فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درزندگي
ماندن سنگ بودن است
و رفتن رود بودن
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد:
جز خاک شدن
و رود بودن به کجا می رود:
جز دریا شدن.
مثل رود جاري باش تا به درياي آرامش دلخواهت برسي
Join➥ @ghaseedak
حـتــی اگـــه
بـه صلـیــب کشـیــده شــــدے
مسیـــــــــــــــــح بــــاش
نــه مـتــرســک ...
Join➥ @ghaseedak
🌷🌷🌷
راننده خواب آلوده بوده و با سرعت به ماشین مقابل کوبیده بود.
دو تا از مسافرهای خودش و سه تا از سرنشین های ماشین مقابل را به خواب آخری برده بود.
یکی شان را می شناختم.جوان بود و زندگی را دوست داشت. پنج دنیا در یک لحظه به آخر رسید....
پنج دنیا به آخر رسیده و دنیاهای بسیاری پر از زخم و چاله و تلخی شده
قصه ای که هر روز تکرار می شود.
هزار بار هم که این اخبار پخش شود نه کسی پایش را از روی گاز بر می دارد نه فرصت خواب آلودگی و نشئگی را از دست می دهد... مقصر همواره دیگری است. دیگری ِ بزرگ...
گلایه اضطراب را می کاهد و فشار مسئولیت فردی را کم می کند مقصر آن دیگری است... دیگری ِ بزرگ...
پسرک ِ راننده ی وانت که قرار بود تجهیزات کلینیک را تحویل بدهد شلوغش کرده بود و با عجله اصرار داشت کرایه اش را بگیرد و برود.همکارم به او مشکوک شد و جعبه ها را با دقت بررسی کرد.کاشف به عمل آمد که یکی از قطعه ها نیست.
قطعه ی کوچکی که چندین میلیون تومان قیمت داشت.
پسرک کم سال بود و ظاهر مرتبی هم داشت...
نمی دانم چند نفر از کسانی که مدام از اختلاس و فقدان مدیریت و کم کاری ها می نالند و نوشته های پر از گلایه از وضع موجود را پی در پی انتشار می دهند کارشان را درست و اصولی و با دقت انجام می دهند؟
انگار انتشار خبر اختلاس ها و سوء مدیریت ها بیشتر تبدیل به مجوزی برای کم کاری و حتی بدکاری شده.
ما خوبیم.دیگری ِ بزرگ بد است.
دیگری ِ بزرگی که مقصر تمامی نبودن ها و نشدن ها و نتوانستن های ماست.
ما به حق خود نرسیده ایم.با این همه استعداد باید جای بهتری داشتیم!
همین است که شبها را تا دیروقت بیداریم و در فضای مجازی فوروارد و گلایه می کنیم و صبح بی انگیزه و خواب آلود به محل کار خود سری می زنیم و همگی، دیگریِ بزرگ را لعنت می کنیم.
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
من نمی دانم گناه چیست
آنها فقط به من فهمانده
بودند، که من مـقصرم!
👤آلبر كامو
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
فرمان شاه برای تعمیر مرقد امام حسین (ع)
ستونها و دیوارهای چوبی مرقتد مطهر حضرت سیدالشهدا امام حسین علیهالسلام بر اثر طول زمان موریانه خورده و فروکش میکرد. مراتب به شرف عرض شاهنشاه آریامهر رسید، مقرر فرمودند تجدید بنا شود و به جای چوب از سنگ مرمر استفاده گردد که سالیان دراز دوام پیدا کند.
به همین مناسبت مقرر فرمودند معادل 800 تن سنگ مرمر از نوع عالی که فقط در ایران تهیه میشود و بهای آن در حدود 4 میلیون تومان میگردد تهیه و تجدید بنا شود.
روزنامه اطلاعات
شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۴۵
@ghaseedak
🌷🌷🌷
ناصر الدین شاه در بخشی از خاطرات روزانه خود داستان بازدید از یک کارخانه صنعتی در ورشو لهستان را اینگونه توصیف می کند: «بعد رفتیم مرتبه دویم و سیم و چهارم این کارخانه، آنجا زنها نشسته بودند و بعضی اسبابها را که این کارخانهها درست میکند میدوزند با چرخ، اما چرخ پائی و دستی نیست با بخار چرخ را حرکت میدهند، اینها میدوزند همینطور این سه مرتبه بالا زن و دختر نشسته بود و کار میکرد، هرچه نگاه کردم که توی این زنها یک زن خوشگل پیدا کنم نبود، اقلاً دو هزار زن در این کارخانه کار میکند، توی اینها یک زن نبود که خوب باشد تمام زرد و رنگ پریده بودند، از شدت کار تمام زنها بیمصرف و زرد هستند، این بیچارهها در بیست و چهار ساعت ۹ ساعت باید کار کنند»!
این نگاه کسی است که کل نیمه دوم قرن نوزده را پادشاه ایران بوده است. در نظر ایشان(و بالطبع سایر شاهان قاجار) زنی که قیافه جذاب و دلربا ندارد" زنی بی مصرف" است، چرا که زن ایده آل و با مصرف زنی است که مصرف جنسی داشته باشد و این مسئله به عنوان امری طبیعی و بدیهی به رسمیت شناخته شده است.
اما دنیا در همان پنجاه سالی که ایشان با چنین تفکراتی در ایران قدرت را در دست داشت، روز به روز در حال تغییرات اساسی و در نوردیدن مرزهای جدید بود. ژاپن ها در همان سالها با انقلاب میجی وارد عصر جدیدی شده بودند و اروپا و آمریکا روز به روز با اختراعات و اکتشافات جدید مرزهای علم و تکنولوژی را گسترش می داد...
نمونه هایی از اختراعات جهان در سالهای حکومت ناصر الدین شاه در ایران:
_تلفن اولیه (آنتونیو میوچی) • سال 1852
_آسانسور (الیشا اوتیس) • سال 1858
_ کابل تلگراف زیر دریا (فردریک گیزبورن) سال 1860
_لامپ روشنایی (ژوزف سوان) • سال 1862
_پاستوریزه کردن (لویی پاستور) • سال 1866:
_ دینامیت (آلفرد نوبل) • سال 1869
_جاروبرقی (مک گافرز) • سال 1870
_راهآهن (اندرو هالیدی) • سال 1874
_ماشین برقی (استفن دادلفیلد) • سال 1874
_د د ت (اوتمار زیدلر) • سال 1876
_کاربوراتور گازوئیلی (دایملر) • سال 1876
_ بلندگو (الکساندر گراهام بل) • سال 1877
_ گرامافون (توماس ادیسون) • سال 1877
_ میکروفون (امیل برلینر) • سال 1878
_ لامپ اشعه کاتدی (ویلیام کروکز) • سال 1880
_تلفن (الکساندر گراهامبل) • سال 1880
_ زلزله نگار (جان میلن) • سال 1881
_فلز یاب (الکساندر گراهامبل) • سال 1882
_هواکش برقی (اسکات ویلر) • سال 1884
_ کارت منگنه (هرمان هولریث) • سال 1885
_ماشینسواری (کارل بنز) • سال 1885
_موتور سیکلت (دایملر و مایباخ) • سال 1885
_مبدّل جریان متناوب (ویلیام استنلی) • سال 1886
_ماشین ظرفشویی (ژوزفین کوچرین) • سال 1886
_موتور گازوئیلی (دایملر) • سال 1887
_دوربین دستی کداک (جورج ایستمن) • سال 1891
_پله برقی (جس رنو) • سال 1892
_عکاسی رنگی (فردریک ایوز) • سال 1893
_ارتباط بیسیم (نیکولا تسلا) • سال 1893
_رادیو (نیکولاتسلا) • سال 1895
_ رادیو تلگراف (مارکونی) • سال 1895
_ موتور دیزلی (رودلف دیزل) • سال 1898
_ کنترل از راه دور (نیکولا تسلا) • سال 1899
_ ضبط صوت مغناطیسی (والدمار پولسن) • سال 1899
در زمینه اندیشه های سیاسی و اجتماعی نیز جهان غرب در حال تجربه عصر جدیدی بود و آموزش سیاسی شهروندان و گسترش حق رای همگانی به عنوان حق طبیعی مردم با جدیت در حال پیگیری بود.
طبیعی است باچنین تاریخی مقایسه کشوری مانند ایران (و هر کشور خاورمیانه ای) با اروپاییان مقایسه ای اشتباه و بیهوده است و نتیجه ای جز سرخوردگی و عصبانیت و ارائه برداشت های غلط، چیزی در پی نخواهد داشت.
امروزه در کل خاورمیانه هنوز یک کالای برند صنعتی (مانند برندهای معروف غربی و شرقی.. سونی. رنو. هیوندا. بنز و..) که بتواند حتی در یک قاره جهان هم نام و اسمی به هم زده باشد، وجود ندارد و اگر هم کشوری در این منطقه به رفاه و ثروثی دست یافته است،صرفا بر اساس منطق "توسعه سوپر مارکتی" (فروش مواد خام و کسب ثروت) یا توسعه گردشگری بوده است.
مقایسه مداوم ایران با غرب چه در زمینه ارائه خدمات و امکانات رفاهی در هنگام مواجه با بلایای طبیعی و چه در زمینه توسعه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی (که این روزها مدام از سوی برخی رسانه ها و شبکه های مجازی اتفاق می افتد و عمدتا همراه با تمسخر خدمات دهی و کالای تولید داخل: مثلا نوع خدمت رسانی به سیل زدگان و تولید سمند و پراید و تانک و پهپاد و..) همراه است در نهایت چیزی جز عدم اعتماد به نفس و نفرت و بیگانگی از جامعه خود در پی نخواهد داشت.
در نهایت بدون اینکه بخواهیم مدافع وضعیت موجود بوده یا در پی توجیه ناکارآمدی ها مفاسد موجود برآییم، باید به یاد داشته باشیم که ما میراث دار ناصر الدین شاهان، آنهم در نقطه ای از جهان هستیم که خیلی از کشورهای پر ادعایش توان تولید همین سمند و پراید و تانک را هم ندارند
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
دکتری برای خواستگاری دختری رفت
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید!
آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است
نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است
به نظرتان چکار کنم!!
استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛
به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد
زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ،
طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم
چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
هر کس مادرش رو دوست داره بفرسته برا همه گروهیاش
خاک پاتم مادر...❤️❤️❤️
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
مادر 👩🏻نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا براورده سازد، بگو از خدا چه می خواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا می خواهم تا پسرم👶🏻 را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
🍂فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمی کنی!
🍂سال ها گذشت و پسر بزرگ👨🏻 شد و آدم موفقی شده بود و مادر👵🏻 موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...👫
🍂پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمی تواند با تو یکجا زندگی کند. می خواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
🍂مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من می روم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی می کنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ی نشست و مشغول گریستن شد.
🍂فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یی؟
می خواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم❌. آخر تو چه می دانی؟
🍂فرشته گفت:
ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزوی بکنی. حال بگو میدانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!😳
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟🤔
🍂مادر جواب داد:
از خدا می خواهم عروسم 👰🏻زن خوب باشد و مادر مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
🍂هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
فرشته گفت: بلی!
ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریه می کند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه می کند؟!
🍂فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
❤️ تقدیم به همه مادرا ❤️
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷