💎#رفیق_خوشبخت_ما (۳۷)
🍀#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی(ره)
🍁۴ روز تا#اولین_سالگرد_شهادت
⭐#زندگی_مجاهدانه همراه با تلاش خالصانه
🌿#مکتب و#مدرسه درس آموز
🍂مقدمه سازی#ظهور
👈#باب_پنجم:#توحید ص ۵۳
🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی
🔸️انتشارات زائر رضوی
🖊حسین پسر غلامحسین ص ۶۰
🔸️نـزد من آمـد. اورکــت روی دوشـش بـود. یکی از مشخصه های#جنگ،#اخلاص در همه چیز بـود:
🔸️اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فکر.
🔸️اورکتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود. من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم.
🔸️خندید. من ایـن خنده در ذهنم باقی مانده. گفت: »می دانم چرا نگاه کردی. برای اینکه اورکت روی شانه های من است و جوراب پایم نیست.
🔸️« گفت: »من داشتم نماز می خواندم با همین حال، گفتم شما کارم داری. آمدم جورابم را پایم کنم، اورکتم را تنم کنم،
🔸️به خودم گفتم: حسین، پسر غلامحسین، تو پیش خدا این طور رفتی، پیش فلانی هم این گونه می روی.«
🌼شهید سلیمانی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
💎#رفیق_خوشبخت_ما (۳۹)
🍀#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی(ره)
🍁۲ روز تا#اولین_سالگرد_شهادت
⭐#زندگی_مجاهدانه همراه با تلاش خالصانه
🌿#مکتب و#مدرسه درس آموز
🍂مقدمه سازی#ظهور
👈#باب_پنجم:#توحید ص ۵۳
🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی
🔸️انتشارات زائر رضوی
🖊تنهایی که با حاجی تنها نبودند ص ۶۱
🔹️کربلای پنج، نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. شده بود نبرد تن و تانک.
🔹️نمیدانم از کجا رسید. سوار بر موتور و آرپی جی به دست.
🔹️با دیدنش جان گرفتیم، آن قدر جنگیدیم که تانکهای دشمن عقب نشینی کردند.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem