eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
11.9هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
18.5هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ای خدای عزیز و ای خالق حکیم و بی‌همتا ! دستم خالیست و کوله‌پشتی سفرم خالی، من توشه‌ای برنگرفته‌ام، چون فقیر را درنزد کریم،چه حاجت است به توشه و برگ؟! ✍فرازی از وصیتنامه شهید
می‌خواستند تسبیحش را بگیرند. نداد؛ گفت: آدم در میدان نبرد تفنگش را به کسی نمی‌دهد. بعد از خداحافظی، یک نفر از طرفش برای همه انگشتر آورد. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🍂 ‌ 😔 «الفاظ و لغات قاصِرند، براۍ معرفیتـــ پدرآسمانۍایران از ڪدام رشادت‌ها ۅ فَداڪاری‌هایت‌ بنویسم؟ نگفتہ‌ُ‌ ننوشته مـا همہ عٰـا‌شقت هستیم راهت پابرجاست، پدر شهداۍ ایران ___________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ "حکومت کننده بر جان ها" 🔺روایت شنیدنی حاج قاسم سلیمانی از شهید همت
🚨 ماجرای بزغاله‌ در صف نماز جماعت 💠 آقای راشد یزدی نقل می‌کند موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم، روزی عده‌ای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند، وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همینطور که نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغاله‌ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد. چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه‌ای خندیدند. ولی آقا نمازشان را بدون هیچ‌گونه حرکت اضافی به پایان رساندند. بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی(صحبت می‌کنید)؟ عرض کردم: به خاطر بزغاله‌ای که وارد اتاق شده بود. آقا فرمودند: ذرّه‌ای از این جریان را متوجه نشدم. 
وقتی نباشی زندگی ٺـلخ است خیلی ٺـلخ حٺی اگر لب وا ڪند دنیا به تحسینـٺ .. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کوتاه اما پند آموز ▪️وقتی حاج قاسم سلیمانی در مراسم روی (مبل قالی) تجملی نمی نشیند. نکته:این مدل مبل از چوب اعلی و قالی دستباف در کرمان ساخته و به (مبل قالی) مشهور و قیمت بسیار بالایی دارد. در بسیاری از جلسات یا مراسمها مثل این فیلم، دیده می شد که حاج قاسم در جای تعیین شده که معمولا خاص و ویژه وصدر مجلس بوده نرفته و در بین مردم یا جای ساده ای می نشست، بسیاری می گفتند این بخاطر حفظ مسایل امنیتی است،اما وقتی سادگی و حتی مبلمان منزل او را دیدند فهمیدند نه، داستان چیز دیگری بوده است... ✍عاشقان سردار سلیمانی
با هم رفتیم ب محل تولدش همه جا رو نشان ما داد و گفت : اگر روزی آقا ب من اجازه دهد از شغلم کناره بگیرم ، حتما ب روستا برمیگردم و دوباره کاره پدر و انجام میدهم. پدرم کشاورز بود تمام این بوته ها رو با دست خودش کاشت. دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا ، از همین بیابان که کسی براش ارزش قائل نیست برای جوانهای روستا مهیا کنم.
چرا سردار سلیمانی، مثل خیلی از سیاسیون، از محبوبیتش سوءاستفاده نکرد؟ چون عاقل بود! چرا ایشان مثل خیلی از سیاسیون از محبوبیتش سوءاستفاده نکرد؟ چون عاقل بود و از محبوبیتش جز برای دین، و جز برای اصل انقلاب، و جز برای امنیت کشور استفاده نکرد، او می‌دانست اگر کسی از محبوبیتش سوءاستفاده بکند، چه بلایی بر سرش خواهد آمد. اگر کسی بگوید سردار مؤمن بود، آن هم به‌دلیل عقلانیتِ او بود که مؤمن شده بود. چه کسانی‌ ایمان نمی‌آورند؟ کسانی‌که نادان‌اند نمی‌توانند ایمان بیاورند. ما باید بر عقلانیتِ این شهید تأکید کنیم و آن را تکرار و ترویج کنیم تا خودبه‌خود مکتبش تئوریزه و ترویج شود. 📚بخشی از گفتگوی علیرضا پناهیان
✍سردار قاسم سلیمانی : برادری داشتیم به نام علی ماهانی خیلی آدم مقدسی بود. این آقای ماهانی یه زخمی در دستش و شبیه آن در پایش داشت و همیشه آن را مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد (اینها خیلی حرف هست برادرا خیلی خودسازی میخواهد) آن وقت این فرد در والفجر ۳ در میدان مین ماند(رفت روی مین) آمدند تا به مجروحین آب بدهند اول رفتند به سمت علی ماهانی تا به او آب بدهند... نخورد! گفت به فلانی بدهید ... دادند و بازهم که برگشتند باز علی آقا آب نخورد و گفت به فلانی بدهید! همینجور به همه آب دادند و وقتی برگشتند به سمت علی، شهید شده بود.... آن وقت ما در موضوعات مادی و موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد چه رقابت هایی میکنیم... در موضوعاتی که حیات ما به آن بستگی ندارد و ناجی جان ما نیست... در چیزهایی که یه ذره ما را بالا میبرد ...از نظر رتبه یا درجه یا هر چیز دیگری... چه رقابت های می کنیم
همسر شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه🌹 اخلاق خوب، نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و محبت به خانواده از خصوصیات او بود. کلاس اخلاق هم می‌رفت و وقتی می‌آمد خانه اگر نماز شبش قضا می‌شد یا نمازش را خیلی با صفای دل نمی‌خواند✨، می‌گفت: خانم اگر من کاری کردم یا فلان جا عصبانی شدم من را ببخشید. یا به بچه‌ها می‌گفت که اگر من این اشتباه را کردم و سرتان داد زدم من را ببخشید. می‌گفت: "طلب بخشش و گذشت کردن باعث می‌شود خدا به ما نگاه ویژه‌ای بیندازد تا مطمئنا بهتر بتوانیم خدا را بشناسیم. "🌹 🕊انتظار شهادت همسرم را داشتم. سال ۹۴ سفر اربعین رفت. ۲۰ اسفند ۹۴ به سوریه رفته بود. یک گزارش نوشته بود و گفته بود من برات شهادتم را در اربعین گرفتم. وقتی آمده بود، تغییر کرده بود. نماز شب‌های طولانی، توسل‌های با اشک و اخلاص و خواندن روضه حضرت زهرا (س)💔 با اشعار حافظ و اشعار فیض. او از نگاه خاص شهید برای اعزام به سوریه چنین می‌گوید: وقتی حرف از سوریه شده بود، دو بار قرار بود برود که هر بار به هم خورده و نتوانسته بود راهی بشود. به من می‌گفت: "شما راضی نیستی؟ " یا به مادرش زنگ می‌زد و همین سوال را می‌پرسید و می‌گفت: "بالاخره یک چیزی هست که حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) من را نمی‌طلبند. "😔 وقتی قسمتش شده بود دیگر خیلی خوشحال بود. 🌹نثار روح مطهر شهید عزیز، آقا ابراهیم عشریه صلوات...