eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
17.3هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
لا اِلاَ اِلَّا الله الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین.'🌱
سلام بر آقایی که میانِ گودال.. تک و تنها ماندی..💔
჻ᭂ🖤჻ᭂ اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقْتُولِ بِکَرْبَلآ ؟! کجاست آن خواهندهٔ خون کشته شدهٔ کربلا؟!🥀 السلامُ عَلَیكَ یا بَقیَةَ اللّٰه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دࢪد‌مـاࢪا‌‌احـدۍ‌‌جـز‌‌ٺو نـدانسٺ‌حسـین، بہ‌فداۍ‌تو‌‌ڪہ‌هم‌دردی‌و‌ هم‌دࢪمـانے...!🖤🥀
🍃دو تصویر متفاوت... یکی برای نجات ناموس شلوارش پاره شده یکی برای شکارناموس مردم مرد واقعی کدومشونه ؟ قضاوت با شما... وبازهم: 🍃شهداشرمنده ایم...
یـا ربَّ العالَمیـن.'🌱
-ای صبح امید یااباعبدالله .. 🖤
شھـیدسلیمانـے: خدایٰاثروت‌چشمانم،گـوهر‌ اشڪ‌برحسین‌فاطمه است!シ🖤
☘نجات از قبر پس از دفن☘ فاضل محترم آقا ميرزا محمود شيرازى - كه داستانهايى از ايشان نقل گرديد - فرمودند كه مرحوم آقا سيد زين العابدين كاشى - اعلى اللّه مقامه - را در كربلا خادمى بود تبريزى (بنده نامش را فراموش كرده ام ) و اهل تقوا و صلاح و سداد بود، نقل كرد كه قبل از مجاورت كربلادر خارج شهر تبريز نزديك قبرستان قهوه خانه داشتم و شبها را همانجا مى خوابيدم شبى هوا سخت سرد بود ومن درب قهوه خانه را محكم بستم و خوابيدم ، ناگاه كسى در را به سختى كوبيد، برخاستم در را باز كردم آن شخص فرار كرد، مرتبه دوم در را سخت تر كوبيد، آمدم در را گشودم باز فرار كرد. گفتم البته اين شخص امشب مزاحم من شده پس چوبى به دست گرفتم پشت در نشستم و آماده شدم تلافى كنم تا مرتبه سوم در را كوبيد در را گشودم و او را تعقيب كردم تا وارد قبرستان شد ودر نقطه اى محو گرديد. پس در همان محل توقف كردم و متوجه اطراف شدم و از او تفحص مى كردم ، بعد خيال كردم شايد پنهان شده همانجا خوابيدم به قصد اينكه اگر پنهان شده ظاهر شود. چون خوابيدم و گوشم را به زمين گذاشتم ناگاه صداى ضعيفى شنيدم كه شخصى از زير خاك ناله مى كند، متوجه شدم كه قبر تازه اى است كه طرف عصر كسى را آنجا دفن كرده اند و دانستم كه سكته كرده بوده و در قبر بهوش آمده ، پس برايش رقت كردم و به قصد خلاصى او خاكها را برداشتم و لحد را برچيدم . شنيدم كه مى گفت كجا هستم ؟! پدرم كجاست ؟ ! مادرم كجاست ؟! پس لباس خود را بر او پوشانيدم و او را بيرون آورده در قهوه خانه جاى دادم ولى او را نشناختم تا بستگانش را خبر كنم ، آهسته آهسته ازاو پرسش مى كردم تا محله و خانه او را دانستم و از قهوه خانه بيرون آمده همان شب پدر و مادرش را پيدا كردم و آنها را خبر دادم ، پس آمدند و او را به سلامتى به خانه بردند، آنگاه دانستم كه آن شخص كوبنده در، ماءمور غيبى بوده براى نجات آن جوان ] . منبع:داستانهای شگفت آیت الله دستغیب
28.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ کلیپ# استاد_شجاعے |🎥🌿] این روضه‌ها و اشک‌ها و عزاداری‌ها، ڪه از هزار و اندے سال پیش،براے امّت حسین علیه‌السلام،پایه‌ریزے شد؛•💔🖐🏼 تنها و تنها به یڪ هدف بود: ڪه گوش قلبشان،براے شنیدن یڪ صدا،باز شود! اگر آنرا نمی‌شنوید؛ به عزاداری‌هایتان شڪ کنید!! 🌱 📲]