eitaa logo
🌷اینجا همه چی قاتیه🌷
309 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
61 فایل
کانالی پر از مطالب مختلف و جذاب😋 اجتماعی،مذهبی،سیاسی،طنز،اقتصادی...😍 از دیدنش ضرر نمیکنید...بتشریفید😉👇 @ghateee eitaa.com/ghateee ارتباط با ما😊جهت انتقاد.پیشنهاد.تبادل و...👇 @Maleky1368
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕چه عاشقانه های پاکی .... 🔰این همه زیبایی رو ما در زندگی کسانی میبینیم که عاقبت بخیر شدند.... ❤️محبت در خانواده به همسر وفرزندان ، نورانی تر، مقدس تر و پر ارزش تر از هر رابطه ای دیگر است... @ghateee
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.* *قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.* *بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.* *مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.* *وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.* *غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.* *مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.* *برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.* *قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟* *برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.* *پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.* *قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.* *بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.* *برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.* *قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟* *بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.* *قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.* *برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.* *مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.* *بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.* *بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.* *بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.* @ghateee ادامه👇👇
ادامه👇👇 اگر این چاقو مال اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی* @ghateee *التماس تفکر از همه شما خوبان* 🌹🌹🌹
چرا برادر کوچیکتو از کشیدن حتی ی سیگار منع میکنی؟ همه کارهای نادرست از کم شروع میشه‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ایتالیایی ها محموله الکل و مواد ضدعفونی کننده که به تونس میرفت رو در دریا دزدیدن. جمهوری چک محموله ی ماسک های اهدایی چین به ایتالیا رو در دریا مصادره کرد... 🔹️ بشینید تو قرنطینه کرونا مستند حیات ‌وحش ببینید نام مستند: دنیای متمدن غرب!
🔺آیا می‌دانید ناقلین کرونا هیچ تفاوتی با افرد سالم از نظر علائم ندارند؟ 🔻آیا می‌دانید بعضی از افراد ناقل هیچ وقت علائم را بروز نمی‌دهند؟ 🔺آیا می‌دانید امکان ناقل بودن افراد بسیار بالاست؟ 🔻آیا می‌دانید تب‌سنجی‌های جاده‌ای افراد ناقل را تشخیص نمی‌دهد؟ 🔺آیا می‌دانید ممکن است با انتقال ویروس به افراد دیگر باعث مرگ آنها شویم؟ ⚠️ پس اگر عزیزانمان را دوست داریم، با سفر کردن باعث مرگشان نشویم. ✅ واحد سلامت مصاف
💠 نویسنده آمریکایی: بهتر است ایران بمانم تا برگردم آمریکا! ✅ این نویسنده آمریکایی نوشته جهان باید از ایران بیاموزد که در اوج تحریم‌ها و ناکافی بودن دارو و کالاهای بهداشتی برای ایرانیان، مردم این کشور چگونه از خودگذشتگی می‌کنند. به گزارش مشرق؛ «جینفر گرین» یک نویسنده آمریکایی است که به دلیل شغل همسرش مجبور شده در ایران ساکن شود. او و همسرش قرار بود آخر سال ۲۰۱۹ به آمریکا بازگردند. دو بار لغو پرواز آنها و بعد هم شیوع کرونا سبب شد آنان همچنان در ایران ماندگار شوند. آنان در ابتدا فکر می‌کردند بدشانسی آورده‌اند، اما اکنون گرین در یادداشتی، ضمن برشمردن ویژگی‌های ممتاز اخلاقی ایرانیان، از ماندن در ایران در این اوضاع کرونایی بسیار خوشحال است و می‌گوید چه خوب که بازنگشتیم به آمریکا! گرین می‌گوید ابتدا خیلی ترسیده بودیم. چون فکر می‌کردیم با وجود تحریم‌ها ممکن است نارسایی‌هایی در تأمین مایحتاج عمومی پیش آید. همچنین به خاطر اتفاقات تلخی که در اعتراضات آبان‌ماه پدید آمده بود، او و همسرش به شدت نگران بوده‌اند. اما او می‌گوید هر چه گذشت، فهمیدیم هیچ جا امن‌تر از ایران نیست. گرین می‌نویسد: «با دیدن تصاویر و ویدئوهای عجیب از حمله به فروشگاه‌ها و تمام شدن دستمال توالت، مواد ضدعفونی‌کننده و کمبود ماسک، حیرت‌زده می‌شوم. اینجا در ایران، همه فروشگاه‌ها و سوپرمارکت‌ها پر از کالاست و قفسه‌ها هیچ وقت خالی نمی‌ماند. من هر آنچه لازم داشته باشم، به راحتی تهیه می‌کنم». او سپس به تفاوت‌های فرهنگی دو جامعه ایران و آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید در ایران هیچ گاه دستمال توالت کم نمی‌آید، زیرا مردم از آب برای شستشو استفاده می‌کنند. گرین می‌گوید در ایران هم در ابتدا لیمو، زنجبیل، ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده کمیاب یا گران شد و افراد سودجو و فرصت‌طلب سعی کردند کالاهای مورد نیاز را چند برابر گران‌تر کنند، اما با حضور گروه‌های داوطلب، اندک اندک فراوانی بازگشت. جینفر گرین در ادامه به پیامدها و نتایج فرهنگی شیوع کرونا در ایران پرداخته و از اتفاقات بسیار خوشحال‌کننده‌ای مانند بخشیدن اجاره‌بهای مستأجرین نوشته است. گرین علاوه بر این، کارهایی همچون اعطای صد گیگ اینترنت یا کار ارزشمند کتابخانه ملی برای کودکان و در دسترس قرار دادن ۲۳۰۰۰ جلد کتاب برای کودکان در این روزهای کرونایی را تمجید کرده است. گرین همچنین موج طنزی که بعد از کرونا در شبکه‌های اجتماعی راه افتاده تا تاب‌آوری مردم را بالا ببرد، از قلم نینداخته است. او همچنین یک فهرست کلی از همه اقدامات مردمی کوچک و بزرگ در مقابله با کرونا ارائه کرده. از کار خوب دانشجویان دانشگاه تهران در ترجمه دستورالعمل پزشکان چینی تا بازدید خانه به خانه مردم شهر کاخ در استان خراسان رضوی برای تحویل مواد ضدعفونی‌کننده و توزیع شیرینی توسط یک قنادی در گرگان میان پرستاران و پزشکان درگیر کرونا در بیمارستان‌ها و ... این نویسنده آمریکایی در پایان نوشته جهان باید از ایران بیاموزد که در اوج تحریم‌ها و ناکافی بودن دارو و کالاهای بهداشتی برای ایرانیان، مردم این کشور چگونه از خودگذشتگی می‌کنند و تلاش دارند همه با هم مراقبت‌های عمومی را بالا ببرند. او نوشته اینجا در ایران، از هرج و مرج، خشونت و خودخواهی خبری نیست. کرونا میان ثروتمند و فقیر تفاوتی قائل نمی‌شود و برایش تفاوتی نمی‌کند شما کجای جهان باشید. در نتیجه گرین می‌گوید من ترجیح می‌دهم در ایران باشم تا این ماجراهای شیرین و درس‌های زیبا را ببینم و با آنها زندگی کنم. منبع: https://www.google.com/amp/s/www.mashreghnews.ir/amp/1052527/
🚨 را ثبت کنید! 🔻سخنگوی ارتش: 🔹نقاهتگاه ۲ هزار تخت‌خوابی نیروی زمینی در محل نمایشگاه بین‌المللی تهران برپا می‌شود. 🔹با گذشت ۲۴ ساعت از صدور دستور فرمانده کل ارتش برای برپایی این نقاهتگاه، این روند پیشرفت بیش از ۵۰ درصدی داشته است. 🔹ان‌شاءالله برابر وعده داده شده فردا مردم شریفمان شاهد افتتاح این مجتمع بیمارستانی و نقاهتگاه ۲۰۰۰ تختخوابی ارتش باشند. 🔻 پ.ن: فقط شاهد خفگی و سکوت رسانه‌های غرب‌گرای داخلی هستیم! ✍ تخریب‌چی
✅ «اپلیکیشن جامع » 💢 مسابقات کتابخوانی همراه با جوایز ارزنده 🔹دسترسی به همه کتاب‌های شهید مطهری 🔹جستجو در متن و فهرست کتاب‌ها 🔹سخنرانی‌ها 🔹کتاب‌های صوتی 🔹دوره‌های آموزش الکترونیکی ⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر: 👉 www.motahari.ir/app ❗️نصب اپلیکیشن و شرکت در مسابقات رایگان است. ‼️با وارد کردن کد معرف زیر در هنگام ثبت نام ۵ امتیاز هدیه بگیرید: QZMDB1NB 🌸🌸🌸🌿🌸🌸🌸 @ghateee
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اگر هنوز تصمیم دارید به سفر برید یا همچنان هر روز در خیابانها قدم میزنید و در یک کلام را جدی نگرفتید، این ویدیو را ببینید @ghateee
میگفت میدونی تو تصافادت درد چیه؟ درد اینکه تو تمام قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنی با سرعت مطمئنه میرانی ولی یه دفعه یک گو...سا...له که خیابون رو با پیست ماشین سواری اشتباه گرفته میاد میزنه بهت و کشته هم میشی... حالا دقیقا داستان کروناس تو تمام هشدارها رو رعایت میکنی یکی به هیچی پایبند نیست سفرش هم میره میاد و کرونا رو تقدیمت میکنه و تو بیمار میشی و می میری! @ghateee