پست ویژه «هلال دیدم و یاد هلال افتادم»
کامنت «یا حسین علیه السلام» به نیت فرج
همیشه افضل اعمال اول هرماه
سلام بر سر بالای نیزه ها دادم
قسم به موی پریشان تو روی نیزه
هلال دیدم و یاد هلال افتادم
به نفس :
#استادمیرزامحمدی
@mirzamohammadi_ir
به قلم :
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
https://www.instagram.com/tv/Cb24NwMIwZU/?utm_medium=share_sheet
یااباعبدالله
همیشه اول هرماه افضل الاعمال
سلام برسر بالای نیزه ها دادم
قسم به زلف پریشان تو روی نیزه
هلال دیدم و یاد هلال افتادم
زتشنگی ترک افتاده بود بر لب تو
کنار راس تو باخنده آب میخوردند
به روی صندوق حمل سر تو هرشهری
به پیش دیدهء زینب.... میخوردند
#قاسم_نعمتى
@karimegharib
چند بیتی روضه طلیعه ماه
اسیری دل و گیسوی تو حکایتی است
رسیده اول ماه و شب زیارتی است
هلال ماه که مکشوفه میشود هرماه
گریز روضهء ما کوفه میشود هرماه
عقیله گفت : حسین جان ببین سیه پوشم
ز روی نیزه عزیزم بیا در آغوشم
تکان بده مژه بر روی نیزه نازی کن
تو با دل من گیسو سپید؛ بازی کن
کجا کشیده ببین روزگار زینب را
نسیم شانه زده موی نامرتب را
چقدر روی ملیح تو را عوض کردند
چه بر سر ِ سرِتو در تنور آوردند
تکان بده لب خود، شهر را هدایت کن
دلم گرفته حسین آیه ای تلاوت کن
به چشم خارجی از ما نگاه را بردار
ببین چگونه معطل شدم سر بازار
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati
غزل اول
سفره تا باز شود زود گدا می آید
مثل هر بار به دنبال عطا می آید
آمد از عرش نوایی که بیایید همه
راه گم کرده به دنبال صدا می آید
همه سرمایه ی یک ساله ی خود باخته ام
بنده ی باخته ی بی سر و پا می آید
یک نفر نیست بگوید که میان پاکان
این گنه کار زمین خورده کجا می آید
آن کسی که همه جا رفته طردش کردند
تا تعارف بزنی اَش که بیا ، می آید
به من و کاسه ی خالی تمنا کردن
به تو و دست کریم تو سخا می آید
هر دلی می شکند خانه ی تو می گردد
دل که از غیر تهی گشت خدا می آید
وا شود گوشه دل ما اگر ای اهل سحر
بینمان زمزمه های شهدا می آید
هر چه خیر است در خانه ی زهرا باشد
مادر ما صف محشر پِیِ ما می آید
تا که گفتیم حسین مجلسمان ریخت بهم
بوی سیب حرم کرب و بلا می آید
بی قرارم چه کنم من نجفم دیر شده
عطر زهراست ز ایوان طلا می آید
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل سوم؛
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
دیده ای راکه مطهر شده بااشک سحر
جام وصلی زسبوی رمضانش دادند
آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد
نیمه شب وقت مناجات زبانش دادند
زیرو رو میکند عالم نفس آن واعظ
که ز انفاس علی فن بیانش دادند
بنده ای که شده تسلیم به تقدیر خدا
هرچه دادند به ابرار همانش دادند
باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک
سبزی عشق به ایام خزانش دادند
نوکری را که ملقب شده بر نام حسین
ظل رحمانیت عرش مکانش دادند
هرکه خودرا برساند حرم کرب و بلا
مستقیما ز خدا برگ امانش دادند
آن گلویی که دم روضه زینب دارد
اثری خاص به لحن سخنانش دادند
باسلامی همه عشاق بریزد برهم
آنکه بادست حسین لقمه نانش دادند (شیخ جعفرشوشتری)
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل دوم ؛
بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها
گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها
زمان بده به زمین خورده اِی اِلهِ کریم
اگر مرا بزنی هم رواست این شب ها
خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد
که گریه های سحر کیمیاست این شب ها
کنار سفره ی افطار زیرلب گفتم
نگفته ای به خود آقا کجاست این شب ها
قسم به خاک نشسته به چادر زهرا
مرا ببخش ، ببخشی رواست این شب ها
ز فتنه های زمانه خط امان داری
چراکه نام علی ذکر ماست این شب ها
گدای صحن و سرای شهنشه نجفم
دلم هوایی ایوان طلاست این شب ها
دل شکسته ی ما با سلام بر ارباب
مسافر حرم کربلاست این شب ها
سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
سخن ز تشنه لب سر جداست این شب ها
شنیده ام که سرش نی به نی عوض میشد
شکایت من از آن نیزه هاست این شب ها
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل هفتم؛
یاصاحب الزمان مددی
ای روزه دار، افطار محتاج یک دعایم
آقای آبرودار، محتاج یک دعایم
با نامه ی سیاهم قلب تو را شکستم
آلوده و گنه کار، محتاج یک دعایم
خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم
با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم
تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی
این دفعه هم چو هر بار، محتاج یک دعایم
یابن الحسن کجایی ، من آمدم گدایی
شرمنده ام کجاها، دیدی گناه کردم
خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم
نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم
هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم
ای کاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا
در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم
خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا
هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم
وقت اذان مغرب دلتنگ کربلایم
ای روزه دار افطار، محتاج یک دعایم
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل چهارم؛
بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی
ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی
برای این که به سویت دوباره برگردم
به روی باز تو در انتظار من باشی
شبیه برگ خزان؛ زرد و خشک می آیم
که با نسیم محبت بهار من باشی
من از سیاهی شبهای قبر میترسم
چه میشود که در آن دَم کنار من باشی
مرید شاه نجف میشوم که در محشر
به احترام علی فکر کار من باشی
دلم خوش است به نور محبت زهرا
چراغ روشن شبهای تار من باشی
تمام عمر ز داغ حسین میسوزم
که تو امان دل داغدار من باشی
به گریه گفت عزیزم به نیزه آمده ای
میان کوچه و بازار یار من باشی
به پای حنجر تو گیسویم سپید شده
خودت که شاهد این انکسار من باشی
نگاه مضطربت روی نیزه می چرخد
به فکر عزت ایل و تبار من باشی
اگر چه صورت زیبای تو بهم خورده
همیشه دلبر نیزه سوار من باشی
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل پنجم؛
مناجات با خدا
ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
قساوت دل آلوده کار دستم داد
دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
همه جوارح من با گناه مانوس است
گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست
تمام دل خوشی من محبت علی است
ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست
حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم
کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست
سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم
به جز مقابل شه جای خاکساری نیست
قسم به چادر خاکی برای حفظ ولا
شبیه مادر سادات جان نثاری نیست
خوشا به حال کسانی که با بصیرت محض
حمایت از ولی امرشان شعاری نیست
مدال عشق حسین است سینه های کبود
حریف سینه ما شعله های ناری نیست
به گریه بهر حسین یار مادرش هستم
ز هجر کرب و بلایش به دل قراری نیست
خدا ز سوز دل زینب آفریده مرا
به نام سینه زن کربلا خریده مرا
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل ششم؛
گریز شب جمعه
لذت اشک مناجات ،سحر مشهود است
حال آشفته دل از دیده تر مشهود است
منتی نه زکرم دست زمین خورده بگیر
همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است
راه خود را سحری جانب ما مایل کن
دست خالی گدا وقت گذر مشهود است
حال و روز من هجران زده دیدن دارد
حال دلسوخته از آه جگر مشهود است
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
بین خاکستر پروانه هنر مشهود است
هرکه فانی نشود جام بقایش ندهند
مردی مرد به هنگام خطر مشهود است
من وتنهایی در قبر خودم میدانم
اوج بیچارگیم وقت سفر مشهود است
تن بی جان مرا گریه کنان بردارید
تربت کرببلا در کفنم بگذارید
السلام ای شه لب تشنهء بی سر ارباب
می رسد از حرمت نالهء مادر ارباب
گیسویش را به روی حنجر تو ریخته است
می گذارد لب خودرا روی حنجر ؛ارباب
خاطراتی ز تو و بوسه ء زینب دارد
میکند یاد گرفتاری خواهر؛ارباب
خواهرت را ته گودال کنار تو زدند
خاک گودال نشسته روی معجر ؛ارباب
مثل او باکتک ازیار جدایش کردند
جای پا مانده به روی همه پیکر ؛ارباب
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
به سبک:منم آواره بین کوفه...
مناجات خدا
السلام عليک يا شهر الله الاکبر
دوباره امد وقت رحمت - به پا کشته بزم ضيافت
نمودى بر ما هم کرامت _الهى الهى
فراق يک ساله سر امد- گنهکارى پشت در امد
ببين با چشمان تر امد _ الهى الهى
الهى
من ان بنده بى سرو پا هستم
زراه امدم تا بگيرى دستم -
به راهت نشستم
من ان گداى الوده دامنم
در اين دل شب با گريه در زنم
همان فرارى که خوانده اى منم
الهى العفو يا ربى يا کريم
زبسکه خوب و مهربانى- گدا را سويت ميکشانى
خريدار اشک جوانى _الهى الهى
نمودى با حالم مدارا - کشيدى تو ناز گدا را
بخر بارم را جان زهرا _الهى الهى
الهى
اگر سر به زيرو گنهکارم من
در اين سينه حب على دارم من -
سگ حيدرمن
در اين ضيافت مهمان حيدرم
گداى کنج ايوان حيدرم
ز روز اول قربان حيدرم
الهى العفو يا ربى يا کريم
گداى شاه عالمينم - دم مغرب در شور و شينم
به ياد لبهاى حسينم _ الهى الهى
عطش که مى افتد به جانم - ترک بر ميدارد لبانم
به ياد چوب خيزرانم - حسين جان حسين جان
حسين جان
سلام به تو بهترين افطار است
دلم ياد کرببلا غم دار است -
غمم بى شمار است
لبان خشکت با ضربه وا شده
ميان گودال دعوا به پا شده
سرت چگونه از تن جدا شده
يا بن الزهرا لبيک يا حسين
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل نهم
خدای من...
نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
باآبروی رفته به میهمانی آمدم
هربار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بارگناه او به شب تار می خرد
رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
مارابه عشق حیدرکرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
مارابه این بهانه خریدار می خرد
درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب الجنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
مارابه نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرببلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد
اورایقین کنید که علمدار می خرد
از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام
از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد
پیش رباب حرمله فریاد زد کسی
گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل هشتم؛
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد
جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد
همرهان بار سفربستند و من جا مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد
وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟
این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظهای
که سبویی لحظه دیدار دستم میدهد
زیر دین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد
بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل
باده را بی منت و آزار دستم میدهد
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد
دانم آخر حق زباب القبله کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
#قاسم_نعمتی
#کریم_غریب
@karimegharib
غزل دهم؛
ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس
در همین حد که نمودی نظری ما را بس
حاجت ازدل نگذشته تو روا می سازی
از گرفتاری ما باخبری ما را بس
مثل هر بار اگر باز بزرگی بکنی
بار افتاده ی ما را بخری ما را بس
شوری اشک ، چشیدم و نمک گیر شدیم
داده ای نیمه شب چشم تری ما را بس
ناخداگاه مقیم در میخانه شدیم
جای دادی به گدایی گذری ما را بس
فاطمه دید و پسندید و خرید این همه عمر
با تولّای علی شد سپری ما را بس
شیعه حیدر کرار شدیم و برِ ما
همسر فاطمه کرده پدری ما را بس
بوسه دارد کف نعلین علی که نورش
می کند در رخ ما جلوه گری ما را بس
جان ارباب قسم ، این دلمان تنگ شده
یک سفر کرببلا هم ببری ما را بس
همه را مثل جوادت تو بغل می گیری
چقدر خوب تو کردی پدری ما را بس
عاقبت حاجت ما نیز روا خواهد شد
خاک ما گوشه ای از کرببلا خواهد شد
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل نهم؛
یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده
بر این گدای بی کس و تنها امان بده
میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر(یاکریم)
کن با اسیر خویش مدارا ...امان بده
من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن
این بنده ی فراری خود را امان بده
کار مرا درست کن ای یُجبر المحیف
پیش از حساب محشر کبری امان بده
آن روز که پدر ز پسر میکند فرار
دست مرا بگیر خدایا امان بده
پیش تو آبرو که نمانده برای من
امشب بیا به خاطر زهرا امان بده
حب علی میان دلم موج میزند
طوفانی است تا دل دریا امان بده
این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است
دیگر بیا به حرمت مولا امان بده
تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین
گوید به احترام من او را امان بده
بر کربلا قبله ی شش گوشه اش قسم
ما را میان عرش معلا امان بده
تنها به عشق گریه برای تو زنده ام
در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام
#قاسم_نعمتی
#کریم_غریب
@karimegharib
غزل یازدهم؛
السلام عليک يا صاحب الزمان
صاحب نفسا وقت سحر ياد زما کن
در بين قنوتت من آلوده دعا کن
در هم بخر اين باربهم ريخته ام را
کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن
کشکول گداى سر راه تو گرفتم
که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن
از دست گنهکارى خود خسته شدم من
اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن
دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من
هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن
آخر بشود دورى تو قاتل جانم
با يک نظرى درد نفس گير دوا کن
جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان
راهى دل ما را به مسير شهدا کن
اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را
ما را ز کرم در به در کرببلا کن
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل دوازدهم؛
برای دیدن روی تو ناله ها دارم
خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم
تمام سوز دل من ز ناله های شماست
ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم
گدائی در این خانه آبروی من است
به نام توست اگر ذره ای بها دارم
به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...
ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم
الا امیر سحر ای مسافر صحرا
امید وصل تو را بین هر دعا دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
نشان رحمتی از یار آشنا دارم
مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
بدست خود بده خرج زیارت ما را
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل سیزدهم؛
یا صاحب الزمان(عج)
اشک است همدم دلِ هجران کشیده ها
آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده ها
روزی اشک ما همه در چشمهای توست
ای ناله دارِ تنگِ غروب و سپیده ها
تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق
نازِ تو میکشند گریبان دریده ها
میگفت عاشقی که تو را در بغل گرفت.
مائیم و اشک حسرتی و این شنیده ها
آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر
چشم انتظار تو همه قامت خمیده ها
آقا قسم به موی پریشان عمّه ات
نامت صدا زدند تمامِ شهیده ها
ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا
ما را دعا کنی وسط برگزیده ها
تا میشویم لحظهای دلتنگ کربلا
دل را حرم کنیم به این اشک دیدهها
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
روضه خوانی حقیر خدمت برادران باصفای جانباز
مناطق جنگی راهیان نور
روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
https://www.instagram.com/p/Cb5mODto1uk/?utm_medium=share_sheet
غزل چهاردهم؛
ای که دیدار تو رویای شب تار من است
یک نگاه تو طبیب دل بیمار من است
گر به دادم نرسی می روم از دست، بیا
نامت آرامش این قلب گرفتار من است
همه جا بخشش و احسان و کرم کار تو است
کاسه لیسیِ درِ خانۀ تو کار من است
دانم ای دوست که بی ارزشم و بی قیمت
ولی آخر چه کسی جز تو خریدار من است
بگذری گر شبی از گوشۀ سجاده من
بنگری آهِ جگر سوز فقط یار من است
کاش آید سحری که تو لیاقت بدهی
بعد یک عمر دگر نوبت دیدار من است
ای عزیزِ همه عالم تو خودت می دانی
کوله باری ز گنه تحفۀ بازار من است
پسر فاطمه ما سائل درگاه توایم
کرمی کن که گدایان سر راه توایم
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
یارب یا الهی
ای ابر خطا پوش . سرتا پا خطایم
راهم داده ای تا . مهمانی بیایم
بین بنده هایت . آلوده ترینم
آمدم نزول . رحمت را ببینم
یا رب یا الهی
می لرزد صدایم . از ترس قیامت
می خوانم دعارا . با اشک ندامت
مُشتم وا نکردی . ستار العیوبی
تو نگفته دردم . می دانی به خوبی
یارب یا الهی
شرمنده ز رویِ .صاحب الزمانم
می دهم سلامش . با اشکِ روانم
گشته از غریبی . آواره به صحرا
نورش در قنوتم . می تابد سحرها
العجل ای آقا روزه دار ِ زهرا
با گریه دلِ شب . رنگ و بو گرفتم
بادعای زهرا . آبرو گرفتم
خواهم حاجتم را . از حیدر بگیرم
روبروی ایوان . در نجف بمیرم
حیدر یا علی جان
تنها ثروت من . این در عالمین است
ای مردم بدانید . اربابم حسین است
خوبی های آقام . از یادم نرفته
در هرغم حسین جان . دستم را گرفته
اربابم حسین جان
در شبهای جمعه . آید ناله بر گوش
مادر جسم بی سر . می گیرد در آغوش
می گوید بنی . باقدی خمیده
می بوسد به گریه . رگهای بریده
ای غریب مادر
خیلی اذیتم کرد . عریان کردن تو
می چینم به روی دامانم تن تو
ای خوش قدم بالا . خیلی کم شدی تو
با رمل بیابان ها درهم شدی تو
ای غریب مادر
دارم خاطراتی . با موی سر تو
دست ِ قاتل افتاد . قلب مادر تو
بی وضو نکردم . شانه گیسوانت
جای بوسه خورده . نیزه بر دهانت
ای غریب مادر
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati
زمزمه مناجات
کن نظری بنده آلوده ام ای خدا ای خدا
خسته شدم دور ز تو بوده ام ای خدا ای خدا
گردنِ کج رو زدم
در شب قدر آمدم
اِلهَنا یاکریم 4
***
با دلِ غمدیده صدا میزنم ای خدا ای خدا
آنکه به خود ظلم نموده منم ای خدا ای خدا
آبرویم را نبر
بارِ مرا هم بخر
اِلهَنا یاکریم 4
***
باگنَُهم سوختم و ساختم سیدی سیدی
هرچه تو دادی همه را باختم سیدی سیدی
آمده ام سربه زیر
دستِ مرا هم بگیر
اِلهَنا یاکریم 4
***
آمده ام عقده زِ دل وا کنم ربنا ربنا
لطف تورا خوب تماشا کنم ربنا ربنا
سائلِ پُشتِ درم
فاطمه شد مادرم
اِلهَنا یاکریم 4
***
از غضبِ خویش امانم بده یا کریم یاکریم
رویِ علی را تو نشانم بده یا کریم یاکریم
پر بکشم تا علی
نعره زنم یا علی
یا علی ویاعلی 4
***
تاکه به لب نامِ حسین میبرم ای خدا ای خدا
میپرد این دل به هوایِ حرم ای خدا ای خدا
خونِ خدا السلام
کرب وبلا السلام
حبینا یا حسین 4
***
میرسد از خیمه زنی بی پناه واویلا واویلا
دیدن یارش وسط قتلگاه واویلا واویلا
گریه کنِ هرشبم
سینه زنِ زینبم
غریبِ مادر حسین 4
***
بی سروپایی دل زهرا شکست واویلا واویلا
چکمه بپا بر روی سینه نشست واویلا واویلا
فاطمه در اضطراب
تنگی جا شد عذاب
وای بُنُیَّ حسین 4
***
خوب که بر سینه شه جاگرفت واویلا واویلا
موی به هم ریخته اش را گرفت واویلا واویلا
تاکه جدا شد سرش
خورد زمین مادرش
وای بُنُیَّ حسین 4
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati
***
مناجات گریز روضه حضرت زهرا سلام الله
همگی غرق زندگی و؛ چه زود
میشود باغ طعمهء طوفان
نصب العین امور خویش کنیم
آیهء "کل من علیها فان"
می فروشیم آخرت ؛جایش
آبرو می خریم از مردم
مثل یک ظرف آب روی زمین
آبرو می بریم از مردم
چندنوبت نماز آخر وقت
همهء بندگی ما شده است
مد؛تجمل؛ و مال شبه ناک
آفت زندگی ما شده است
سفره ء هفت رنگمان پهن و
غافلیم ازامور همسایه
راهمان را عوض کنیم اغلب
از مسیر عبور همسایه
خمس و حق امام که تعطیل
خودمان گشته ایم مرجع خویش
غافل ازاینکه ماهمه داریم
روز سخت حساب را درپیش
چه بلایی سرخودآوردیم
مابه هر قیمتی که میخندیم
چه لقبهای زشت و بیجایی
به رفیقان خویش میبندیم
سردرون موبایلها هرشب
غافلیم از دعا و فیض سحر
کوله باری نماز صبح قضا
مانده بر شانه هایمان دیگر
غرق در شهوت و گناه هستیم
ذکر یابن الحسن به لب داریم
غیر جمعی ز اولیاء خدا
اغلب ما وبال دلداریم
باهمه روسیاهی و غفلت
دلمان گرم بر عطای خداست
لحظه ء گریه بر امام حسین
اشک ما یار حضرت زهراست
دست خود رو به آسمان گیرد
که ای خدا این گدا گدای من است
هرکجا یاحسین می گویند
دیده گریان جسم بی کفن است
بارها با دعای این مادر
مازمین خورده و بلند شدیم
هرزمانیکه پایمان لرزید
نام او برده و بلندشدیم
راستی گفتم از زمین خوردن
اوخودش بی هوا زمین خورده
بین دیوار و در که جای خودش
وسط کوچه ها زمین خورده
بانویی که ظهور عصمت بود
چادرش زیر دست و پا افتاد
دست بسته ؛کشان کشان بردند
رهبرش را به کوچه تا افتادند
دست کم آن سه تا قلاف به دست
یک نفس میزدند مادر را
عاقبت هم چه بد جدا کردند
دست زهرا و شال حیدر را
#قاسم_نعمتی
#پندیات
@ghasemnemati
یا رفیق من لا رفیق له
باز کن اغوشت ای غفار، من برگشته ام
سربه زیرو بی کس وبی یار،من برگشته ام
دل به هرکس غیر تو دادم غرورم راشکست
زخمی از بی مهری وآزار ، من برگشته ام
ای رفیق ِ روزهایِ سخت دستم رابگیر
کن نظر خورده گره در کار، من برگشته ام
پیشِ این وآن بیا ودستِ من را رو مکن
آبروداری کن ای ستار، من برگشته ام
یادُرُستم کن همین امشب ویا مرگم رسان
خسته ام از این همه تکرار ،من برگشته ام
بارها و بارها شرمندة آقا شدم
بازهم با لطفِ او این بار، من برگشته ام
تا زمین خوردم بلندم کرد آقای نجف
در پناهِ حیدرِ کرار، من برگشته ام
مادرِ آئینه ها قلبِ مرا تطهیر کرد
بادعایِ مادری غمخوار ،من برگشته ام
بالبانِ تشنه هر مغرب دلم کرب وبلاست
با سلامی لحظة افطار، من برگشته ام
اربعین زینب صدا زد : کو علمدارِ حرم
از میانِ کوچه وبازار ،من برگشته ام
بعد از آن مجلس سکینه قهر کرده با همه
گفت عمو : از مجلس اغیار، من برگشته ام
مادری باسینة پُر شیر روضه خوان شده
ای علی بایک دلِ غمدار، من برگشته ام
مادری در پیش چشمم کودکش را شیر داد
باامیدِ لحظه ای دیدار ،من برگشته ام
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati
زمزمه مناجات به سبک سلام آقا...
خدای من – خدای من خدای من
خدای من . گنهکاری پشیمانم
نگاهی کن . براین چشمان گریانم
بدی هام و . به خوبی تو بَدَل کردی
دلم پُر بود . من و آروم بغل کردی
خدای من – خدای من خدای من
خطاکردم . ولی انگار ندیدی تو
روی کارام . همش پرده کشیدی تو
قسم میدم . تورو بر چادرِ مادر
قسم میدم . تورو بر غربت حیدر
خدای من – خدای من خدای من
شبه جمعه.بیا مارو ببخش امشب
قسم میدم.بحق دلبره زینب
حرم غوغا. میشه چون محشری برپا
میاد امشب. صدای مادرت زهرا
حسین جانم- حسین جانم حسین جانم
سلام آقا . هوای کربلا دارم
بدم اما . می دونی که دوست دارم
سلام آقا . ببین تو اشک نوکرها
بخرمارو . بحق مادرت زهرا
حسین جانم- حسین جانم حسین جانم
براتِ ما . به نام زینب امضا کن
اگه میشه .شهادت روزی ما کن
شب جمعه . رسیده کربلا مادر
زده ناله . کنار پیکری بی سر
حسین جانم- حسین جانم حسین جانم
لبِ تشنه . سر از پیکر جدا کردند
تورو عریان . روی خاکا رها کردند
به پهلوهات . یکی نیزه فرو می کرد
پیش چشمام . تنت رو زیرو رو می کرد
حسین جانم- حسین جانم حسین جانم
دیدم مادر . که گیسوهات پریشونه
لبای تو لگد خورده پر از خونه
شبیه من . زمین خوردی ،گیرافتادی
پیش چشمام. تو ذرّه ذرّه جون دادی
حسین جانم- حسین جانم حسین جانم
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati