خدایا ابتدای صبح که
رزق بندگانت راتقسیم میکنی
میشود رزق من امروز
رفاقتی باشد
از جنس شهیدان
باعطـر شهادت
#قدس_خونبهایت
#وفاء_لشهيد_القدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 رئیس مجلس شدنت مبارکت باشه رفیق حاج قاسم !
فقط فراموش نکن چه کسانی میخواستن حاج قاسم رو توی لیست تروریست ها قرار بدن .
رفیق حاج قاسم !
فراموش نکن چه کسانی با حمایت هاشون نذاشتن قاتلین شهید حدادیان و شهدای پاسداران به سزای اعمالشون برسن.
🌹ناگهان باز دلم یاد تو افتاد، گرفت...
✍فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی: «همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم»
شادی ارواح طیبه شهدا، خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحهای قرائت فرمایید.
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد تو زندگی ما به خدا ریخت به هم
همه ی راحت و آرامش ما ریخت به هم
از سر وروی جهان میشود اینگونه نوشت
عَلَمی خورد زمین و همه جا ریخت بهم
رفیقان می روند نوبت به نوبت
خوش آن روزی که نوبت بر من آید
🔰
الگو برداری از شهداء ☝️
💠اهمیت به نماز اول وقت...
در سوریه برای تماس، تلفن گذاشته بودند تا بچه ها بتوانند با خانواده هاشون ارتباط داشته باشند.😊
یه روزی حدود یک ساعتی در صف تلفن ایستاده بودیم تقریبا نوبت محمد بود که صدای اذان طنین انداز شد😍 همان لحظه محمد از صف تلفن بیرون آمد و آماده نماز اول وقت شد وبعد از اتمام نماز محمد باز در صف تلفن ایستاد.💔
#راویهمرزمشهید
شهید مدافع حرم محمد مسرور🌹
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻌ_ﺤﺮﻡ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹
🔰 وقتی خبردار شد حسین را گرفته اند،یک نفس خودش را رساند ژاندارمری.
_داداش اینجا چه کار میکنی؟
_ژاندارمری یه تعداد نیرو می خواسته،واردآوردن اینجا که بریم سربازی.همه چیز زیر سر خان روستا بود.از مذهبی جماعت خوشش نمی آمد. دسیسه کرده بود چندتا از جوان هارا ببرند خدمت که یکی از آنها پسر بزرگ خانواده سلیمانی بود.حسین تازه ازدواج کرده بود.
قاسم پچ پچی درِگوش برادر بزرگش کردو فرستادش خانه.خودش مانده بود توی صف تابه جای برادر تازه دامادش برود سربازی.
دار و دسته خان که حسین را دیدند،دوباره فرستادند دنبال ژاندارمری که بیایند اورا بگیرند.آن موقع کرمان صد سرباز می خواست؛دوباره همه را به صف کر ند.حسین ایستاده بود جلوی برادرش قاسم.اسامی صدنفر راخواندند که ببرند کرمان، بقیه جوان ها هم معاف زیر پرچم شدند.قاسم خوش شانس بود که معاف شد؛اما دوباره رفت پیش حسین.
_داداش فرار کن برو،من به جات هستم.
قاسم،آخرهم به اسم حسین رفت خدمت سربازی.
🔸 راوی:سرهنگ خلیلی ،فرمانده اسبق ناحیه سپاه بم
#روزه_قضــا
✍ چند روز قبل از شهادتش ، از سر دشت مے رفتیم باختران بین حرفهایش گفت :‹‹بچه ها ! من دویست روز روزه بدهڪارم❗️›› تعجب ڪردیم😳!!!
گفت: ‹‹شش سالہ هیچ جا ده روز نموندم ڪہ قصد روزه ڪنم.››
وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. ڪسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند😔 و روی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری ، آقای صادقی گفت: ‹‹شهید، به من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه قضا داره ڪی حاضره براش این روزها رو بگیره؟››
همه بلند شدند نفری یڪ روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز....🍃
📚 یادگاران ،ج ده ، ص ۹۴
🌹شهیدمهدی_زین_الدین