#صورت_و_سیرت
پادشاه دو غلام برای خود خرید یکی زیبا بود ودیگری زشت. برای امتحان غلامان، ابتدا #غلام زیبا را به مکانی دیگر فرستاد وبعد به غلام دیگر گفت این غلام زیبا رو از تو بدیها میگوید تو را نامرد و دروغگو می نامد ، نظر تو چیست؟
غلام گفت رفیق من انسان راستگو و درستی است و تا به حال از او چیزی ندیده و نشنیدم واز خوبی او تعریف کردکه خودبین نیست و مهربان است شاه گفت بس است ، آنقدر با زیرکی او را ستایش نکن ولی غلام بر حرف های خود پافشاری کرد ..
وقتی غلام زیبا رو برگشت، شاه با او مشغول سخن شد وگفت ای کاش آن صفات و #معایب که رفیقت گفت در تو وجود نداشت! غلام ناراحت شد و پرسید مگر چه گفت؟ شاه گفت تو را آدمی دو رو و ریاکار میداند
غلام زیبا دهانش را وا کرد به دشنام دادن به غلام زشت تا آنجایی که شاه تحمل نکرد و گفت بس است . با این امتحان هر دو شمارا شناختم درست است که تو زیبا رو هستی اما روحت پلید است از این به بعد او سرپرست تو خواهد بود
آدمی ، مخفی است در زیر زبان ، این زبان پرده است بردرگاه جان. چونکه بادی پرده را درهم کشید ، سرِّ صحنِ خانه شد بر ما پدید