7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹تلاوت زیبای صالح مهدی زاده در حرم امام حسین (علیه السلام)
💞 یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ 💞
#روزمان_رابا_قرآن_شروع_کنیم....
بسم رب المحبوب
سلام بر تو مولا و سروم حسین جان
سلام بر تو عزیز دلم مهدی جان
دوستت دارم آقا و مولایم❤️❤️🥺
سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت بقیة الله الاعظم مهدی فاطمه سلام الله علیهما ۵ تا صلوات بر محمد و آل محمد بفرستیم
✨این هفته در مسجدالنور چه گذشت؟!
🔻شنبه ۱۲ آبان۱۴۰۳
|سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین قرآیی با موضوع اخلاق و خانواده
|برگزاری جلسه قرارگاه اجتماعی پایگاه امام خامنهای(مدظلهالعالی)
🔻یکشنبه ۱۳ آبان۱۴۰۳
|حضور بسیجیان و نمازگزاران مسجدالنور در راهپیمایی روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
🔻دوشنبه ۱۴ آبان۱۴۰۳
|محفل سیاسی-بصیرتی با سخنرانی استاد کریمیان بمناسبت روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
🔻سهشنبه ۱۵ آبان۱۴۰۳
|قرائت دعای توسل با نوای ذاکرین اهلبیت(ع)
|برگزاری جلسه هم افزایی نماینده ناحیه مقاومت بسیج امامحسین(ع) با فرمانده پایگاه و هیئتامنا مسجدالنور
|برگزاری دومین جلسه از سلسله جلسات اولیا و مربیان در دبستان دماوند، به همت معاونت امور خانواده پایگاه امام خامنهای(مدظلهالعالی)
🔻چهارشنبه ۱۶ آبان۱۴۰۳
|قرائت زیارت امینالله با نوای ذاکرین اهلبیت(ع)
|برگزاری جلسه قرارگاه فضای مجازی پایگاه امام خامنهای (مدظلهالعالی)
🔻پنجشنبه ۱۷ آبان۱۴۰۳
|جمعخوانی سوره مبارکه واقعه به نیابت از شهدا جبهه مقاومت
|قرائت دعای کمیل با نوای ذاکرین اهلبیت(ع)
🔻جمعه ۱۸ آبان۱۴۰۳
|قرائت زیارت آلیاسین با نوای ذاکرین اهلبیت(ع)
|جلسه اندیشهورزی قرارگاه تعلیم و تربیت با حضور مربیان پایگاه
#بسته_خبری
📌پـایـگاهاطـلاعرسـانیدرامتــدادنـــور
🆔@emtedadnoor_sp
💚 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» 💚
نازنینا! به عزت و جلال ات قسم هر آنچه از نیکی ها و اعمال صالح به ما توفیق انجام اش از رحمت خویش عنایت کرده ای، ما را تا زمانی که در بستر مرگ خویش برای لقای وجود قدسی ات آرام گیریم و نفس های آخر دنیایمان برای ملاقات کریم صاحب جمال و صاحب جلالی چون تو کشیم، توفیق آن اعمال صالح از ما مگیر؛ و از معاصی مان که ما را با توفیق توبه از آن نجات مان بخشیدی، ما را از رحمت خویش با شکستن توبه مان دوباره به آن معاصی بر مگردان که تو بهترین شنونده نجوی و مناجات بندگان خویش هستی که سریع و کامل و بی نقص می شنوی هر زمان که بنده ات به تو برای همکلامی ات روی آورد
🌷✨ســـلام
🕊✨روزتـــون
🌷✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز شنبه↶
✧ 19 آبان 1403 ه.ش
❖ 7 جمادی اول 1446 ه.ق
✧ 9 نوامبر 2024 میلادی
🌷✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا رب العالمین 》
✾࿐༅🍃 ❤️🍃༅࿐
🌱 امیرالمؤمنین عـلـے عليه السلامـ
إذا أحبَبتَ فلا تُكثِرْ.
هرگاه به كسى دوستى ورزيدى، زياده روى مكن.
📚 غرر الحكم، حدیث ٣٩٧٩
✾࿐༅🍃 ❤️🍃༅࿐
🔹ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ...
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
🔸ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ديده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
🔹ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ..
🔸ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ آنان ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
🔹ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
🔸ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ...فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽگذﺍﺷﺘﻪ باشم.
🔹ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؛
🔸ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
🌴💠 یاعلی 💠🌴
سلام آقای مهربانم حسین جان
سلام آقای مهربانم مهدی جان
دوستت دارم❤️
خداوند ظهورتان را نزدیک و نزدیکتر کند و ما را آماده برای ظهورتان
۵ شهید در حادثۀ تروریستی سراوان
🔹در پی حملۀ تروریستی در منطقۀ «سیرکان» از توابع شهرستان سراوان در جنوب استان سیستانوبلوچستان ۵ نفر از نیروهای حافظ امنیت بومی به شهادت رسیدند.
🔹اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام میشود.
قاصدک
۵ شهید در حادثۀ تروریستی سراوان 🔹در پی حملۀ تروریستی در منطقۀ «سیرکان» از توابع شهرستان سراوان در ج
شهدا از بسیجیان اهل سنت هستند
اسامی شهدای حملۀ تروریستی سراوان اعلام شد
🔹«عبدالرحمن بلوچزهی»، «شهبخش بلوچزهی»، «عبدالله بلوچزهی»، «واحد بلوچزهی» و «بشیر سپاهی» ۵ حافظ امنیت هستند که در حملۀ تروریستها در سراوان به شهادت رسیدند.
️شهادت سرگرد پاسدار پروین نژاد در فیروزآباد راسک
🔹 سرگرد پاسدار «سعید پرویننژاد» عضو تیپ ۳۳ نیروهای ویژه المهدی جهرم که روز جمعه هجدهم آبان در اجرای رزمایش عملیاتی شهدای امنیت جنوب شرق کشور در منطقه عمومی شهرستان راسک سیستان و بلوچستان در درگیری با تروریستها از ناحیه سر مجروح شده بود، ساعاتی قبل به شهادت رسید.
💚 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» 💚
خدایا... 🌸🍃🌸
وقتی تو از جنس بی نهایتی، پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی
به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها،آرامش ...
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم؛ به آرامشی خواهم رسید که دیگر بی قراریها سهمِ روزهایــم نمیشود ...
و من می مانم و خدایــی که بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب میکند
💐✨ســـلام
🍃✨روزتـــون
💐✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز دوشنبه↶
✧ 21 آبان 1403 ه.ش
❖ 9 جمادی اول 1446 ه.ق
✧ 11. نوامبر 2024 میلادی
💐✨↯ ذڪر روز ؛
🍃✨《 یا قاضِیَ الْحاجات؛ ای برآورنده حاجتها 》
✾࿐༅🍃 ❤️🍃༅࿐
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود:
مَنْ اصْعَدَ إ لیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(۱۸)
هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.
✾࿐༅🍃 ❤️🍃༅࿐
✨چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند...
همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند به آنها کمک رسانند... ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است که نمیتوان برایشان کاری کرد، به آن دو گفتند که امکان نجاتتان وجود ندارد! و شما به زودی خواهید مرد!!!
در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند اما همه دائما به آنها میگفتند که تلاشان بی فایده است و شما خواهید مرد!!!
پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد...
بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست... اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از رودخانه خروشان خارج شد. وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست.
در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند...!!!
«ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند»
بعداز سختیها آسانی است!
راننده ترمز گرفت!
دستانداز را که رد کرد، رو به مسافر بغلدستش گفت:
این دستاندازها اگر نبود،
سَرِ تقاطعها خیلی خطرناک میشد!
خدا خیرشان دهد!
گاهی هم،
زندگی میافتد توی دستانداز!
لابد خدا میخواهد از خطرِ روزگارِ پُرتقاطع، کم کند!
سختی ها را دستانداز میکند تا زندگیمان کم خطرتر شود!
⚜️«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً »⚜️
بدرستیکه بعد از هر سختی آسانی است.
🌴💠 یاعلی 💠🌴
🔴 عبرت تاریخ
👤کریمخان زند پادشاه *لر* از دیدارش از مردمان *ایذه* می گوید :
در آنجا مردمانی دیدم که در سخاوت بینظیرند و در شجاعت کمنظیر .
در لشکرکشی به آن دیار ، به *مالمیر* رسیدیم
شب شد و در دامنهی کوهی اردو زدیم
شبانه برای سرکشی به لشکریان گشت زدم
در میانهی کوه ، آتشی دیدم که نظرم را جلب کرد
با یکی از همراهان بدان سوی رفتیم
در کنار آتش مردی نشسته بود که تصور کردم ایستاده است
نشستهی آن ، به قدّ یک انسانِ معمولی بود .
کلاهی بر سر داشت که به تاجِ شاهی شبیه بود
کلاهش نظرم را گرفت
درودش دادیم
جواب داد
بدون اینکه تکانی بخورد با دستش تعارف به نشستن کرد
گویی که یک چوپان بر او وارد شده است
به مزاح به او گفتم : کلاهت به تاجِ ما ، میمانَد
نگاهش را متوجهم کرد و گفت : کلاهِ من ، از اصالت است ، تاجِ شما ، از قدرت .
کنایهاش رنجورم کرد
خواستم انتقام بگیرم
به او گفتم : پس مرا
می شناسی و از جا برنخاستی؟
با لبخند گفت : نشستهام که چون تویی برخیزد
مرا ، بیلیست و تورا ، شمشیری
بسیار پخته سخن میگفت که جایِ جسارت به او ، باقی نبود .
از احوال پرسیدم و اینکه قدرتِ ما را چگونه میبیند
گفت : مردمانِ این دیار ، کشاورزند و سر به کارِ خود دارند
ولی اگر کسی به نانشان حمله کند ، به جانش حمله خواهند کرد .
در کلامش تهدید بود
با نیش خندی گفتم : صبح معلوم میشود ،
همان خنده را تحویلم داد و گفت : صبح معلوم می شود .
لختی نشستیم و از کاسهی ماستش خوردیم و به لشکرگاه برگشتیم
شب از نیمه گذشته بود ، که بخواب رفتیم .
صبح ، همهمهی سپاه ، مرا بیدار کرد
از دربان پرسیدم ، چه خبر شده؟
پریشان گفت : آقا ، اسبانِ سپاه را بردهاند .
از خیمه بیرون زدم
کفشی برای پوشیدن نبود
کفش و سلاح را ، هم برده بودند
با سپاهیان ، با پایِ برهنه ، به سمتِ روستایی روان شدیم .
بدانجا که رسیدیم از جلال و جبروتمان چیزی نمانده بود
چون گدایان و درماندگان سراغ خانهی کدخدا را گرفتیم
به دربِ خانه که رسیدیم ، دروازهی چوبینش باز بود
خانهباغی وسیع ، که پُر از درختانِ میوه بود ولی از میوه خبری نبود .
در ایوانِ خانهای در آخرِ باغ ، مردی ایستاده و خیر مقدم میگفت ، گفت : بفرمائید .
تعدادمان زیاد بود
من و همراهان به آنها درود فرستادیم و با تکبری که با خود داشتیم ولی با آن اوضاع نابسامان خواستم وارد شوم که جوانی برومند با آفتابهی مسی پُر آب جلو آمد بر دست و صورتم آبی زدم و آفتابه را روی پاهایم گرفت .
مرد به سپاهیان اشاره کرد که در کنارِ جویِ آبی که از میانِ باغ میگذشت ، دست و صورت بشویند .
سپاه مشغول شستشو بود که مرا تعارف به داخل کرد
گویی از قبل سالنهای آن اِمارت برای پذیرایی آماده بود
در محوطهی باغ هم ، فضایی بزرگ برای نشستن مهیا شده بود
از من و از سپاهیانم به خوبی پذیرایی شد
استراحتی کردیم و زمان به شب نزدیک میشد
به کدخدا گفتم : مرا می شناسید؟
نگاهی کرد و گفت اگر کلاهی بر سر داشتی بهتر میشناختم ولی با این سپاهی که به همراه داری میشود شناخت
آنان سخنشان را با هنر بیان میکردند
مرا در لفافه ، شاهِ بی تاج خطاب کرده بود
کلامش را خوب میفهمیدم
ولی با مهماننوازی که کرده بود ، شرم داشتم که او را برنجانم
گفتم : شما که این همه لطف کردهاید کلاهی هم بدهید .
دست بر سینه بُرد و با احترام گفت :
کلاهِ ما ، برای شما بزرگ است ، تاجی را به شما هدیه خواهیم کرد .
از کنایهی بزرگیِ کلاهشان برای من ، به خشم آمده بودم ولی از تاجِ پیشکشی ، شرمنده .
این مردمان در کلام و مقام ، بینظیر بودند
وقتی آماده برای رفتن شدیم همهی سپاه را با کفش مخصوصی به نام خلاتک دیدم
و گیوهی خاصی که جلوی پای من گذاشتند
کفشی بسیار نرم و سبک که انسان از پوشیدنش لذت میبرد .
از دربِ باغ که خارج شدیم اسبانی زین کرده و آماده در محوطهی بیرون بسته بودند
با تعجب آن همه اسب و زین را نگاه کردم و خواستم سخنی بگویم که کدخدا با اشارهی دست گفت : اسبِ شما آن اسبِ سفید است
اسبی بسیار زیبا
گفتم : این همه سخاوت از کیست؟
گفت : خان گفته ، به شما بگویم ما رعیتیم و سَرِمان به کارِ خودمان است
اگر کسی به نانمان حمله کند ، به جانش حمله میکنیم و اگر شاهی ، مروّت پیشه کند ، برایش جان میدهیم و تاجش هدیه میکنیم .
تکبر را از خود دور کن و شاهی کن تا رعیت در رفاه باشد .
میگویند به همین علت کریمخان لقبِ *وکیلالرعایا* را برای خود برگزید .
🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺