تمدن اسلامی غرب شناسی استراتژیک
مربی سرکار خانم ماشااللهی
با حضورعلاقمندان، مربیان صالحین ومسئولین گروه دخترانه پایگاهها
حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
خبرنگاربسیجی:بروجردی علوی
@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت-۵۸
#امیرمحمد
دیگر نایستاد، یعنی دیگر توان دیدن شکسته شدن او را نداشت، از آنجا که دور شد.
بغض سنگینی که داشت راه گلویش را می بست، دیگر تاب نیاورد و شکست.
مرد بود و مردانه گریست، شانه هایش می لرزیدند و صدای هق هِقش در پیچ و تاب جاده گم می شد.
وارد خانه که شد، مادرش از چهره ی درهَمش فهمید باید سکوت کند.
هر چه این چند روز با او حرف زده بود، نتوانسته بود برای برگشتن به پروانه راضیش کند...
پسرش را می شناخت، نه اهل هوسبازی بود و نه اسیر تردید...
پس چرا این تصمیم را گرفته بود؟
اگر پروانه را نمی خواست، پس چرا حال و روزش این بود؟!
غذایش را هم نخورده بود...به چهره اش دقیق شد، موهای پریشان و صورت اصلاح نکرده اش، رنگ زرد و چشمان قرمزش حاکی از این بود که حال خوبی ندارد. اصلاً این مدت حال هیچ کدامشان خوب نبود.
بیشتر از پسرش دلش برای پروانه می سوخت، با اینکه حرفهای تلخی از او می شنید باز هم رهایش نمی کرد، نگرانش بود.
مثل الان که زنگ زده بود و از رسیدنش به خانه اطمینان حاصل کرده بود.
حرفی از تماس پروانه به امیرمحمد نزد، اما دیگر داشت طاقتش طاق می شد، باید می فهمید چرا امیرمحمد دارد با دستهای خودش زندگیشان را خراب می کند!
می دانست دلیل محکمی دارد، اما هر چه فکر می کرد عقلش به جایی قد نمی داد...
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج