💚الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
✨💎✨ نازنینا! ❤️🍃
چگونه شکر نعمات تو را کند کسی که هنوز نعمات تو را نمیشناسد. معبودا! چگونه بر گناهان خویش از تو طلب مغفرت کند کسی که هنوز بر گناهان خود علمی ندارد، و چگونه تو را حمد و ستایش کند کسی که اسماء حمد تو را نمیداند و نمیشناسد. چنین بندهای نادانی بیش نیست که زانوی عجز و مسکنت با تمام نادانیاش در برابر عظمت تو با سرافکندگی تمام، بر زمین میزند و شکر و استغفار و حمد تو بزرگ را با تمام نادانی و فقرش میکند، و یقین دارد تو نادانی او را بر علم بیپایانت و نداری او را بر غنای ناتمام خود خواهی بخشید و دست او خواهی گرفت و از زمین بلند خواهی کرد که دستگیری از رحمتت، صفتی است که خود بر وجود قدسی خویش مقرر فرمودهای.
ســـــــــ🦋ــــــــــلام
روزتــان ســرشـار از نــگاه خــدا❄️
امروز دوشنبه
#ذڪࢪࢪوز↯🧡یا قاضی الحاجات 🧡
🌊 ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ ه. ش
🗻 ۳ شوال ۱۴۴۴ ه.ق
⛱ ۲۴ آوریل ۲۰۲۳ ميلادى
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند :
مهریه بهشت طلاق دنیا است.
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباسهای مردم را میشستند. آنان از منزل مردم لباسهایشان را میگرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویلشان میدادند.
💵پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباسها سکه یا اسکناسی مییافت که آن را کنار میگذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکهای مییافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمیداد و فقط به فقراء برگشت میداد.
🔍روزی پادرا در جیب شلواری سکهای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانهای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد.
🔅سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکهای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کردهام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.
⛔️پادار به سونیل زمان بدرقهاش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.»
. 🌴💠 یاعلی 💠🌴
🗓 سهشنبه ۵ اردیبهشت ماه ١۴٠٢
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ برای او که شیوۀ معمولش سکوت و کمگویی بود،
▪️«نگاه» میشد کبوتر نامهبر.
▫️به تکتک آدمهایی که میآمدند مسجد، نگاه میکرد.
▪️با نگاه سلام میداد، دلجویی میکرد.
▫️آنهایی را که ته صف و یا کُنجی نشسته بودند و چندان به چشم نمیآمدند هم میدید.
▪️نیازمندها را رصد میکرد؛
▫️به اطرافیانش میگفت: «آن آقا را میبینید؟ هم او که جلوی در نشسته، این پول را بدهید بهش.»
▪️یا: «آن دیگری را میبینید آن گوشه، این هدیه را بدهید ببرد.»
📚 به شیوه باران، ص٢۴
🔻مناسبتها:
🔹 غزوه حنین؛ ٨ق.
🔹 شكست حمله نظامی آمریكا به ایران در طبس؛ ١٣۵٩ش.
پنجم اردیبهشت سالروز شهادت شهید محمد منتظر قائم اولین فرمانده سپاه یزد گرامی باد
🔹️این شهید بزرگوار در جریان شکست مفتضحانه آمریکا در طبس به دست عوامل مزدور داخلی و فرمان بنی صدر خائن مبنی بر بمباران آثار به جا مانده از تجهیزات نظامی آمریکایها در صحرای طبس به فیض شهادت نائل شد.
🔹️زادگاه وی شهر فردوس در خراسان جنوبی است و پدر این شهید بزرگوار که از یزد به آن دیار هجرت کرده بود از کسبه امین آنجا محسوب میشد.
🔹️مزار شهید منتظر قائم در گلزار شهدای یزد واقع شده است.
شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آثار اذان گفتن در خانه
🎙حضرت آیت الله ناصری
┈┈•✾🌸✾•┈┈
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والله ما اعتکاف داشتیم این دهه هشتادیا هم اعتکاف دارن😂😂
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجم اردیبهشتماه سالروز شهادت شهید محمدرضا تورجیزاده گرامی باد
شادی روح شهید صلوات🌹
یا زهرا(س)
💚الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
✨💎✨ معبودا ❤️🍃
تو خود فرمودهای
⚡️امروز بر دهانشان مُهر مینهیم، و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان کارهایى را که انجام میدادند شهادت میدهند.
🔥چه بدبخت است انسان با خود، به فرمایش امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) که جاسوسانی از اعضای بدن خویش به همراه دارد که تک تک دشمن او برای روز قیامتاش هستند؛ و او برای لذت حرام این جاسوسان، معصیت خالق خویش میکند. نازنینا! هوای نفس مرا از من دور بدار که دشمنان خویش را که امروز برای لذتشان معصیت تو را میکنم بشناسم و برایشان نپردازم بیش از آنچه حقشان بر من است. و مراد از همان شهادت اعضاء و جوارح بر ضد انسان در روز قیامت است. انسان خطایی میکند و شادمان است که کسی او را نمیبیند در حالی که بزرگترین جاسوسان الهی به همراه او هستند و خود از آنان بیخبر است
ســـــــــ🦋ــــــــــلام
روزتــان ســرشـار از نــگاه خــدا
امروز چهارشنبه
#ذکر روز چهارشنبه↯🤍یاحی و یاقیوم
🌊 ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ ه. ش
🗻 ۵ شوال ۱۴۴۴ ه.ق
🌨️ ۲۶ آوریل ۲۰۲۳ ميلادى
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
امیرالمؤمنین امام علی علیه السّلام:
آن گاه كه نوشته اى را نگاشتى، قبل از مُهر كردن
دوباره در آن نظر كن
زيرا تو بر خِرَد خويش مُهر مى زنى
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
✍تاجری دو شاگرد برای تجارت داشت که در سفرهای تجاری، آن دو را همراه خود میکرد که بار تاجر بر شتر میزدند و از بار او مراقبت میکردند تا دزد و سارقی بر آن نزند و یا در طول راه بر زمین نریزد.
👈شرط یکی از شاگردان اخذ دستمزد، و شرط دیگری فقط اخذ پند و کلام از تاجر بود؛ و اگر تاجر به او دستمزدی میداد آن را میگرفت ولی شرط کرده بود که اگر دستمزد از او دریغ کرد پند و کلام و نصیحت را از شاگرد خود دریغ نکند. شاگرد عاقل و طالب معرفت هر لحظه برای یادگرفتن درس و حکمتی همراه تاجر بود.
🌘روزی در بغداد به مردی برخورد کردند که مرد دیگری را ناسزا میگفت. مرد به نزد قاضی شکایت برد و قاضی به علت ناسزا حد قذف بر آن مرد رأی داد و چون مرد را توان شلاق خوردن در بدن نبود، شکایت را شاکی تغییر داده و بر اساس تغییر شکایت، رأی قاضی به جریمه بیست سکه طلا تغییر یافت.
👤تاجر روی به شاگرد خود گفت: ای جوان! بدان چنانچه سیم و زر را در هر جا روی در کیسه و انبانی مینهی و درب کیسه را محکم میبندی و طلا در کیسه زندانی میکنی، باید زبان خود نیز پشت میلههای دندان خود در دهان زندانی کنی، چنانچه اگر کیسۀ زر بند دهانش باز شود همۀ زرها به فنا میرود و اگر کیسه سوراخ شود شاید فرصتی یابی و زود بفهمی و سکه یا سکههایی از تو فنا رود.
❌بدان گاهی انسان سخن بیربطی در تجارت میگوید، گویی کیسه او سوراخ است و اندک سکهای ضرر میکند؛ ولی گاه کیسه زر باز میکند و زبان درنده از کام دهان رها میسازد و مثل آن مرد هرچه در کیسه زر داشت بیرون میریزد.
✅پس بزرگترین کیسۀ زر تو دهان توست که باید بیش از کیسۀ زر همراه خود، مراقباش باشی....
. 🌴💠 یاعلی 💠🌴
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸مادرم که به رحمت خدا رفت، پدرم تنها شد.
کاری هم نمیتوانستم بکنم. چون من ساکن آن شهر نبودم. به آقا ماجرا را گفتم.
☘️ گفتند: «بروید پیش پدرتان. مشکلی نیست. از همانجا درستان را ادامه دهید. ولو با یک نوار صوتی».
📚ذکرها فرشتهاند، ص٨٨ (جلد چهارم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتاللّٰه بهجت قدس سره)