eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
4هزار دنبال‌کننده
673 عکس
165 ویدیو
19 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ ای امّ البنين! مصیبت‌های سنگین، زينب را پیر کرده است... نقل کرده‌اند: وقتی که حضرت زینب کبری علیهاالسلام به مدینه رسیدند، به خانه برادرشان حضرت سیدالشهدا علیه السـلام آمدند. لا تَكادُ تَحمِلُها رِجلاها ▪️دیگر از شدت غصه، زانوان حضرت یارای حرکت نداشت. حضرت ام البنین آمدند و زینب کبری علیهاالسلام را در آغوش گرفتند و فریاد و ناله میزدند که: وَا وَلَداه... وا حسيناه... بعد از اینکه کمی آرام گرفتند، ام البنین علیهاالسلام اشک ها را از روی صورت مبارک زینب کبری علیهاالسلام پاک نمودند و ناگهان بغض، راه گلویش را بست و گریه‌اش دوباره جاری شد و عرضه داشت: سَيّدَتي يا زينبُ! أراكِ وقد ضَعُفَ بَدنَكِ وأصفَرَّ وَجهَكِ، وأسرعَ الشيبُ إلىٰ رأسِكِ؟! ▪️ای سروَر من! ای زینب کبری! شما را در حالی می‌بینم که بدنتان ضعیف گشته و روی مبارکتان زرد شده است. چه زود مویتان سفید گشته و پیری به سراغ تان آمده است؟! زینب کبری علیهاالسلام که توان صحبت کردن را نداشتند و کلمات از حلقوم مبارکشان بالا نمی‌آمد، خطاب به حضرت ام البنین عليهاالسلام فرمودند: لَقَد شَیَّبَتنی المَصَائِب... ▪️مصیبت های سنگینی که دیدم، مرا پیر کرده است... 📚المجالس الشجیه فی سیره ام البنین التقیه ص ۷۵
🔰 سیدالشهداء علیه‌السلام، قرآن را می‌بست و تمام قد به احترام زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها قیام می‌نمود... ☘ در نقلی آمده است: أنّها دَخَلَتْ عَلَى الحُسين عليه السّلام و كانَ يَقرَأ القرآنَ، فَوضَعَ القرآنَ عَلَى الأرضِ، و قاَم لَها إجلالًا. 🔻 وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها بر امام حسین علیه‌السلام وارد می‌شد، در حالی که آن حضرت مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را روز زمین گذاشته و به احترام او از جای خود قیام می‌نمود. 📚زینب الکبری علیهاالسلام،النقدی، ص۲۹ ☘ در نقلی دیگر نیر آمده است: هرگاه حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به دیدن برادرش امام حسین علیه.السلام مشرّف می‌شد، آن حضرت به خاطر جلالت خواهرش می‌ایستاد، و او را در جای خود می‌نشانید. 📚تحفة الحسینی، ص٣٩۴ @ghasemnemati_ir
🔰 نمی‌خواهم چشم نامحرمی به قد و بالای خواهرت زینب «سلام‌اللّه‌علیها» بیفتد... یحیی مازَنی گوید: من در مدینه مدت بسیاری همسایه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بودم، ولی به خدا سوگند هرگز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را ندیدم و صدای او را هم نشنیدم. و كانَت اِذا اَرادتِ الخروجَ لِزيارةِ جدّها رسولِ اللّه تَخرجُ ليلاً و الحسنُ عن يَمينها و الحسينُ عن شِمالها و أميرُالمؤمنين اَمامُها 🩸هنگام زیارت جد بزرگوارش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شبانه از خانه بیرون می‌رفت؛ در حالی که برادرانش حسن و حسین علیهما‌السلام اطراف او و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام پیش رویش راه می رفتند. 🥀 وقتی به قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نزدیک می‌شدند، مولا علی علیه‌السلام جلو می‌رفت و نور چراغ را کم می‌کرد. 🥀 روزی امام حسن علیه‌السلام از امیرالمومنین علیه‌السلام درباره این کار سؤال کرد. مولا علی علیه‌السلام فرمود: أخشىٰ أن يَنظُرَ أحدٌ الى شَخصِ اُختكَ زَينب علیهاالسلام 🩸حسن جان! می‌ترسم چشم نامحرمی به قد و بالای خواهرت زینب سلام‌اللّه‌علیها بیفتد. 📚زينب الکبری،النقدی، ص۲۲ 📚وفیات الائمة عليهم‌السّلام ص۴۳۵ ✍ یا امیرالمومنین... نمی‌دانم چه گذشت بر شما در آن ساعتی که دخترتان در مجلس یزید به پاخاسته و خطاب به آن ملعون فرمود: أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا ▪️اى فرزند آزادشدگان [مكّه]! آيا اين، عدالت است كه كنيزان و زنانت را در پرده نگه مى‌دارى و دختران پيامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به اسارت مى‌كشى! قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ 🔻و حجاب‌شان را مى‌درى و سيماي‌شان را آشكار مى‌كنى و دشمنان، آنان را از اين شهر به آن شهر مى‌برند! وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ ▪️و اهل هر منزل و آبادى، به تماشاى آنان مى‌آيند و دور و نزديك و شريف و پَست، صورت هاى آنان را مى‌بينند! 📚لهوف، ص۲۱۵ @ghasemnemati_ir
نماز عشق؛ به پا می کنم به نام حسین ز نای سینه نوا می کنم به نام حسین تو زینبی و همه قاصرند از وصفت کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین به نام دلبرت اذن دخول می گیرم طواف کوی تو را می کنم به نام حسین به نام نامی معشوق شهره اند عشاق تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را میان سجده دعا می کنم به نام حسین قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است نماز ؛ سوی خدا می کنم به نام حسین تو آمدی که بگویی برای قرب خدا وجود خویش فدا می کنم به نام حسین دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است شب ولادت تو وقت صحبت عشق است خدا عنان دل ما به دست تو داده اسیر دام تو اما ز غیر؛ آزاده اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد شود برای همیشه لبالب از باده مقام زین ِاَبی را به هرکسی ندهند که این مدال؛ فقط گردن تو افتاده اگر که باز شود دیده ها ز نور اشک اگر قدم بگذاریم بین این جاده به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق هنوز با کمری راست زینب اِستاده چنان سگی به در ِخانه ات ببند مرا که نام صاحب کلب است روی قلاده خدا شهود شود بی حجاب در دل شب نشسته دختر زهرا میان سجاده به بی نظیری تو اعتراف باید کرد شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن رسیده ای بغل یار دیده ات وا کن در این نگاه برای همیشه ای خواهر تمام حُسن خداوند را تماشا کن به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه به احترام حسین؛ دست خویش بالا کن به پشت معجر خود با کمی دعا کردن تمام شهر؛ پر از نور؛ مثل زهرا کن همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند جلال بانوی مکه دوباره احیا کن ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن سلام دختر حیدر شریکة الارباب بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب کسی که دست توسل بر این سرا بزند قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت قدم برای زیارت به کربلا بزند شناختی که من از دست هایتان دارم بعید باشد اگر دست رد به ما بزند همین کرامتتان شدسبب به هر شب و روز که حلقه دور نگین کرم گدا بزند تو قرص نان خودت را به سائلی دادی که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند تهجّد سحرت بس که غرق ذات خداست حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند ازان دمی که شده احترامتان واجب به دست های شما بوسه مصطفی بزند ز محضر همه سادات عذر می خواهم اگر که گفته ام آتش به قلب ها بزند خدا نیاورد آن روز را که در شهری کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت که دست بر گره معجر شما بزند @ghasemnemati_ir
🩸هیچ روزی مانند روز شهادت حضرت حمزه علیه‌السلام بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخت نگذشت... در روایت آمده است: 🥀 روزى نگاه ِامام سجاد علیه‌السلام،به عُبيداللَّه فرزند حضرت عباس علیه‌السلام افتاد و اشك در چشم إمام علیه‌السلام حلقه زد؛ آنگاه فرمودند: 📋 مَا مِنْ یَوْمٍ أَشَدَّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ ▪️براى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روزى سخت تر از جنگ اُحد پيش نيامد؛ 📋 قُتِلَ فِیهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ ▪️زيرا در آن روز بود كه عمويش حمزةبن عبدالمطلب، اسداللَّه و اسدالرسول شربت شهادت نوشيد. و پس از اُحد سخت ترين روز براى آن حضرت جنگ موته بود كه پسر عمويش جعفربن ابى طالب را شهيد كردند. 🥀 امام سجاد علیه‌السلام به اینجا که رسیدند، فرمودند: 📜 وَ لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ صَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ ▪️و سخت تر از روز امام حسين "صلوات‌الله‌علیه " پيش نيامده و نخواهد آمد؛ 📜 ازْدَلَفَ إِلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ ▪️ زيرا سى هزار نفر او را احاطه كرده بودند كه همه آنها خود را جزو امّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تصور مى‌كردند و همهٔ آنها با قصد قربت برای ريختن خون فرزند همان پيامبر آمده بودند... 📚الأمالى،شیخ‌صدوق، ص ۲۷۷ 📚بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۷۴ ✍ هزار و یک «روضه»، در همین جمله است: کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ... @ghasemnemati_ir 🩸آمدنِ صفیّه، خواهر حمزه، بر بالین پیکر مُثله شده برادرش ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 صفيّه، خواهر حمزه، خود را به اُحُد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسيد، به پسر صفیّه دستور داد: 📋 أَلْقِها فأرجِعْها، لا تَرى ما بِأَخيها ▪️برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند. 📚سيره ابن هشام، ج۳، ص۴۱ ✍ این ز یک خواهر و از خواهر دیگر بشنو... 📜 إنَّ زينبَ لَمَّا عَلِمَتْ بِالْوَقْعَةِ، خَرَّتْ مَغشِيّاً عَلَيْها، ▪️وقتی‌که دیگر کار از کار گذشت، زینب کبری علیهاالسلام در بین خیمه از هوش رفت. 📜 فَلَمّا أفَاقَتْ مِنْ غَشْيَتِها رَكَضَتْ نَحْوَ الْمَعرِكَةِ، ▪️وقتی‌که به هوش آمد، خرامان‌حالت به سمت گودال قتلگاه شروع به دویدن کرد. 📜 و هِيَ تارَةً تَعثُرُ بِأذْيالِها، وَ تارَةً تَسْقُطُ عَلىٰ وَجهِها، مِنْ عَظَمِ دَهْشَتِها، حَتّىٰ انْتَهَتْ إلىٰ الْمَعرِكَةِ. ▪️گاهی چادرش زیر پایش گیر میکرد و به زمین می‌خورد و گاهی از شدت مصیبت با صورت به زمین می‌افتاد تا اینکه به گودال قتلگاه رسید. 📜فَجَعَلَتْ تَنظُرُ يَمينَاً و شِمالَاً، فَرَأَتْ أخاهَا الْحُسينِ عليه السّلامُ عَلىٰ وَجهِ الْأَرضِ، ▪️در بین گودال گشت و گشت تا اینکه در آخر یک جسدی شبیه برادرش را دید که بر روی خاک افتاده بود. 📜 و الدَّمُ يَسيلُ مِنْ جِراحاتِهِ كَالْميزابِ، فَطَرَحَتْ نَفسَها عَلىٰ جَسَدِهِ الشَّريفِ، وَ جَعَلَتْ تَقولُ: ▪️خون مثل ناودان از جراحات آن بدن جاری بود،زینب کبری علیهاالسلام خود را بر روی آن پیکر قطعه قطعه انداخت. 🥀 تشخیص و باورش سخت بود که پیکر برادرش حسین علیه‌السلام را اینگونه ببیند، لذا ناله‌اش به فریاد بلند شد و گفت: 📜 أ أنتَ الْحسينُ أخي؟ أ أنتَ أبنُ اُمّي؟ ▪️تو حسین برادر منی؟ تو پسر مادر منی؟ 📜 أ أنتَ نورُ بَصَري؟ أ أنتَ مُهجَةُ قلبي؟ ▪️تو همان نور چشم منی؟ تو همان پاره قلب منی؟ 📜 أ أنتَ حُمانا؟ أ أنتَ رَجانا؟ أ أنتَ كَهفُنا؟ أ أنتَ عِمادُنا؟ ▪️تو همان حامی‌ما، امید ما، پناه و تکیه‌گاه مایی؟ 📜أ أنتَ ابنُ محمّدِ الْمُصطَفَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ عليِّ الْمُرتَضَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ فاطِمَةَ الزَّهرَاءِ؟ ▪️تو پسر محمد مصطفایی؟ تو پسر علی مرتضایی؟ تو پسر فاطمه زهرایی؟ 📚معالی السبطین ج۲ ص۳ @ghasemnemati_ir 🩸رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، بعد از سال‌ها نیز، طاقت نداشت قاتل حضرت حمزه علیه‌السلام را ببیند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی‌که، «وحشی»، بعد از گذشت سال‌ها از جنگ أحُد، اسلام(ظاهری) آورد، به محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و حضرت از او پرسیدند: آیا «وحشی» تو هستی؟ او گفت: آری. حضرت فرمودند: 📋 أخبِرنِی کیفَ قَتَلتَ عَمّی؟ ▪️به من بگو که چگونه عمویم حمزه را کشتی؟ 🥀 او ماجرای شهادت و مُثله‌شدن حمزه علیه‌السلام را شرح داد و حضرت گریستند و از آنجا که «رحمة‌للعالمین‌»اند، او را بخشیدند؛ اما در آخر به او فرمودند: 📋 غَیِّبْ وَجهَک عَنّی! ▪️فقط جایی برو که دیگر رویَت را نبینم. 📚سفینه البحار ج۷ ص۴۲۰
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیه‌السلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند‌ و بر آنها بوسه می‌زدند... در نقل‌ها آمده است: 📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ... ▪️سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها خود را به او رساند. 📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ ▪️ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیه‌السلام انداخت و آن‌ها را می‌بوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را می‌بوسیدند. 📚اسرار الشهادة ص۴۱۲ 📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵ @ghasemnemati_ir 🩸سیدالشهداء علیه‌السلام بر در خیمه‌ها ایستاده بود، که خیمه‌ها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش می‌گرفت،تا به خیمه‌ زن‌ها نخورند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... به وقت وداع، زن‌ها و بچه‌ها دل از سیدالشهداء علیه‌السلام نمی‌کَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت: 📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ ▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است. 🥀 به خدا قسم اگر حسین علیه‌السلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم می‌ریزد) 📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ، ▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمه‏‌ها می‌خورد و برخی دیگر نیز، لباس‌های زنان را پاره می‌کرد. 📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیه‌السلام كَيفَ يَصنَع ▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشت‌زده و فريادزنان به داخل خيمه‏ها رفتند و به امام حسین علیه‌السّلام نگاه می‌کردند که چه می‌کند. 🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله‏ کردند و به احدى نمى‌‌رسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى‏ رساندند. 📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ. ▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیه‌السلام مى‏‌آمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را می‌گرفت تا تیری به سمت زن‌ها و بچه‌ها نرود. 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام، مقرم،ص۳۴۰ 📚مقتل الحسين علیه‌السلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲ @ghasemnemati_ir 🩸کدام خواهر را مثل من دیده‌ای؟ ! … | وقتی‌که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها، ذوالجناح را برای رفتن برادر به میدان، آماده می‌کند... در نقلی آمده است: 🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیه‌السلام با مخدّرات وداع نمود و آمد تا سوار مرکب شود، ندا داد: 📋 مَن ذا يُقَدِّمُ لي جَوادي؟ فجاءَتْهُ زينبُ و قد أخَذَتْ بِعَنانِ الْجَوادِ تَقودُهُ و تَقولُ: أخي لِمَن تُنادي، قَطَعتَ نِياطَ قَلبي، ▪️چه کسى اسب مرا برایم می‌آورد!؟ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها عنان ذوالجناح را گرفت و آن را پیش برد و گفت: برادرم چه کسی را صدا میزنی؟ بند قلبم را پاره کردی! 📋 ثُمَّ قالَتْ: هَلْ رأیتَ اُختاً مِثلي قَبلَ هٰذا قدَّمَتْ فَرَسَ أخیها لِلْمَوتِ؟!؟ ▪️سپس فرمود: آیا قبل از این خواهری را مثل من دیده‌ای که اسب برادرش را برای مرگ آماده کند؟ 📋 فَلَمّا سَمِعَ کَلامَها اِختَنَقَ بِعَبرَتِهِ و بَکیٰ وَانکَبَّ عَلیٰ رَأسِها وَانکَبَّتْ عَلیٰ صَدرِهِ و جَعَلا یَبکیانِ طَویلاً ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام همینکه سخن خواهر را شنید، اشک و بغض، راه گلوی او را بست و شروع به گریه کرد. سپس سر خود را بر سر خواهر گذاشت و هر دو مدت طولانی گریستند. 📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴ 📚موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج۴ ص۴۸۴ @ghasemnemati_ir 🩸ای دخترم! با اشک‌هایت قلبم را آتش مزن... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیه‌السلام آماده رفتن به میدان شدند و بر روی ذوالجناح قرار گرفتند، 📋 فأقْبَلَتْ سکینَةُ و هِیَ صارِخَةٌ و کانَ یُحِبُّها حُبّاً شَدیداً فَضَمَّها إلیٰ صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِکُمِّهِ ▪️در اینجا بود که حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها جلو آمد و فریادی کشید. سیدالشهداء علیه‌السّلام او را بسیار دوست داشتند؛ پس او را به سینه‌ اش چسباند و با آستینش اشکهایش را پاک کرد... 🥀 سپس به ایشان فرمود: 📋 سَیَطولُ بَعدِی یا سکینَةُ فَاعْلَمی مِنکِ الْبُکاءُ إذا الْحَمامُ دِهانِی ▪️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
🩸شتری که دلش به حال اسراءِ آل الله سوخت و به شترهای دیگر می‌گفت: دختران علی علیه‌السلام را آرام سوار بر محمل‌ها کنید... در نقلی آمده است: 🥀 علیا مخدره زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرمودند: سر امام سجاد علیه‌السلام بر روی زانوی من بود که دیدم شتران برهنه و بی‌جهاز را برای ما آوردند؛ 🥀 امام زین العابدین علیه‌السلام به من فرمود: عمه‌جان! این شترها را می‌بینید که می‌آورند؟ و آن شتر خاکستری‌رنگ را که از جلوی شتران می‌رود و اشک می‌ریزد، مشاهده می‌کنید؟ 🥀 من گفتم: بله؛ ای نور دیده‌ام. امام فرمود: عمه‌جان! میدانید این شتر چرا گریه می‌کند و به شتران دیگه چه می‌گوید؟من گفتم:ای پسر برادرم!‌ حجت خدا توئی! زبان حیوانات را تو می‌دانی! 🥀 إمام فرمود: ای‌عمه‌جان! این شتر دلش به حال ما سوخته است؛ می‌رود‌ و به شتران دیگر می‌گوید: دختران علی علیه‌السلام را آرام سوار کنید‌‌ و آهسته راه بروید؛ مبادا بچه‌ها را به زمین بزنید و زن‌ها را زجر بدهید. 📚ریاض القدس، ج۲ ص۲۱۰ (نسخه خطی) @ghasemnemati_ir
🩸مصیبت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها بر شتر بی جهاز... | وقتی‌که زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه می‌کند و می‌فرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟! راوی گوید: 📋 ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ ▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد. 🥀 زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد: 📋 سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر می‌کنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟ 🥀 به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلام‌الله‌علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها کسی نماند. 🥀 در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمی‌توانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو. 🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند، لذا برگشت تا سوار بر محمل شود. 📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه ▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود: آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله... 📋 فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ ▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود می‌لرزید.پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام‌ سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد. 📋 فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ ▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد می‌زد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه 🥀 زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه می‌کرد و به شمر می‌فرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید. 🥀 پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه‌السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند. 📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰ 📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰ @ghasemnemati_ir