نهج البلاغه
حکمت 190 - معیار خلافت
وَ قَالَ عليهالسلام وَا عَجَبَاهُ أَ تَكُونُ اَلْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ اَلْقَرَابَةِ
🌺و درود خدا بر او، فرمود: شگفتا! آيا معيار خلافت، صحابى پيامبر بودن است؟ امّا صحابى بودن و خويشاوندى ملاك نيست
❇️ قال الرضي و روي له شعر في هذا المعنى فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غيب و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك أولى بالنبي و أقرب
🌹(از امام شعرى در همين مسئله نقل شد كه به ابا بكر فرمود) اگر ادّعا مىكنى با شوراى مسلمين به خلافت رسيدى، چه شورايى بود كه رأى دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خويشاوندى را حجّت مىآورى، ديگران از تو به پيامبر نزديكتر و سزاوارترند.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #جان_فدا
🏷تاثیر خون شهید بیشتر از خود اوست و خون شهید سلیمانی و ابومهدی محور وحدت در جهان اسلام برای مبارزه با ظلم و کفر خواهد بود.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
📚حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینهی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🌸🍃﷽🍃🌸
🔻بزرگواری یوسف🔻
✍ این کرامتی که در پایان داستان، از حضرت یوسف (ع) بروز میکنه، واقعاً برای همهمون درسه.
☝️ وقتی برادرهاش ازش معذرتخواهی میکنند، جواب میده: اصلاً حرفشو نزنید. دیگه تموم شد و رفت.👇
🕋 قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ، یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف/92)
💢 یوسف به برادرانش گفت: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند شما را میآمرزد. و او مهربانترین مهربانان است.
🤔 با اینکه برادرهاش اینهمه بلا سرش آوردند، ببینید آخر داستان، اونجایی که همه برای او سجده میکنند (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا)، ببینید اونجا حضرت چی میگه:👇
🕋 قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ (یوسف/100)
💢 خدا به من نیکی کرد، آن زمانی که مرا از «زندان» خارج کرد.
دقّت کنیم.
❌ نمیگه: خدا منو از «چاه» خارج کرد.
✅️ میگه: خدا منو از «زندان» خارج کرد.
👈 با اینکه ماجرا از «چاه» شروع شد، برادرهاش او رو در «چاه» انداختند، ولی جلوی برادرهاش اصلاً حرفی از «چاه» نمیزنه.😔
اصلاً به روشون نمیاره، که خجالت نکشند.
ماها یه وقتهایی «الحمدلله» هم که میگیم، با منظور میگیم❗️
اگه ما بودیم میگفتیم:
🤨 «الحمدلله» دیدی ماجرای «چاه» چی شد؟!
که همه رو خجالت زده بکنیم.
که بگیم: شما چکار کردید و من چکار کردم؟! من به کجا رسیدم و شما به کجا؟! دیدید حالتون گرفته شد!🤨
یعنی یه وقتهایی با «الحمدلله» گفتن، تیکه میندازیم و دل دیگران رو میشکونیم.💔
بعد در ادامه آیه، حضرت یوسف میفرماید:
🕋 وَ جَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی (یوسف/100)
💢 و شما را از آن بیابان به اینجا آورد، بعد از آنکه #شیطان رابطهی مرا با برادرانم به هم زد.
❌ یعنی تقصیر رو گردن برادرهاش نمیندازه. نمیگه: بعد از این که برادرهام توطئه کردند.
✅️ بلکه تقصیر رو به گردن #شیطان میندازه. میگه: بعد از اینکه #شیطان رابطهی منو با برادرهام به هم زد.
👌 از این کرامت و بزرگواریِ حضرت یوسف درس بگیریم.
😊 یخورده #عفو و #گذشت داشته باشیم.
چقدر خانوادهها هستند که اعضای #خانواده سالهاست با هم قهرند، سر مسائل جزئی.😟
چقدر دوستان و رفقا، چقدر فامیل و آشنا از همدیگه #کینه به دل گرفتند، سر مسائل جزئی.😔
☝️ #گذشت کنیم.
اگه با #گذشت_کردن کسی کوچیک میشد، #خدا انقدر بزرگ نبود.❤️
از خطاهای دیگران بگذریم، تا خدا از خطاهامون بگذره.✅️
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 آثار #استغفار از زبان آیت الله بهجت(ره)
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.
به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،
این زبان اشاره است، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان این بود: زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 چگونه دل امام زمان ارواحنا فداه را بیشتر به خودمان جلب کنیم؟
🎙 حجت الاسلام و المسلمین #عالی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
خاطرات و حضور مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی در جبهه۵۱
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم حیف اینو نبینی حالا که دلت رفت........
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸#نماز_شب خوان عذاب قبر نداره!!
🎙حجت الاسلام رفیعی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
📜 امام باقر (عليهالسلام) فرمودند:
🌺محبوبترين كارها نزد خداى متعال آن كارى است كه دوام بيشـترى دارد، گرچـه انـدك باشـد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دغدغههای شهید سلیمانی نسبت به جایگاه اندیشه امام و آیتالله خامنهای در سیستم آموزشی کشور
#روز معلم
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر امام زمانت رو میشناسی..!؟
سخنرانی مهدوی
استاد رائفی پور
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی
🌸امام حسن عسکری علیه السلام
#التماس_دعا 🤲
🎤مهدی_صدقی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
اللهمَّاحْفَظقائدناالامامالخامنهای
#با_ولایت_تا_شهادت_۹۱
#لبیک_یا_خامنه_ای
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#درمحضراهل_بیت📜
💠امام علی علیه السلام
🔸إنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَأَخْرِجُوا مِنْ قُلُوبِكُمْ حُبَّ اَلدُّنْيَا
🔹 اگر خدا را دوست داريد، پس محبّت دنيا را از دلهايتان بيرون كنيد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#کلام_بزرگان🌱
📍مرحوم علامه طباطبایی(ره) که خود بسیار اهل گریه و عزاداری بودند در پاسخ به این سؤال که چگونه طبق فرمایش امام صادق(علیه السلام) یک قطره اشک عزادار آتش جهنم را فرو مینشاند میفرماید:
📍چه مانع دارد که قطره اشکی به اذن و خواست خدا آتش جهنم را خاموش گرداند در واقع قطره اشک نظیر توبه است که باعث آموزش گناهان و محو آثار و از بین بردن عذاب میشود و نیز در نقطه مقابل آن کفر باعث حبط و نابودی صفات و نعمتهای بهشتی و سبب افروختن آتش میگردد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🌸🍃﷽🍃🌸
🔻نزولِ سوره هل اتی🔻
✍ در روایات آمده که:
✔️ امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بیمار شدند.
پیامبر اکرم (ص) به عیادت آنها آمده، و به حضرت علی (ع) پیشنهاد کردند که👈 برای سلامتی دو کودکِ عزیز خود، نذر کنند که روزه بگیرند.
️بعد از اینکه حسنین بهبود یافتند، اهلبیت به نذر خود عمل کرده، و سه روز روزه گرفتند، امّا برای افطار غذایی در خانه نداشتند.😔
حضرت علی (ع) مقداری جو قرض کرد و نانی تهیه کرد.☺️
امّا... هر سه شب موقع افطار، نماز مغرب را که خواندند و خواستند افطار کنند، سائل به در خانه آنها آمد.
☜ شب اول یک نفر مسکین،
☜ شب دوّم یک نفر یتیم،
☜ و شب سوّم سائلی اسیر،
به درِ خانه اهلبیت آمده و درخواست غذا کردند.
❗️ اهلبیت برای رضای خدا، غذای خود را به آنان داده، و هر سه شب، خودشان با آب افطار کردند.🥛
☝️ خداوند متعال، سوره انسان (هل اتی) را در وصف ایثار آنان نازل کرد:↶
🕋 یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخٰافُونَ یَوْماً کٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً.
🕋 وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً.
🕋 إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً.
🕋 إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً.
💢 آنان به نذرِ خود وفا میکنند، و از روزی که شرّش فراگیر است میترسند.
💢 و غذای خود را، با آن که دوستش دارند و به آن احتیاج دارند، به بینوا و یتیم و اسیر میدهند.
💢 و میگویند: «ما برای رضای خدا به شما طعام میدهیم، و از شما پاداش و تشکّری نمیخواهیم. همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزی عبوس و سخت، میترسیم.»
🌴سوره انسان، آیات 7 تا 10🌴
📚 تفسیر نور.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت ۴۰۶
مقام معظم رهبری:از یاد شهدا غافل نشوید─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین جانم
کربلات تنها آرزویی بود که بعد از برآورده شدنش،باز آرزوش کردم…
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا ۲۱۲
در محضر شهدا🕊
صوت ماندگار شهید سلیمانی در مورد اخلاص و توجه به خداوند در کارها
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات رزمندگان در دفاع مقدس۱۶۲
حال و هوای رزمندگان پس از پایان عملیات پیروزمندانه امام مهدی (عج)
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
💠زیاد استغفار کنید
❇️پیامبر اکرم (ص):
🌺زیاد استغفار کنید در خانه ها و مجالستان ، سر سفره ها و در بازارهایتان و در مسیر رفت و آمدهایتان و هر جا که بودید (استغفار کنید) ، چرا که شما نمی دانید آمرزش خداوند چه زمانی نازل می شود.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
بخونید قششنگ 🔴🟡
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem