eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
609 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
179 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
: بصیرت و روشنگری بمناسبت یوم الله 9دی بزرگداشت سردار دلها شهید🌹 حاج قاسم سلیمانی🌹 باهمکاری هئیت چهارده معصوم روستای ویدجاو پایگاه بسیج برادران پنج شنبه ۹دی۱۴۰۰ مکان :مسجد جامع ویدجا سخنران:آقای هیزمی مداح: حاج آقا تقی زاده همراه باپذیرایی @gharargahesayberiii
نشست بصیرتی به مناسبت نهم دیماه ومراسم دومین سالگرد سردار دلها قهرمان ملت سپهبد حاج قاسم سلیمانی باسخنرانی سردار وپاسدار مجتبی صفاری اجرای گروه سرود باحضور بسیجیان و غیر بسیجیان مکان ؛حسینیه فاطمه الزهراس زمان ؛۱۴۰۰/۱۰/۹ @gharargahesayberiii
مراسم گرامیداشت و یاد شهدای کربلای ۴ و۵ (شهدای غواص) و۹ دی و دهه‌ی بصیرت باسخنرانی 🔸جناب سرهنگ نجیمی و 🔸جناب سرهنگ رضوی ( غواصان عملیات کربلای ۴) @gharargahesayberiii
⚫️به مناسبت ایام فاطمیه دهه اول هیات حضرت ابوالفضل (ع) با همکاری پایگاه_بصیرت_خواهران پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) بر گزار می نماید. 🏴طرح روضه خانه به خانه شهرستان کاشان 👈جمعه مورخ دهم دی ماه ساعت 19/30الی20/30 ☑️سخنران:شیخ جواد اسماعیلی ☑️مداح : کربلایی محسن اسماعیلی ▪️منزل آقای مصطفی شقایقی پخش زنده از اینستا گرام هیات و روبیکابه آدرس https://rubika.ir/kamalalmolk1 🇮🇷پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) حوزه_حضرت_روح_الله 🇮🇷 پایگاه_بصیرت_خواهران حوزه_حضرت_زینب(س) @gharargahesayberiii
☑️گزارش تصویری ⚫️اقامه عزای مادر و ⚪️بزرگداشت هفته بصیرت ⚫️وشهادت حاج قاسم سلیمانی 👈با محوریت :فاطمه (س)نمونه کامل دینداری و ولایت مداری تا شهادت ▪️سخنران : شیخ ابوالفضل زارعی ▫️مداح کربلایی محسن اسماعیلی ⌛️مورخ:ششم دی ماه تا ۱۶ دی ماه بعد از نماز مغرب وعشا مسجد جامع روستا . . . 🇮🇷پایگاه_امام_محمد_باقر(ع) حوزه_حضرت_روح_الله 🇮🇷 پایگاه_بصیرت_خواهران حوزه_حضرت_زینب(س) خبرنگار خبرگزاری بسیج:خواهر شمایلی @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۷۳ _منم باورم نمی شد، نمیدونی چه زجری کشیدم تا باورم شد... امیرمحمد، باید واقعیت و به باباش بگیم، به نظر من این تنها راهه. کمی مکث کرد و جواب داد: باشه...خودم این کارو می کنم. پیاده شدند و داخل حرم شدند، زیارت که کردند، زهره را تا خانه رساند و خودش هم راهی جاده شد. حق با زهره بود، تا قبل از اینکه پروانه متوجه ماجرا شود باید سکوت می کرد، چون به پدر و مادرش قول داده بود آرامش پروانه را به هم نزند، اما حالا....باید با دکتر حرف می زد. با عصبانیت از خانه خارج شد و همراه هانی سوار ماشین گران قیمت جدیدی که پدرش برایش خریده بود شد. _تو چرا هیچی نگفتی؟ _چی می گفتم؟ _هانی من زنتم نباید ازم دفاع کنی؟ _نیکا من حوصله ی این خاله زَنَک بازیارو ندارم، اگه می دونستم زن گرفتن یعنی این، غلط می کردم زن بگیرم. _با چهره ای برافروخته نگاهش کرد، منو ببر خونمون، همین الان _اَه...بسه نیکا چند روز بیشتر نیست عقد کردیم، اونقد قهر و آشتی کردی که خسته شدم! _هانی تو اصلاً حواست به من نیست... موبایلش زنگ خورد، دستش را مقابل نیکا به علامت صبر کردن بالا برد و ان را جواب داد. _جونم میلاد، عه! آره آره پایه ام میام تا نیم ساعت دیگه میام، فدااات. گوشی را داخل داشبورد گذاشت، خوب می گفتی... _کجا می خوای بری؟ _میلاد اینا دورهمی گرفتن...لبخندی به رویش زد، نترس مردونه! _نگاهش را از چشمان او گرفت و به خیابان دوخت، فکر می کرد تا از دلش در نیاورد رهایش نخواهد کرد، اما حالا دید که جلوی چشمانش قرار خوشگذرانی امشبش را هم گذاشت. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۷۴ _چی کار کنم، برم خونتون؟ _سرش را با حرص به سمت پایین تکان داد. روبروی خانه شان توقف کرد، بفرما. بی معطلی پیاده شد و در ماشین را به هم کوبید. _حداقل خداحافظی می کردی... _به عقب برگشت و با حرص گفت: خداحافظ هانی رفت و حتی منتظر نماند داخل خانه شود و بعد برود! وارد خانه که شد، مستقیم به اتاقش رفت. روزهایی که رؤیایش را در سر می پروراند، این گونه نبودند! با پدر و مادرش خداحافظی کرد و از آنها خواست تا اجازه دهند مدتی از خانه دور شود و نزد مادربزرگش برود. هنوز نتوانسته بود واقعیتهایی که فهمیده بود را هضم کند، احتیاج داشت مدتی تنها باشد. دلش نمی خواست با هیچ یک از فامیل و آشناها روبرو شود. عمه عالیه از وقتی ماجرا را فهمیده بود، همراه نیکا چند باری به عیادتش آمده بود، شاید اولین بار بود که از دیدنشان خوشحال نشده بود.... احساس می کرد همه ی دنیا دارند به او ترحم می کنند، چیزی که از آن بیزار بود.... مادربزرگ تنها کسی بود که می خواست در این لحظه های سخت کنارش باشد.... کسی که همیشه در کنارش احساس آرامش می کرد...این بار هم با آغوشی باز از او استقبال کرد. وقتی همه ی ماجرا را برایش بازگو کرد، از تعجب دهانش باز مانده بود... اما بدون کوچکترین تفاوتی با قبل همان مادربزرگ مهربان برایش باقی ماند. همانی که در کودکیش هم وقتی مشکلی داشت، اولین کسی که برای درد و دل انتخاب می کرد، او بود. مادربزرگ برایش از آن روزها گفت، از روزهایی که پدر و مادرش در آرزوی داشتن فرزند بودند... کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج
📸گزارش_تصویری به مناسبت هفته بصیرت برگزاری حلقه صالحین با موضوع زندگنامه  وفداکاریهای  شهید حاج قاسم سلیمانی توسط نوجوانان حلقه های صالحین مربی :خانم محدثه مهاجر مکان :کنارمزار شهدازیارت سراج الدین زمان:جمعه۱۴۰۰/۱۰/۱۰ @gharargahesayberiii
🌷🌷🌷حلقه شهیدسردارسلیمانی متن خبر: حضورحلقه نوجوانان شهیدسردارسلیمانی درمسجدالمهدی 🎤🎤🎤 واجرای دکلمه به مناسبت ۹دی دهه بصیرت ومیثاق باولایت وبه مناسبت شهادت سردارسلیمانی وشرکت درجلسه باسخنرانی سرهنگ هیزمی ۸/۱۰/۱۴۰۰ @gharargahesayberiii
📸 ⚜حضور معاونت بسیج سازندگی پایگاه مطهره روستای حسنارود در جلسه ای تحت عنوان تشکیل بسیج سازندگی وصندق قرض الحسنه درپایگاه ها مورخ ۹دی ماه ۱۴۰۰ دراتاق کنفرانس سپاه باحضور مسئولین پایگاه های حوزه حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و جناب آقای طاهری و آقای رئیس زاده به سرپرستی خانم یوسفی *معاونت بسیج سازندگی* 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) 🔹ناحیه مقاومت بسیج کاشان ♦️خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii