🗓 شنبه ١٨ شهریور ماه ١۴٠٢
روزهای #شنبه، منتخبی از #اعمال_هفته
برگرفته از کتاب شریف #اقبال_الاعمال سیدبنطاووس (مورد توصیه حضرت آیت الله بهجت) و دیگر کتب ادعیه
🔶 حضرت ابراهیم علیهالسلام خوب نگاه کرد و ناگهان ۱۲ نور بزرگ را دید که صورتشان از زیبایی میدرخشید.علت نیل آنها به درجات بلند و پیوستن آنها به صورت حضرت محمد و جانشین او را از پروردگارش جویا شد.
🔹 خداوند به او وحی نمود: اینان امت من و دختر بازمانده از پیامبرم، فاطمۀ صدیقه است که او را همراه با همدم و همسرش بزرگِ خاندان اینان که فرزندان پیامبرم هستند، قرار دادهام… و این کلمۀ من است که به واسطۀ او رحمتم را در زمینها میگسترم و دین و نیز این بندگانم را نیرو میبخشم… پس ای ابراهیم، هرگاه از پیامبرم محمد یاد کردی، بهخاطر درودهای من بر او، بر او و همراهان او درود فرست.
📚 اقبالالاعمال، ج٢، ص۴۶۲
🔻مناسبتها:
🔹 درگذشت آیتالله شیخ محمدباقر آقانجفی اصفهانی؛ ١٣١٠ق.
🌸🍃
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید:
چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد:
کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت:
چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه!
آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تائید کرد:
👌دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
💚دلت را تنها به خدا بسپار
که داشتنش جبران تمام کمبود هاست.
Nariman Panahi nariman_panahi_khastetarin 128.mp3
زمان:
حجم:
1.36M
خسته ترین زائر کربلا اومده ...
با مداحی کربلایی نریمان پناهی
مداحی عربی محمد جنامی درب العشگ (مسیر خانه) با ترجمه فارسی
https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/V6hKe/vt/frame
🗓 یکشنبه ١٩ شهریور ماه ١۴٠٢
🔻 گزیدهای از کتاب #نردبان_سعادت، تلخیص و تحریر کتاب #معراجالسعادة علامه ملا احمد نراقی را در روزهای یکشنبه دنبال کنید:
🔸 در حدیث آمده است که «عبادت ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلال است».
🔷 و نیز در حدیث دیگری آمده که «هر کس چهل روز حلال بخورد، خدای متعال دل او را روشن میکند و چشمههای حکمت را از دل او بر زبانش جاری می سازد».
🔸 در حدیث دیگری داریم: «کسی از یاران پیامبر از او خواست که از خدا بخواهد تا او را مستجابالدعوه کند، حضرت به او فرمود: خوراک خود را پاک و حلال کن تا دعای تو مستجاب شود».
📚 نردبان سعادت، ص ۲۵۳
(تلخیص و تحریر کتاب معراجالسعادة)
🔻مناسبتها:
🔹 درگذشت صاحببنعبّاد، وزیر دانشمند و شیعهمذهب دیلمیان؛ ٣٨۵ق.
🔹 وفات آیتالله سید محمود طالقانی، اولین امامجمعه تهران،؛ ١٣۵٨ش.
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔻خدا به حضرت غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف چه صبری داده که هزار سال است میبیند بر سر مسلمانها چه بلاهایی میآید و چه بلاهایی خود مسلمانان بر سر هم میآورند، و همه را تحمل میکند.
📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص١٢٢
مجموعه فرمایشات آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت حجت ، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#داستان
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست.
پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد .
بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!🙂
یادمان بماند که : زمین گرد است..."
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 هیچ اتفاقی تو این عالم
تصادفی نیست....!
همه چی رو حساب کتابه 👌
🎙حجت الاسلام والمسلمین عالی
#حجت_الاسلام_عالی