eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.3هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مثال پدرو پسری❤️ تا جهاد داخل اتاق شد، حاج قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، جهاد هم با لحن شيرين و هميشگی‌اش كه حاج قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: "خسته نباشيد عمو! و شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد." جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: "آخر من آرزو به دل می‌مانم." جهاد لبخندی زد و باز شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت: "عمو جان من به فدای شما؛ حاج قاسم هم نگاهی پراز عشق و محبت به جهاد كرد و همينطور كه به جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن:"مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...!: آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين جهاد و حاج قاسم فهمیدند... 🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨
⭕️ آرامش حاج قاسم سلیمانی در مواجهه با جنگنده‌های آمریکایی 🔺خاطره شهید شهید حسین پورجعفری : بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم می‌رفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم‌هایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان می‌پلکیدند. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشم‌هایش را باز کرد. خون‌سرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند. هواپیما می‌خواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده می‌شیم، تو دوباره تیکاف کن. تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن. تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم، خدا بخیر گذراند.
گاهی نگاهی ای شهید 🌷
والپیپر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی💔 ما ملت شهادتیم ما ملت امام حسینیم💔
‏ناگهان باز دلم یاد تو افتاد، شڪست .... نشر حداکثری با شما 📜
♥️🕊♥️🕊♥️ متولد کشور عراق بودی اما جهانی کار میکردی در دفاع مقدس مقابل دولت بعث کشورت؛ در خاک ایران برای خدا نبرد کردی، و سال ها در جبهه حق بر علیه باطل مبارزه نمودی گمنام گمنام خالصانه و خاکی در کنار حاج قاسم بودی 🌹رفیق وفادار حاج قاسم🌹 جهره ات نشان دهنده ی تلاش شبانه روزی و خستگی ناپذیر بودنت است. ای شیر روز و عابد شب! 💓🦋 دو رفیق واقعی بودید با هم زندگی کردید و با هم فدایی اسلام شدید... خوشا رفاقتی که ختم به شود❣️
انتشار اولین تصویر از میز کار حاج قاسم... آری، سربازان خمینی اینگونه اند... 🌷الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ 🌷 کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰
سپاه بهشت است که استشمام می‌شود سپاه معراج شهداسـت سپاه معراج مجاهدین است سپاه مجموعه‌ای از منتظران شهادت است
شهید سلیمانی: اگر بخواهم برای شهیدکاظمی نامه‌ای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر" این شهید والامقام اینگونه می‌گوید: «من همیشه به احمد (شهید احمد کاظمی) می‌گفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم. من دلم می‌خواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی من است. از خدا این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...»
••• "یـاد چشمانش همہ ۍ عمر سیه پوشم ڪرد "
✨🌟حدیث چشمانش🌟✨ مسلمان کرده ای من را این را خودت نمیدانی تو با آوای چشمانت موذن زاده میخوانی 🌟✨🌟✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷°○•☘] °🌱 ‌‌•••بہ نام ؏شق♥️ و بہ هࢪآنچہ ڪہ مࢪایاده تٌ می اندازد•••
🔸خیلی‌ها معتقدند خصوصیتی که ایشان را  کرد، احترام زیادی بود که به ✨پدر و مادرش✨ می گذاشت. 🔹ایشان پدرشان را به حمام🚿 می بردند و لباس می پوشاندند و در زمستان فرش و پتو می گذاشتند تا استراحت کند. او دست و پدر و مادرش را می بوسید 🔸دوستان می گفتند هر چه به ایشان داده فقط به خاطر احترامی است که به پدر و مادرش می گذاشت☝️ 📚راوی:سردار حسنی سعدی شادی روح مطهرش صلوات🌸
‏مـن ندانم به نگاه تو🌹 چه رازیست نهــــان:) که‌ من آن راز✨ تـوان دیدن و گـفـتن نتـوان⚡️... 🌹🍃
🍁همیشه توی جیبش یه داشت، کار هر بود؛ بعد هر باید زیارت عاشورا میخوند 🍁حتی اگه خیلی خسته بود😓حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد. شده بود میخوند ولی میخوند. همیشه بهش حسودیم میشد؛ تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا (ع) چی بوده !!! 💠راوی:دوست شهید ۹۵
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: خدایا ! به آن تپش قلب‌ها قسمت می‌دهیم . خدایا ! به آن ردپاهاقسمت می‌دهیم. خدایا ! به آن نمازها که در کنار این نهرها خوانده شد .خدایا! به آن جوان‌های عاشقی که تو این سنگرها و  کنار این نخل‌ها شهید شدند .خدایا! به آن جنازه‌های توی اروند که برنگشتند .خدایا ! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اون‌ها قسم ات می‌دهیم .خدایا !عاقبت مارا ختم به شهادت کن. خدایا! به این آبی که این بچه‌ها در دلش حرکت کردند قسم ات می‌دهیم ...جز شهادت برای ما مخواه
💔 خوابی که سردار سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین دید ✍هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.» بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین ...
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: ‏وقتی می‌خواستم در اول بحران سوریه یک نامی را نامگذاری کنم، خیلی فکر می‌کردم که اگر بخواهیم از عالم اسلامی کسانی را برای دفاع از حرم جذب بکنیم چه نامی برای آنها بگذاریم، دیدم پرجاذبه‌ترین نام که می‌شود به این ‎حرکت جهادی جدید اطلاق کرد، نام ‎مدافعین حرم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مردی که دشمن را به زانو درآورده بود... ‌‌ 👈مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی ...
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه❗️». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند😑. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم😢 و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا☝️ اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». یکبار یکی از بچه ها موقع وضو گرفتن خالکوبی اش را دیده و بهش گفته بود «مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری😞؟» مجید هم جواب داده بود «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه» روز عملیات یک دستبند سبز دستش بود درآورد، داد به من🍃 و گفت« بیا بگیر داداش به دردت میخوره». با خودم گفتم «اینم توهم زده میره شهید میشه حالا فکر کرده دستبند تبرکش چی هست😒!» روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجا❗️مجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر می‌خورد بعد از یک مدت بی‌هوش می‌شود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یک‌بند شوخی می‌کرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد🕊   ‌‌‌‌‌‌‌
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: امروز، قرارگاه حسین‌بن‌علی ایران است 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی 🔹
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: خدایا می‌دانی که دوستت دارم 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی 🔹
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: خدایا برای دفاع از دینت، خندیدم و خنداندم، گریستم و گریاندم 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی 🔹
۱۰ اردیبهشت ماه، سالروز آغـاز با رمز 🔸یاعلے بن ابیطالب(ع)🔸 ڪه منجر به آزادسازی شهر گردید و تا سه هفته ادامه داشت.
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: برای نجات اسلام، خیمه ولایت را رها نکنید 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺داغ حاج قاسم کمرم را شکست 🔹دعا و گریه پیرزنی۸۰ ساله که عکس اهدای ماسک خود به همسرش در بیمارستان، در فضای مجازی منتشر شده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 وقتی که استاد انصاریان طاقت دیدن تصاویر شهادت شهیدحاج قاسم سلیمانی را نداشت...