#رمانآنلاین
#به_قلم_AH
سفری هیجانانگیز
پروازی جذاب
و فرودی شیرین
برفراز آسمان سختیها
و نشست بر زمین آرامش...
داستان زندگی دختری که پس از نوشیدن جام سختیها، طعم خوشی را میچشد.
هوسی که همچون گرگ درنده دامنش را گرفته بود حالا دندانهایش را از زندگی دخترک برمیدارد.
آسمان رویاهایش پر ستاره است.
اما فقط یکی از ستاره ها چشمک میزند.
سفری 🍯بهشیرینیعسل🍯
#قسمتی_واقعی_از_پارت
#محمدهادی قبل از اینکه حرفی بزنم، سربه زیر و آروم به سمتمون اومد😃
_سلام خانوم علیزاده
#مهربان بلافاصله دست ظریف و سفیدش رو برای دست دادن جلو آورد و سلامی بلند بالا گفت😳😵🤐
ومن مونده بودم ودهنی که مثل #غار تا #سقف باز شده...🤯😮
خدای من!
واقعا میخواست با مرد #نامحرمی دست بده و سلام و احوال پرسی کنه؟😧🤭
اون هم #برادرمذهبی من..؟ محمد هادی..!🤐
هادی که حالت چهره اش #متعجب شده بود
کم کم اخم هایش را از هم باز کردو در کمال تعجب دستش را جلو بردو....😱😱😱😶
چیشد؟ 🧐
نکنه میخوای همشو برات بنویسم؟😐😬
برای خوندن ادامه این رمان هیجانی بدووو عضو این لینک شووو🏃♂🏃♂😉
#ظرفیت_محدود👇🏻👇🏻👇🏻
@MahdiAdrakni313♡
🔥#عاشقانه_مذهبی_هیجانی🙊
#پروفایل و #پوستر
#فاطمیہ
چادرت را بتکان روزی مارا بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
🏴یا فاطر بحق فاطمه عجل لولیک الفرج
@gharebtoos
🌷شرکت #ملائکه ها در #مجالس_صلوات🌷
حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) فرمودند :
کارواني از فرشتگان به امر پروردگار در جهان حرکت مي کنند و هنگامي که به جلسه #ذکر و صلوات مي رسند ، به يکديگر مي گويند : فرود آييم .
زماني که پياده مي شوند ، اهل جلسه را هنگام دعا با ذکر آمين ، ياري کرده و نيز اهل جلسه را هنگام صلوات کمک و همراهي مي کنند و در پايان به يکديگر مي گويند : خوشا به حال افراد اين جلسه که خدا آنان را آمرزيد
📚منبع : آثار و برکات صلوات ص 37
💠 @gharebtoos
💫دل مومن جایگاه من است
✨✨اگر خداوند را می خواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی شود .
✨👈چون خود رحمانش فرمودند:
✨✨زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است.
محمداسماعیل دولابی
✾📚 @gharebtoos 📚✾
از شهدا به شما:
الو...
صدامونو میشنوید؟!
قرارمون این نبود...
قرارمون بیحجابی نبود...
بیغیرتی نبود....
قرار شد بعد از ماها؛
«راهمون»رو ادامه بدید...
اما دارید«راحت»ادامه میدید...
چفیه هامون خونی شد،
تا چادرتون خاکی نشه...
عکس ماها رو میبینید...
ولی عکس ما عمل میکنید...
ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه...
ما شهید شدیم که بی_حیایی ارزون نشه...
حرف آخر :
این رسمش نبود...
شرمنده!
#شهیدانہ
@gharebtoos
ـ مـٰاڪَربـٰلانَرفتـھزِدنیـٰانمۍرَویـم
مـٰابےحُسیـنجنّـتاَعـلانمۍرَویـم...!
@gharebtoos
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ماجرای شهیدی که پس از ۱۷ سال بعد از تفحص زنده شد
💯 #بیشتر_بدانید
⁉️ ام ابیها به چه معناست؟
💠 یکی از القاب مهم حضرت زهرا سلام الله علیها ام ابیهاست، لقبی که ترجمهاش میشود کسی که برای پدر هم مادری میکند.
•┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈•
🔴 وقتی مرگ فرا رسد، گوید: پروردگارا مرا باز گردان تا کارهایی که ترک کردم را به جا آورم، اما به او گفته شود: هرگز…
حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ
لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا…
📚 مومنون، آیه۹۹-۱۰۰
@gharebtoos
◾️عظمت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام
حکایتی از آیتالله بهجت در مورد توجه اهلبیت علیهالسلام به گریهکنهای امام حسین علیهالسلام
✍آیتالله بهجت (ره) : در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام از آنجا عبور میكرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی علیهالسلام میرود، او را مسخره میكرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیهالسلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی كرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میكند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمیتوانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی كه او میكند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میكرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیهالسلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد كار خوبی نكرد كه اینها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
💥آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچكس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیهالسلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد.
📚 رحمت واسعه، ص٢٧٢