نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا !
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری! شبیه سوره«اعطینا»!
شناسنامه تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!
#علیرضا_قزوه
📚 @ghazalestan 📖
چو کوه دید غـرض دریاست؛
به رود اجـازه ی رفـتن داد
#مادران_ویژه 🌹❤️💔🌹
📚 @ghazalestan 📖
مادر
سالخوردگیِ دخترکی تنهاست
که عروسکهاش حرف میزنند
بزرگ میشوند
راه میافتند و میروند.
#کامران_رسولزاده
📚 @ghazalestan 📖
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
#سیدحمیدرضا_برقعی
📚 @ghazalestan 📖
یادمان مانده نمدهایت و زیلوهایت
رنگ انگشترت و رقص النگوهایت
چرخ خیاطی ات افتاده ته انباری
رفته از یادِ کمد، قیچی و الگوهایت
هر شب از سمت اتاق بغلی می آید
خش خش نایلون پاره ی داروهایت
خانه سرشار شد از بوی پماد و الکل
درد پیچیده به پاهایت و پهلوهایت
آسمانت سِرُمی بود که آرام آرام
آب می شد به چروکیده ی بازوهایت
دست دیوانه ی لرزانِ پدر در مشتت
نفس آخر "یا ضامن آهو"هایت
رفتی و خورد گره دور گلوی پسرت
رنج نوستالوژی بافته ی موهایت
آمدم مثل همیشه سرِ خاکت مادر!
تا به گوشم بخورد سُرسُر جاروهایت
#حسن_بهرامی
#برای_مادرانی_که_بین_ما_نیستند🥀🖤💔
📚 @ghazalestan 📖
بچه های ما ما را نمیشناسند...!
شبی
دخترت از تو اسمم را میپرسد!
شبی که
با ترانه ای قدیمی
به نقطه دور خیره می مانی
و من
از چشمهایت
میچکم.....!
#رویا_شاه_حسین_زاده
📚 @ghazalestan 📖
صبحت بخیر شاعر شرقی شهر من
خورشید با طلوع شعر تو بیدار میشود
#ز_س_محمدی
📚 @ghazalestan 📖
مردم شهر، اگر پیرو هر آیین اند
عید؛ روزی است که لبخند تو را می بینند
صبح روزی که به سیمای تو آغاز شود
عابران در شُرُفِ اول فروردین اند
ای نفس های تو صبحانه ی سکر-آور باد !
بادها می گذرند از تو و عطر-آگین اند
سایه ی سقف تو امنیت آبادی ماست
خانه ها، مزرعه های همه بی پرچین اند
پیش روی قدم ات منظره ها مشتاق اند
هر چه رد می شوی اشیای پسین، غمگین اند
#سیروس_عبدی
#گل_نرگس
📚 @ghazalestan 📖
تو می خندی دهانِ باغِ لیمو آب می افتد
و سیب از اشتیاقِ دیدنت بی تاب، می افتد
تمام ماهیانِ برکه عاشق می شوند آن دم
که عکس رویِ چون ماهت به رویِ آب می افتد
ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم
چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد
چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت
چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد
بخند ای گل؛ تمام شعرهایم را بهاری کن
بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد
#جواد_مهربان
📚 @ghazalestan 📖
درآیی به مجلس، برآید دل از غم
الهی درآیی، الهی برآید...
#ناظم_هروی
📚 @ghazalestan 📖
روی خود را باز کردی، رونمایی خلق شد
شانه را برداشتی از مو، رهایی خلق شد
جانِ بسیاری فدا شد بر خمِ ابروی تو
کم کمک عنوان مخصوصِ فدایی خلق شد
از تماشایِ سکانسِ ویژه یِ لبخند تو
صحنه هایِ بی نظیرِ سینمایی خلق شد
رد شدن در آزمونِ عشق تو رایج شد و …
استرس در امتحان هایِ نهایی خلق شد
دوری ات بیماریِ خاموش دنیا شد و زود
مرگِ مخفیِ با غمِ تلخ ِجدایی خلق شد
عاشقان دلتنگی ات را شاعری کردند و بعد
نغمه هایِ جانگدازِ بینوایی خلق شد
#جواد_مزنگی
📚 @ghazalestan 📖
کجا روم که ببینم تورا ؟ نمیدانم.!!
به جستجویِ تو امشب به خواب هم رفتم
#خالص_اصفهانی
📚 @ghazalestan 📖