#قسمت_چهاردهم
#سادات_بانو
صبح روز پنجشنبه با صدای گریه فخر السادات از خواب بیدار شدم گویی متوجه شده بود چه بلایی سرش آمده ، بلند شدم و او را در آغوش گرفتم مادر در حالی که روسری مشکی اش را سرش می کرد
زهرا سادات بلند شو مادر
مراسم کم کم شروع می شود
اشک روی گونه هایم جاری شد فخر السادات را تکان دادم بعد سراغ صندوقچه ی قدیمی مادر رفتم
صندوقچه برزگ قرمز رنگ که رویش با نقش های گل نسترن کشیده شده بود را باز کردم
لباس های مشکی را از داخل آن بیرون آوردم و شروع به پوشیدن کردم در حالی که نگاهم متوجه حیاط بود منتظر پدر و سید ضیا الدین بودم
حال سید خوب نبود پدر نمی توانست او را تنها بگذارد
در همین فکر بودم که صدای در آمد مادر در حالی که به سمت در می دوید با صدای بلند
یا جد السادات خودت رحم کن آمدند
سید ضیا الدین در حالی که تلو تلو می خورد خودش را به حیاط رساند به آرامی چیزی به مادر گفت
مادر با صدای بلند زهرا فخر سادات را داخل حیاط بیار
پدر در حالی که اشک می ریخت نگاهی به سید کرد همگی در سکوت به هم نگاه کردیم فخر سادات نگاه معصومانه ای به پدرش کرد و در آغوش او خوابش برد نیم ساعت بعد جمعیت زیادی با زنان با چادر های قجری و مردان با لباس های معمولی در میدان شهر جمع شده بودند تا به تشیعج جنازه نجمه بانو بیایند
آژان ها که با اتفاق پیش آمده می ترسیدند حرفی بزنند مجبور به سکوت بودند تا مراسم تمام شود
زمانی که تابوت نجمه بانو را آوردند
مادر خودش را روی تابوت چوبی او انداخت شروع به شیون کرد سید در حالی که دستش روی صورتش گذاشته بود به آرامی اشک می ریخت
من هم به آرامی شروع گریستن کرد در حالی که سعی می کردم صدای گریه فخر سادات را بیدار نکند
نویسنده : تمنا🌺
کپی در صورتی با نویسنده صحبت شود 🌿
هدایت شده از شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
« بِسْمِاللّٰھالْنُور♥️»
enc_16865282837865363463958.mp3
3.19M
بازممیشھآقاهمونزائرِروبراهتبشم
پیشِروسفیداغلامِبدِروسیاهتبشم
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
هر کس بخوابد در حالی که بدخواه برادر مسلمانش باشد، خواب و بیداری او مورد خشم خداست، تا توبه کند.
مفاتیح الحیاة ص ٢٧٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزلحظههایمن✨♥.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــ ــ ـ نایب #امام_زمان ما حرفش ۲۵ سالھ رو زمینه !💔
🌸 #امام_على (ع)
تا جايى كه توانايى بر كار خوب داريد، خوبى كنيد؛ زيرا خوبى، [آدمى را ]از مهلكه ها و مرگهاى ناگوار نگه مى دارد.
📗ميزان الحكمه ج7 ص299🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین که تو ساکن قلبم هستی
مرا بس است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه های امام رضایی💚
#قسمت_آخر
#سادات_بانو
سید ضیا الدین نگاهی به پدر کرد آه سردی کشید زیر لب زمزمه کرد ما باید از اینجا برویم
پدر چای تلخ را به سمت سید تعارف کرد کجا می خواهید بروید فخر السادات خیلی کوچک ضعیف هست
مادر در حالی از حیاط داخل اتاق آمد روبه سید
آقا سید شما مهمان ما هستید اگر از این شهر بروید از نجمه بانو دور می شوید
سید در حالی که چایی را به دهانش نزدیک کرد شرایط من طوری نیست که بتوانم در این شهر بمانم من به عنوان یک فراری هستم ، عیالم را هم شهید کردند این شهر خاطرات تلخی برایم به جا گذاشته است
مادر بغضش را فرو داد حالا کدام شهر می روید
سید در فکر فرو رفت اصفهان ،شهر خیلی آرامی هست فاصله ی زیادی هم با اینجا دارد فقط شما زحمت بکش خانه را برای فروش بگذار پولش هم بگذار به حساب زحمت هایی که کشیدی
پدر در حالی که به فکر فرو رفته بود
این چه حرفی هست آقا سید شما رسیدی اصفهان نامه بنویس مو محل زندگیت را بگو من هم می آیم و پولت را می دهم و دیداری تازه می کنیم
من در حالی که اشک روی گونه هایم جاری می شد بادهق هق خیلی دلم برای فخر السادات تنگ می شود
هوای گرگ و میش روز چهارشنبه 17شهریور ماه درست نمی توانسیم جلوی پشمان را بیبنم مادر در حالی که با فانوس جلوی دالان آمد فخر السادات را به دست سید داد تا را به آغموس بگیرد
سید پدر را بغل کرد نگاهی به فخر السادات کردم که با آرانش خوابیده بود زیر لب به آبت الکرسی خواندم که در کلاس قرآم باد گرفته بودم
سبد خدا خافظی کرد و از خانه خارج شد
نگاه من خیره به او بود
نویسنده : تمنا 🌺
کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود 🌿
پایان 🥰🍃🌹