eitaa logo
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
7.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم♥! این راهرگز فراموش نکنید تاخود را نسازیم وتغییرندهیم ، جامعه ساخته نمی‌شود . ــ شهید ابراهیم هادی ــــ 8600...✈️...8700
مشاهده در ایتا
دانلود
« بِسْم‌ِاللّٰھ‌الْنُور♥️»
- قشنگترین‌حس برای زمانی که ازم میپرسن : بهترین رفیقت کیه و من اولین نفر که به ذهنم میاد شمایید...
1_986013222.mp3
8.14M
_به‌فدای‌مآدری‌که‌هوای‌بچه‌هاشو‌داره(:💔
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨ در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاههاي تهران شرکت کرد. در ســال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشــگاهها وقتي ديد دوست صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن باالتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74 کيلو آموزشگاهها شد. تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ صبح زود ابراهيم با وســائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! ِ تا اينکه داخل ســالن هفت ِ تيــر فعلي رفت. ما هم رفتيم توي ســالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيــم چندکشــتي گرفت و همه را پيروز شــد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگرها تشويقش ميکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه بــا تعجب گفتم: مگه چي شــده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه.
AUD-20220915-WA0003.mp3
15.24M
💝 جلسه سوم...📝 🌱اللهم عجل لولیک الفرج🌱
• شهادت یعنی دلُ بھ آسمون دادن .🕊
48925939509625.mp3
11.57M
من‌روزیموازعلی(ع)میگیرم!🙂💚
✍علامه حسن زاده آملی اگر بخواهيم خزاين ملكوت را بگشاييم كليد می خواهد، اين كليد معرفت نفس است؛ چون معرفت نفس باب همه خيرات است و انسان نزديكتر از خودش چيزى ندارد و اگر بخواهد راهى براى رسيدن به حقايق پيدا كند، از همه نزديكتر به خودش، خودش است.
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
-
حالِ‌بحران‌زده‌ام‌معجزه‌میخواهد‌و‌بس'!🕊
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد! . سوریه، بادیةالشام: آخرین روزهایی که جانباز حمیدرضا ضیائی، مهمان زمین بود محسن انبیائی
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا حرم امام علی(علیه‌السلام) نرفتید؟ پس جاهای مختلف حرم رو ببینید
🌷 امام صادق (علیه السلام) : 🖌 ما كودكان خود را ، به خواندن تسبيحات فاطمه عليهاالسلام فرمان مى دهيم همچنان كه به خواندن نماز فرمان مى دهيم. 📚 الكافی ، ج3 ، ص343 وقت نماز است التماس دعا 🙏
هوای اردیبهشت بسیار دلپذیر شده بود گل های رنگارنگ در دشت خود نمایی می کردند ، حال و هوای روستا حسابی عوض شده بود زمزمه ی اهل روستا کاروان کربلا ای بود که عده ای از اهالی مسافر آن بودند مادرم بر عکس هر سال حال و هوای دیگری داشت او هم دلش می خواست همراه با کاروان راهی کربلا شود چند روز بعد از زمزمه ی کربلا دایی به خانه ی ما آمد و گفت من و مریم داریم میرویم کربلا تو هم که خیلی دوست داری به کربلا بروی موقعیت خوبی برای رفتن است میتوانی با ما بیایی. مادرم در فکر فرو رفت چند روزی بود که می خواست ماجرا را به پدرم بگوید شب که پدرم از دشت برگشت مادرم موضوع را با پدرم در میان گذاشت ، پدرم فکری کرد گفت اگر پول قالی که مش رحمت به شهر برده بفروشد ،به دستمان برسد می توانی بروی. طولی نکشید که مش رحمت از شهر برگشت و پول قالی را آورد مادرم سریع برای ثبت نام رفت تا او هم در قافله ی زائران امام حسین قرار گیرد روز های انتظار اشک از صورت مادرم پنهان نمی شد کوچه های روستا حال و هوای دیگری داشت. روز حرکت چند نفر از مرد های جوان سوار بر موتور ها با در دست گرفتن پرچم سبزی چاووشی می کردند ، همه ی مردم روستا جمع شدند بعضی از خانم ها سینی کوچکی را به دست گرفته بودند که درونش را با پارچه ی قرمز رنگی تزئین کرده بودند و رویش را گلدان قرار داده بودند یک نفر هم اسپند دود می کرد همه سلام و صلوات می فرستادند تا زائران به سلامت باز گردنند وقتی مادرم می خواست سوار اتوبوس شود مرا محکم در آغوش گرفت گفت مواظب خودت باش من که بغض گلویم را می فشرد نمی توانستم صحبت کنم با علامت سر خداحافظی کردم و گفتم مادر جان بیادم باش! وقتی مادرم رفت احساس سنگینی در قلبم می کردم من هم خیلی دوست داشتم با او بروم اما قسمت من نشد. نویسنده :تمنا🌺 کپی حرام 🦋
«حُبُّهُ جُنَّه قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّة» 💌حضرت محمد (صلی الله علیه و آله ) فرمود : علی(علیه السلام ) قسمت کننده و است' چون صراط نصب گردد بر لب جهنم کسی از روی او نمی‌گذرد مگر آنکس که با او نامه ای از ولایت علی بن ابی‌طالب (علیه السلام ) باشد. (ص) (ع)
« بِسْم‌ِاللّٰھ‌الْنُور♥️»
بہ پوشاندن آنها در آن دنیا بیشتر محتاج هستیم . .🌿:))
enc_16579833451035938615010.mp3
3.15M
غدیریعنی‌که‌ازدل‌دارم‌باور؛ که‌نیست‌راھِ‌نجاتی‌به‌جُزحِـیدَر!(:
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨ همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعالم کرد: کشــتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان هادي و تهراني. ابراهيم نگاهي به ســمت تشــک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم . مربــي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد. نيــم نگاهي هم به ما ميانداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگهاي هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهائــي، همراه ما به خانه برگشت! او عم ًال ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: »ورزش نبايد هدف زندگي شود.«
رفقا این عکسو پخش کنید💚
🌳 آینده نگری مداومت بر کار خوب، هر چند کوچک آثار شگفت‌انگیزی به همراه خود دارد
برات معجزه می‌کنه خدایی که صبوری‌هاتو دیده... 🌱
برای رفتن به سفر مشهد، بنده ی خاص خدا بودن لازم نیست. کافیست امامت تو را بطلبد تا تو راهی زیارت شوی. اکنون غریب الغربا مرا پذیرفته. (ع)
هدایت شده از مزرعه خشکبار
لطفا پس از واریز اطلاع بدید . @HajQS85