کرایهها به دینار است
۱۰۰ دلار معادل ۱۲۰.۰۰۰ دینار عراقیست
هر ۱۰۰۰ دینار عراقی تقریبا ۱۳.۰۰۰ تومان است
با ون:
مهران به کربلا= ۱۴.۰۰۰ دینار
مهران به نجف = ۱۷.۰۰۰ دینار
نجف به کربلا = ۳.۵۰۰ دینار
نجف به کاظمین = ۹.۰۰۰ دینار
کربلا به کاظمین = ۷.۰۰۰ دینار
قبل از ظهور، با امتحان مهمی بهنام «تجمع اربعین» مواجه شدهایم
ما که میگفتیم «همۀ هستیام فدای اهلبیت!» حالا وقت عمل است!
نمیشود گفت: الان برای اربعین مایه نمیگذارم ولی موقعِ ظهور، همۀ هستیام را فدا خواهم کرد!
گردهمایی فعالین مردمی در عرصۀ اربعین (۱)
معمولاً در مقام زبان و اندیشه، بر اولویتداشتنِ امر ولایت تأکید میکنیم و بارها در زیارتنامهها خدمت ائمۀ معصومین عرض میکنیم «بِأبى أنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي» یعنی همۀ هستی ما، بهفدای شماست. اما بسیاری از اوقات، این شعارها و این اندیشه و عقیدۀ ما، در مقام عمل به امتحان در نمیآید.
گاهی اوقات-مثل آنچه در زمان ظهور رخ خواهد داد- همۀ این اعتقادات و شعارها به امتحان کشیده میشوند و شعاردهندگان در معرض آزمایش الهی قرار میگیرند. یعنی شما که میگفتید «همۀ هستیِ ما فدای اهلبیت!» حالا بفرمایید و عمل کنید!
قبل از اینکه ظهور رخ بدهد، ما با یک امتحان جمعیِ بسیار مهم مواجه شدهایم و آن «تجمع اربعین» است. این تجمع باعظمت، یک امتحان بزرگ برای ما مؤمنینِ به اهلبیت(ع) است. هر کسی اهل ایمان است، دارد با حماسۀ اربعین، امتحان میشود.
نمیشود در ایامی که حماسۀ اربعین دارد امتحان خودش را از ملتها میگیرد، یک کسی بگوید: «حالا من فعلاً مایه نمیگذارم، انشاءالله وقتی خودِ حضرت تشریف آوردند، همۀ هستیام را خواهم داد!» اگر کسی چنین نگاهی پیدا کند، یقیناً نگاه باطلی است!
هزینهای که اربعین از ما میبرد، یک هزینۀ مالیِ مختصر و یک هزینۀ زمانیِ بسیار مختصر هست؛ چیزی حدود یک هفته برای شرکتکنندگان و حدود یک ماه، برای کسانی که برگزارکننده و خدمتگزار این عرصه هستند.
#رزق_اربعین
"علیرضا پناهیان"
ایتا
https://eitaa.com/gharibshahid
سفرنامه آری گویانِ حسین.mp3
زمان:
حجم:
2.63M
#فایل_صوتی 🎧
و تو رد می شوی...
از جایی که روزی خانواده ی #حسین رد شده است.
کفشهایت را بر دوش افکـن...
به قدمگاه زینب خوش آمــدی!
https://eitaa.com/gharibshahid
120.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خدایا
راهمان تاریک است
تو را به مهربانیت سوگند
فانوست را کمے پائینتر بگیر
تا روشنی بخش راهمان باشد
ما اکنون سخت به
نور فانوست محتاجیم
وقت اذان مغرب به افق گرگان
التماس دعا
https://eitaa.com/ghar
🔱🔰🔱🔰🔱🔰🔱🔰🔱
🔱🔰🔱🔰🔱
🔱🔰🔱
🔱🔰
🔱
#حکایت
👈 شیخ نخودکی و ماری که برادرش را زده بود
🔷 حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا ابطحی اصفهانی از قول آقای جلالی نقل کرده اند:
🔶 حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (ره) معروف به نخودکی یک برادری داشت که به او ملاحسین میگفتند.
ایشان در (زمره اصفهان) چوب، قند، نفت و چای و اینها میفروخت و در قدیم یکی از کاسب های متدین بود.
🔷 آقای جلالی گفت: یک روز بچه بودم، تقریبا 10-13 ساله بودم، یک مرتبه دیدم سر و صدا می آید، و میگفتند که:
🐍 مار ملاحسین را زده است و میخواهد فوت کند
🔶 پدرم چون کدخدای محل بود، دوید آمد دید یک مار از زیر چوب های انباری مغازه بیرون آمده و پای بردار آقا شیخ حسنعلی را زده است.
🔷 پدرم به یکی از کارگرها گفت: بروید یک گوسفند بکشید و غذا درست کنید، حالا که دفنش میکنیم مردم برمیگردند، غذا بخورند.
🔶 یک عده رفتند برای ملاحسین قبر بکنند، ما هم نگاه میکردیم که چطور فوت میکند.
یک مرتبه شنیدیم که گفتند: حاج شیخ آمد.
مردم خیلی خوشحال شدند.
💠 حاج شیخ تا رسیدند، پرسیدند که برادرم در چه حال است?
🔶 گفتند: آقا برادر شما در حال جان دادن است.
💠 بالای سر برادرش آمد و فرمود: چی شده?
🔶 گفت: مار مرا زده.
💠 فرمودند: کجای پایت را
🔶 او نشان داد
💠 با قلم تراش که توی جیبش بود، یک خشی روی پایش زد و بعد پشت پایش را گذاشت پشت رگ گردنش و فشار داد و همین طور دست کشید تا به آن زخم رسید، یک قدری آب زرد از این پا بیرون زد. و با آب دهانش تر کرد و به ماهیچه پایی که مار زده بود مالید، و فرمرد: بلند شو خوب شدی
🔶 برادر حاج شیخ خیلی خوشحال شد و بلند شد، نشست.
💠 آقا فرمودند: مار کجا بود.
🔶 گفت: از زیر این انباری آمد
💠 به مردم فرمود: چوبها را بریزید این طرف
🔶 چوبها را ریختند کنار، یک سوراخ مار پیدا شد.
💠 فرمودند: این سوراخ مار است.
بعد عصایش را زد به سوراخ و فرمود: بیا بیرون
🔶 ما هم ایستاده بودیم و نگاه میکردیم، دیدیم سر مار بیرون آمد.
💠 فرمودند: کارت ندارم بیا بیرون
این مار تا وسط مغازه آمد،
آقا به دم مار زد و فرمود: چرا این را زدی، برو اینجا دیگر پیدایت نشود.
🐍 مار میخواست برود اما ترسیده بود، چون مردم ایستاده بودند.
💠 آقا فرمودند: بروید کنار
مردم کنار رفتند.
🐍 مار شروع کرد همین طور پرت شدن و خودش را حرکت دادن.
🔷 میگفت ما دنبال مار تا قبرستان آمدیم، این زبان بسته توی قبرستان در سوراخی رفت و آنجا ناپدید شد.
🔶 پدرم به حاج شیخ اصرار کرد که برویم منزل ما ناهار، چون گوسفندی کشتیم و ناهاری درست کردیم که اگر برادرتان فوت کند، مردم غذا بخورند.
💠 آقا فرمود: نه من باید بروم. الان مردم در مشهد منتظر من هستند و باید بروم، یک چای خورد و یک ساعتی نشست و با ما صحبت کرد و من که بچه بودم روی زانویش نشستم و دست آقا را بوسیدم و یک وقت دیدم آمد توی بیابان و ناگهان ناپدید شد.
💠 🍃🌷🎋
🔱
🔱🔰🔱
🔱🔰🔱🔰🔱
🔱🔰🔱🔰🔱🔰🔱🔰🔱
ایتا
https://eitaa.com/gharibshahid
هدایت شده از فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
1_8467937.mp3
زمان:
حجم:
1.21M
❁✨ ﷽ ✨❁
#قرار-معنوی-شبانه-
{{ 8 شب 🕗 ساعت
عاشقی
امام هشتم }}
صلوات خاصه امام رضا ع
آدرس کانال شهید قاسم غریب (مهدي)
......... در ایتا 👇
🌷 https://eitaa.com/gharibshahid