غرب در تنگنای تنگهها (1)
حمله نظامی آمریکا و انگلیس به یمن بار دیگر اهمیت راهبردی یمن در تحولات منطقهای را تداعی کرد. یمن در ادبیات سیاسی رایج که عمدتاً غربیها ترویج کردهاند کشور فقیر، گرفتار و حاشیهای است اما با بررسی تاریخ، یمن جلوه دیگری دارد. این کشور هیچگاه در دورهای طولانی تحت استیلای قدرتهای خارجی و منطقهای قرار نگرفته است. یمن در شبهجزیره عربستان همواره کشوری دارای تمدن و تجارت و دارای مردمی سختکوش و مقاوم بوده است. بر این اساس در دورههای مختلف تاریخی منشأ تحولات بزرگی در حوزه بینالمللی شده و تأثیرات آن پایدار بوده است. یمن در تاریخ اسلام هم نقش بسیار برجستهای دارد و اولین کشوری بوده که اسلام را بدون درگیری پذیرفته و به آن وفادار مانده است. این تصویر که در کتب مختلف به آن اشارت رفته، واقعیتر از تصویری است که غربیها بهخاطر کینهای که از این مردم دارند از آن ساختهاند. در همین تحولات جاری، یمنیها علیرغم همه گرفتاریهایی که به آْنان تحمیل گردیده، برجستهترین نقش را در پس زدن تجاوز رژیم غاصب اسرائیل به غزه و مقابله با کشتار مردم آن بهعهده گرفتهاند بدون آنکه یک محرک خارجی آن را به در پیش گرفتن چنین مسئولیت سنگینی وادار کرده باشد. در خصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
1- یمنیها در طول حدود 9 سال جنگی که ائتلاف سعودی - آمریکایی
بر آنان تحمیل کرد و به غلط «جنگ داخلی» لقب گرفت از بستن بابالمندب و یا دریای سرخ اجتناب کردند، در حالی که «منافع ملی» آنان اقتضای آن را داشت اما بهخاطر دفاع از فلسطین و مظلومان غزه و اعمال فشار بر رژیم غاصب، کنترل دریای سرخ و تنگه بابالمندب را بهدست گرفتند در حالی که دقیقاً میدانستند این اقدام بدون هزینه و پیامد نبوده و غرب را به واکنش نظامی وادار میکند. یمنیها بر اساس باورهای عمیق دینی و نگرشهای جهادی و بینش بالای سیاسی به کمک مظلومان غزه شتافتند. این ورود، تحولات جنگ غزه را تا حد بسیار زیادی متأثر کرد و سبب وحشت رژیم غاصب و حامیان جنایتکار آن شد.
بر اساس یک تحلیل قرآنی، چنین مردمی از عنایت خداوند متعال بهرهمند بوده و حمایت الهی را دارند. کمااینکه خداوند در آیه 55 سوره مبارکه نور فرموده است؛ آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند را بر زمین حاکم میکنیم همانگونه که پیشینیانشان را حاکم کردیم و خوف را از آنان برطرف کرده و امنیتشان بخشیدیم. اقدامات یمنیها در این صحنه از خالصترین اقدامات یک گروه مؤمن است و چه کسی سزاوارتر از آنان برای جلب حمایت الهی است؟ یمنیها در حالی که دچار عسرت مالی بودند اعلام کردند نان خود را با فلسطینیهای در محاصره تقسیم میکنند و وقتی اقدامات رژیم غاصب علیه مظلومان غزه شدت گرفت اعلام کردند جانشان را فدای فلسطینیها میکنند و بر سر این اعلام وارد اقدامات عملی شدند و آمریکا، انگلیس، اسرائیل و وابستگان به آنها را به وحشت انداختند.
2- آمریکا و انگلیس با آن همه دبدبه و کبکبه در حمایت از رژیم غاصب و کودککش اسرائیل، یمن را پس از تحمیل 9 سال محاصره و جنگ، مورد حمله قرار دادهاند. خود این به یمنیها اعتبار مضاعف بخشیده است. آنان از حمله این دولتهای ظالم نه غافلگیر شده و نه وحشت کردند چرا که در طول 9 سال گذشته همواره مورد حملات آنان بوده و بر آنها غلبه کردهاند. بنابراین میدانند چگونه از پس آنان برآیند. آمریکا و انگلیس با موشکهایی که قیمت هر کدام از آنها چندصدهزار دلار است، در یمن چه چیزی را ویران کردهاند؟ خانههایی که با هزینه اندک ساخته شده و با هزینه اندک بازسازی میشوند. اما باید در انتظار ویرانی ناوها و پایگاههایی بنشینند که برای آنها میلیونها و میلیاردها دلار هزینه کرده و بهراحتی قابل بازسازی نیستند. آمریکاییها اگر به جنگ با یمن ادامه دهند ناگزیر خواهند شد پایگاههای خود را در منطقه تخلیه کنند و به عمق اقیانوسها پناه ببرند. آمریکا اگر به جنگ ادامه دهد پایههای دولتهای وابسته به خود در منطقه را سستتر میکند و باید به عزای آنها بنشیند. این هزینههای دوسوی میدان است.
3- رژیم غاصب اسرائیل با مردم غزه یعنی بخشی از مردم فلسطین درگیر است. مردم غزه از سال 1384 در محاصره اسرائیل قرار داشته و حتی در خیلی از مواقع گذرگاه مصری رفح روی آنان بسته بوده است. این مردم نه هواپیما دارند، نه ناوهای جنگی دارند و نه به نیروی زرهی مجهز هستند و نه برای دفاع از خویش ضدهوایی و زیردریایی دارند. اما کار اسرائیل که همه اینها را دارد در مواجهه با این مردم محصور و مظلوم به جایی رسیده که برای حفظ و جبران شکست آن باید آمریکا و انگلیس به صحنه بیایند؛ این یعنی ورود حداکثری برای رها شدن از مقاومت فلسطین
جنگ نرم ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
غرب در تنگنای تنگهها (2)
این در حالی است که از آن طرف، مقاومت برای دفاع از فلسطین در این صحنه با عشری از امکانات و توانمندیهای خود به صحنه آمده است.
در این هماوردی نهتنها جمهوری اسلامی به عنوان قدرتمندترین عنصر جبهه مقاومت وارد عملیات نشده بلکه حتی همین یمنیها و لبنانیها هم هنوز بیش از یکدهم از توانمندیهایشان را به صحنه نیاوردهاند. آیا برای درک «تغییر موازنه» به نفع جهان اسلام، همین مقدار کافی نیست؟ و آیا صحنهای عیانتر از این در بیان عینی آیات نصرت خدا بر مؤمنین وجود دارد؟ حتماً شنیدهاید که به محض حمله آمریکا و انگلیس به یمن، موجی از ابراز نگرانی در میان آمریکاییها و اروپاییها برخاست و اکثر مطبوعات غربی از غیرممکن بودن شکست دادن یمنیها نوشتند یمنیها 9 سال با همین آمریکا، انگلیس، عربستان، امارات و... جنگیدهاند. اینک به جنگ اسرائیل رفتهاند و آنگونه که غربیها در تبلیغات خود میدمند، ماجراجویی نیست، ادای تکلیف به امت اسلام و فلسطین و مردم آن است. اگر یمنیها ماجراجو بودند نمیگفتند در صورتی که سعودی جنگ را متوقف کند، کاری به آن ندارند و حاضرند با آن روابط گرم سیاسی هم داشته باشند. ماجراجو آن نیرویی است که علیرغم آنکه با داعیه بازگردان امنیت دریای سرخ به صحنه آمده به جای آنکه ماده اصلی ناامنی که رژیم صهیونیستی است را مهار کند، به توسعه جنگ روی آورده است.
4- دولت آمریکا در نامههای مکرر به ایران از جمله در پیامی که همزمان با حمله به یمن فرستاد مدعی است که خواستار باز شدن جبههها و گسترش جنگ نیست و نمیخواهد با یمن هم وارد جنگ شود! اما واقعیت این است که از ابتدای جنگ غزه عملکرد آن بر مبنای توسعه میدان درگیری به نفع اسرائیل بوده است. بله آمریکا نام توسعه جنگ را نمیبرد و حتی علیه آن سخن میگوید ولی حمله به یمن در حالی که یمنیها یک هزارم اقدامی که اسرائیل علیه مردم در محاصره غزه انجام داده، علیه رژیم غاصب انجام ندادهاند، چه معنایی غیر از توسعه جنگ دارد؟ وقتی آمریکا به جای آنکه برای آرامسازی منطقه، کشتار مردم غزه را متوقف کند که بدون شک با یک اشاره آن ماشین جنایت اسرائیل متوقف میگردد، به نقطهای حساس در منطقه حمله میکند چه انتظاری دارد که دیگران برای نشاندن آمریکا سر جای خود و دفاع از امنیت کشورهای خویش وارد اقدام علیه آن نشوند؟ جبهه مقاومت نشان داده علاقهای به گسترش جنگ ندارد اما وقتی با سیاست گسترش جنگ مواجه میشود، در حالی که قدرت توقف شرارت آمریکا، اسرائیل و انگلیس را دارد، نمیتواند دست روی دست بگذارد.
5- مسلماً ادامه جنگ موقعیت رژیم غاصب را متزلزلتر میکند. خیلیها در لزوم امنیت داشتن آبراهها و تنگهها همداستاناند و میدانند که امنیت تنگه حساس بابالمندب و آبراه دریای سرخ وابسته به جلب نظر یمنیهاست و زمانی که یمنیها در حمایت قاطع از مقاومت قلسطین از سلاح تنگه و آبراه استفاده مینمایند، راهی جز متوقف کردن جنگ غزه و عقبنشینی ارتش رژیم غاصب از غزه و نیز رفع محاصره دریایی ساکنان آن وجود ندارد. غرب باید متوجه شود حمایت از رژیم غاصب اسرائیل با سودای امنیت تنگهها و آبراهها همخوانی ندارد. غرب باید باور کند اسرائیل وقتی قادر به اداره یک جنگ در یک باریکه نیست نمیتواند به حیات ننگین خود ادامه بدهد و غربیها چگونه میتوانند در منطقهای با آرامش حرکت کنند که مردم آن جنایت علیه فلسطین را برنمیتابند. امنیت آبراههای منطقه یک امری نیست که با دستورالعمل غرب و قطعنامههای سازمان ملل به نفع غرب برقرار شود، این امنیت فقط با تأمین منافع ملتهای اطراف آن حاصلشدنی است. غرب باید بداند از این پس با ادامه حمایت از رژیم غاصب اسرائیل، تنگه امنی برای آن باقی نمیماند و خوب میداند مهمترین تنگههای دنیا (هرمز، بابالمندب، جبلالطارق، داردانل و بسفر) در جهان اسلام واقع شدهاند. اگر غرب دست از حمایت غاصبان فلسطین برندارد، دیر نباشد که اجازه ورود به سایر تنگههای اسلامی را هم از دست بدهد.
سعدالله زارعی
جنگ نرم ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
📸تصاویری از مزدور رژیم صهیونسیتی «پیشرو مجید ئاغا دیزایی» که به جهنم واصل شد
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
🔴پیشرو دیزایی کیست؟
🔹پیشرو دیزایی، مسئولیت صادرات نفت از کردستان عراق به اسرائیل را به عهده داشت که در حملات امشب سپاه کشته شد.
🔹پیشرو دیزایی صاحب گروه ساختمانسازی فالکون بود.
🔹این تاجر کُرد از نزدیک با موساد و رهبری کردستان در ارتباط بود.
گفته می شود او تامین کننده منابع مالی عملیات های تروریستی در ایران از جمله حادثه کرمان بود
🔹او همچنین مالک مجموعه شرکتهای امپایر بود که در حوزه تجارت نفت فعال بود. این مجموعه در سال ۲۰۰۳ و پس از حوادث عراق تأسیس شد و به تولید نفت مشغول بود.
🔹طبق اخبار موثق، گروه SB Falcon، یک ارتش خصوصی کوچک نیز داشت که پرسنل نظامی سابق ایالات متحده را استخدام میکرد.
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
طرح جدید دیوارنگاره میدان فلسطین به زبان فارسی عبری پس از موشک باران شب گذشته پایگاههای داعش و موساد توسط سپاه: تابوتهایتان را آماده کنید!
#طوفان_الاقصی
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
📌تصاویری دیگر از آثار حملات موشکی سپاه
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
این آزادی بود یا بهرهکشی؟!(۱)
سید محمدحسین راجی
در یادداشت پیشین به فروپاشی شوروی و برنامههای جدید آمریکا برای نفوذ در مناطق مختلف پرداختیم و در یادداشت پیش رو به بخشی از برنامههای نفوذ آمریکا از طریق سوءاستفاده از زنان و آن هم در زمینه اقتصادی با محوریت سرمایهداری، خواهیم پرداخت.
سوءاستفاده ابزاری از آزادی زنان
اولين گام بهرهکشی اقتصادی جهان غرب از زنان، با انقلاب صنعتی کلید خورد.
فمنیسم و سرمایهداری
از اواسط 1960 تا اوایل 1970، قدرت ایالات متحده به خاطر بهبود اقتصاد کشورهای اروپایی و ژاپن مورد تهدید قرار گرفت. در پاسخ به این وضعیت، دولت آمریکا و شرکتهای آمریکایی مجموعهای از استراتژیها را بهکار گرفتند؛ از جمله انتقال بخشی از مراحل تولید به کشورهای جنوبی به دلیل ارزانی نیروی کار. این استراتژی در مورد صنعت نساجی و... جایی که نیروی کار زنها بیشتر مورد نیاز است، بسیار موفق واقع شد؛ چون حقوق ناچیزی دریافت میکردند و سود شرکتهای چندملیتی و صنایع کارگرمحور نیز بیشتر بود.
در این دوره رونق و رشد بسیار سریعی در حوزه اقتصادِ خدمات مانند: حملونقل و خدمات عمومی؛ تجارت و خردهفروشی؛ امورمالی؛ بیمه و املاک و مستغلات اتفاق افتاد و در پی آن شاغل شدن زنان نیز رشد شدیدی پیدا کرد. بنابراین در نتیجه راهبردهای سرمایهداری، درصد زنان شاغل خارج از خانه از 34درصد به 60درصد رسید و با وجود تلاشهایی که پس از جنگ جهانی دوم برای نگه داشتن زنان در خانه انجام شد، زنان متاهل در شغلهای خود باقی ماندند. چون با توجه به رشد بخش خصوصی، زنان متاهل به مثابه دریای نیروی کار برای سرمایهداری شدند. بین سالهای 1970 تا 2000 میلادی
27 میلیون زن شاغل شدند که 63درصد از آنها متاهل بودند و این تابو که زن متاهل نباید کار کند، شکسته شد. بنابراین الگوی شغلی زنان سفیدپوست به زنان سیاهپوست نزدیک شد، زنان سیاهپوستی که همیشه باید بعد از ازدواج هم کار میکردند.
حتی اتحادیههایی که در قرن نوزدهم برای قوانین حمایتی از زنان مبارزه میکردند، تحت فشار فمینیستها قوانینی را که حمل بار بیش از یک حدی را برای زنان منع میکرد یا قوانینی که شیفتهای شب را برای زنان منع کرده بود را برداشتند تا زنان هم مثل مردان شیفت شب را کار کنند!
در دگرگونی صنعت فروشگاههای بزرگ نیز موارد قابل ملاحظهای وجود داشت. این فروشگاهها تعداد مدیران خود را -که عمدتاً مردها بودند- دو برابر کردند، اما تعداد مشاغل کمدستمزد مانند مشاغل پارهوقت که به راحتی میتوان کارگر را اخراج کرد یا فرد از آن دست بکشد -و عمدتا به زنان اختصاص یافت- نیز چند برابر شد.
گنجاندن زنان متاهل در نیروی کار، از جمله مادران دارای فرزندان خردسال، به سرمایهداران برای راکد نگه داشتن دستمزدها و همچنین به کنار گذاشتن حق دستمزد خانواده که هزینههای زن و فرزند را پوشش میداد نیز کمک کرد. در قرن نوزدهم اتحادیههای کارگری برای بهدست آوردن این حق دستمزد جنگیده و آن را به دست آورده بودند؛ اما فعالیت جنبشهای فمینیستی در دهههای1970 و 1980 باعث لغو دستمزد خانواده و یک دوره طولانی رکود دستمزد برای همه کارگران شد.
در دهه 1990 این موضوع که زنان باید به عنوان نیروی کار حقوق بگیر در جامعه حضور داشته باشند، آنچنان فراگیر شد که بر قوانین وضع شده در حمایت از خانواده مخصوصا قانون رفاه، اثر گذاشت. این قانون به عنوان حقی برای هر یک از مادران فقیری که همسرانشان از دنیا رفتهاند و برای مراقبت از فرزندانشان به کمک نیاز دارند، وضع شده بود که توسط لیبرالها حذف گردید و دیگر، مادران از یارانه دولتی برخوردار نبودند.
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
این آزادی بود یا بهرهکشی؟!(۲)
این نظریه فمینیسم آمریکایی مبنی بر اینکه «کار با دستمزد نشاندهنده آزادی زنان است»، عمیقا به نفع سرمایهداری بود و میباشد که دو نمونه از این موضوع یعنی حذف دستمزد خانواده و از بین بردن شبکه ایمنی رفاه در ایالات متحده اجرا شد. اما کار زنان برای سرمایه و سرمایهداری در سطح بینالمللی نیز حیاتی بود. کره جنوبی در حوزه استفاده از نیروی کار ارزان زنان در طول معجزه اقتصادی خود پیشگام بود؛ البته حضور زنان در کارخانه و در کنار مردان به صورت عادلانه اتفاق نیفتاد.«آلیس امسدن» استدلال میکند که شکاف میان دستمزد جنسیتی مرد و زن یکی از کلیدهای موفقیت دولت کره جنوبی در ماموریتش برای صنعتی کردن این کشور بود.
با فشار صندوقهای سرمایهگذاری بینالمللی مبنی بر اینکه دولتها باید توسعه دولتی را کنار بگذارند و اقتصاد خود را به سمت صادراتمحوری هدایت کنند، کشورهای مقروض جهان سوم از حضور شرکتهای چندملیتی در «مناطق آزاد تجاری» استقبال کردند. اما با افشای اطلاعات در مورد شرایط غیرانسانی زنان در این کارخانهها، رسوایی بزرگی در رابطه با وضعیت آنان در سراسر جهان ایجاد شد.
برخی از اندیشمندان فمینیست، استثمار کارگران زن در مراکز تولید صادراتی را محکوم کردند.
اما دیگران نسبت به این پدیده رویکرد دوگانهای را در پیش گرفتند.
در کنار نقش حیاتی زنان در صنایع صادراتی، آنها مورد هدف «وامهای خرد» نیز قرار گرفتند. این وامها به طور گسترده توسط آژانسهای کمککننده بینالمللی به عنوان راهی برای رهایی از فقر زنان روستایی به آنها داده میشد. طرفداران وامهای خرد معتقد بودند که امکان وارد کردن و هضم زنان در جریان اصلی اقتصاد با اعطای وامهای اندک وجود دارد.
خارج شدن زنان از اقتصاد خانگی آنها را به منبع عظیمی برای حواله پول از خارج کشور به خانوادههای خود در کشور خود، تبدیل کرد. در فیلیپین، حوالههای پولی به 7 میلیون دلار در سال رسید، و به بزرگترین منبع تبادل خارجی تبدیل شد که از درآمد صنعت قند و معادنشان نیز بیشتر شده است. در سطح جهانی، میزان انتقال این حوالهپولی به خانه در سال 2002 به 80 میلیون دلار رسید و برای اولین بار به رقمی بیش از کل مبالغ اهدائی و اعتباری که به کشورهای فقیر داده شده است، رسید.
زنان، که مجبور به خروج از کشور خود شده بودند به خاطر نبود مشاغل با درآمد کافی، سالهای طولانی را به دور از خانه، همسر و فرزند گذراندند و پول از کشور دیگر به کشور خود برای جبران غیبتشان حواله کردند. هجوم این حوالهها به نظام بانکی محلی باعث شد که وامدهندگانخُرد، زنان روستایی فقیر را به سوی کارآفرینی بکشانند؛ و بر فرآیند تبدیل آنها به کارآفرینانخُرد، و وامپسدهندگان مسئولیتپذیر، نظارت کنند. این چرخش ثروت، به دولت و نخبگان کمک میکرد که همان سیاستهایی را که در وهله اول باعث فقر و گسترش آن شد، همچنان ادامه دهند. در واقع تقریباً تمام هزینه و بارِ این سیاستها و کمبودها را زنان به دوش کشیدند.
از نظر ایدئولوژیکی، فمینیسم زنان را به فرد بودن و نه عضوی از خانواده یا جامعه، تشویق میکند. سرمایهداری بینالمللی به طور نظاممند ساختارهایی را که از زنان و فرزندانشان حمایت میکرد -از بیمه سلامت گرفته تا آموزش، خانهداری، غذا و سوخت قابل خرید- نابود کرد؛ بنابراین باعث فقر، بیماری و دوقطبیسازی ثروتی بیسابقه و تشدید شده گردید. اما این بحران به طور همزمان زنان را به بازار اقتصاد، با این استدلال که این، راهِ آزادی و برابری است، دعوت کرد. مشروعسازی فمینیسم پوششی برای ساختاربندی دوباره اقتصاد جهانی بود و این موضوع تعمیق و تشدید فقر زنان را مخفی میکند.
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi
سالگرد فرار محمدرضا پهلوی
حکایت حقیرترین شاه تاریخ ایران(1)
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
در تاریخ ایران شاهان مختلفی با خفت و خواری فرار کرده و یا کشته شدهاند. از یزدگرد سوم (آخرین شاه ساسانی) گرفته که از جنگ با مسلمانانگریخت و به دست آسیابانی کشته شد تا شاه سلطان حسین صفوی که تاج بر سر مهاجمین بیگانه گذارد و تا محمد علی میرزا قاجار (ماقبل آخرین شاه قاجار) که از ترس مشروطه خواهان به سفارت روسیه پناه برد.
البته شاهانی بودند که تا آخرین نفس در مقابل مخالفان خود جنگیدند همچون سلطان جلال الدین خوارزمشاه که به عنوان آخرین نفر در مقابل حمله مغول ایستاد و یا لطفعلی خان زند که حدود یک سال در برابر هجوم و محاصره بیامان آغا محمد خان قاجار ایستادگی کرد و سرانجام با خیانت برخی یارانش، کشته شد یا پادشاهانی که در جنگها جان باختند و یا با توطئه نزدیکانشان تاج و تخت از دست دادند. آنها که کشتار بسیار کردند ولی در مقابل براندازی خود، سهل و آسان میدان را نباختند. همچون نادر شاه افشار یا شاهان سلجوقی و غزنوی و....
اما شاید بتوان محمدرضا پهلوی را حقیرترین شاه تاریخ ایران به شمار آورد؛ او که فراتر از دیگر همقطاران خود در طی تاریخ این سرزمین، 2 بارگریخت. شاهی که برخلاف سایر پادشاهان تمامی سلسلههای تاریخ شاهی ایران، نه با قدرت و جنگ و لشکرکشی به قدرت رسید و نه به واسطه اثبات تواناییاش برای جانشینی شاهی دیگر و حتی به واسطه پدرش که خود دست نشانده بیگانه بود یعنی رضاخان هم به سلطنت نرسید بلکه فارغ از پادشاهی پدر، محمدرضا با خوش رقصیهای فراوان توانست توجه غربیها را جلب کند تا بتواند جانشین رضاخان شود!
چگونه محمدرضا انتخاب شد
ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس اداره ویژه اطلاعات شاه و دوست قدیمی و یار سالهای جوانی محمدرضا درباره انتخاب وی به سلطنت از سوی متفقین، به دیدارهای محرمانه خود با یک کارشناس ارشد اطلاعاتی سفارت انگلیس به نام «آلن چارلز ترات» اشاره داشته و در خاطراتش گفته است:
«... بعدازظهر یكی از روزهای نهم یا دهم شهریور (1320) ولیعهد (محمدرضا) به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه كن. در آنجا فردی است به نام «ترات» كه رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت كن... نمیدانم نام «ترات» و تماس با او را چه كسی به محمدرضا توصیه كرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید كس دیگر؟!...»
آلن چارلز ترات در یک شرایط بسیار مخفیانه و به گونهای سری با فردوست ملاقات کرد و به او گفت که محمدرضا بایستی کاملا شرایط آنها را داشته باشد و اوامرشان را دقیقا اجرا نماید.
فردوست پیام «ترات» انگلیسی و شرایط مورد نظر آنها برای پادشاهی را به محمدرضا رساند و البته محمدرضا برای هر گونه شرط و شروط آماده بود و این را به فردوست اطلاع داد. فردوست مجددا با آلن چارلز ترات دیدار کرد و فرمانبرداری محمدرضا را به اطلاع وی رساند. در مقابل، «ترات» نظر قطعی را به بررسی شرایط ولیعهد و مشورت با طرفهای آمریکایی و روس موکول کرد.
اما فردوست اظهار کرده که محمدرضا صبر و قرار نداشت، چراکه از یکسوی نگران روی آوردن مجدد غرب به قاجاریه به وسیله یکی از شاهزادگان آن سلسله بود و از سوی دیگر بیم به سلطنت رساندن برادرش را داشت. بالاخره 4-5 روز بعد «ترات» در همان محل قبلی، به فردوست وقت ملاقات داد و نتیجه بررسیها و مشورتهایش که موافقت با سلطنت محمدرضا بود را به اطلاع وی رساند.
خود محمدرضا پهلوی نیز سالها پس از رسیدن به سلطنت، با سخنانی این روایت فردوست را تایید نمود. شاه در یک سخنرانی بر دستنشاندگی خود به طور رسمی و علنی صحه گذارد و گفت:
«... شاید (انگلیس و آمریکا) فکر کردند که برچیدن اساس سلطنت سلسله ما، نتایج بدتری برای نظم و آرامش این مملکت داشته باشد. این است که گفتند خوب، پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیر باشد...»
با علامت آنها از کشور فرار کرد
محمدرضا در طی دوران سلطنتش حتی مانند دیگر شاهان سایر سلسلههای پادشاهی ایران بر قدرت و توانایی سلطهگری خود نیز متکی نبود و تمام و کمال حتی برای کوچکترین امور از خارجیها و عوامل کانونهای ماسونی که در کنارش بودند، کسب تکلیف کرده و اجازه میگرفت.
او در دوران اشغال ایران توسط ارتشهای متفقین روی کار آمد و چندین سال نظاره گر به توبره کشیدن خاک ایران توسط نیروهای نظامی خارجی بود.
در کنارش عوامل پیشانی سفید تشکیلات فراماسونی همچون ارنست پرون (که از دوران مدرسه در سوییس همراهش بود) و شاپور جی ریپورتر (از عوامل ارشد فراماسونها و سر جاسوس کانونهای صهیونی) قرار داشتند و نخستوزیرانش به نوشته اسدالله علم (یار تنهائی و وزیر همیشگیاش) اکثرا ماسون بودند.
💥جنگ نرم ودشمن شناسی
سالگرد فرار محمدرضا پهلوی
حکایت حقیرترین شاه تاریخ ایران(2)
از زمان اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی، او حاکم تنها کشور مسلمان بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت و بنا به امر اربابانش، همه منابع زیرزمینی و رو زمینی کشور را در اختیار آن قرار داد. با توسعه مبارزات مردم در جریان ملی شدن صنعت نفت، با صلاحدید و اطمینان خاطر همان کانونهای صهیونی و علامت رمز رادیو بیبی سی در نیمه شب 25 مرداد 1332 از کشور فرار کرد و سپس با کودتای آمریکایی/انگلیسی 28 مرداد توسط سرویسهای جاسوسی CIA و MI6 به سلطنت بازگردانده شد!
ایران را در اختیار بیگانگان گذارد
پس از سالهای کودتا با ورود حدود 50 هزار مستشار نظامی آمریکایی و در اختیار گرفتن ارتش ایران، کشور به عنوان پایگاه نظامی و ژاندارم آمریکا در منطقه جلوه کرد. نفت و سایر منابع ایران را با ارزانترین بها به کمپانیهای خارجی واگذار کردند و ایران را به جولانگاه صهونیستها و فرقه ضاله بهائیت تبدیل نمودند و هنگامی که مردم مسلمان با رهبری حضرت امام خمینی و پیشگامی روحانیت مبارز، به فروش ایران اعتراض کردند، بنا به دستور آمریکاییها قلع و قمع شدند. به امر کانونهای ماسونی رهبر ملت را ابتدا به زندان انداختند و تا پای اعدام پیش بردند و سپس از کشور تبعید نمودند.
کانونهای صهیونی، اسرائیل و بهائیها در دهه 40 و اوایل دهه 50 بر کلیه امور کشور مسلط شده و همه منابع این سرزمین را در اختیار گرفته و به غارت آنها پرداختند. با گسترش شبکههای جاسوسی و امنیتی صهیونی در ایران و تاسیس شعبه ایرانی آنها تحت عنوان «ساواک» و با عملیات متعدد در بخشهای مختلف مرزی و غیر مرزی، ایران را به صورت یک پایگاه مهم جاسوسی غرب در منطقه درآوردند.
شاه حتی در مقابل نفوذ و گسترش نهضت امام، جرات موضعگیری نداشت تا پس از دیدار کارتر (رئیسجمهوری وقت آمریکا) در ژانویه 1978 از ایران و کسب اجازه وی، آن مقاله کذایی توهینآمیز را در یکی از روزنامهها چاپ کرد و مردم را به هماوردی طلبید.
با اجازه مقاله مینوشت و با اجازه کشتار میکرد
اگرچه خیلی آرزو داشت مانند پدرش بیرحمانه و با قساوت مردم را سرکوب و قلع و قمع کند اما به دلیل ترس ذاتی و ناتوانی روحی، در مقابل اوج گیری مبارزات مردم، جراتش را نداشت تا اینکه باز این اربابان آمریکایی و اسرائیلیاش بودند که به او اجازه سرکوب دادند تا مردم قم و تبریز و یزد و اصفهان و مشهد و شیراز و... را به خاک و خون بکشد، تازهترین و مهیبترین ابزارهای سرکوب را برایش فرستادند و حتی در کشتار جمعه سیاه تهران، راسا حضور یافتند. هر از چند گاهی هم برای دلداری و تشویق نوکر حلقه به گوش خود، در سطوح بالاترین مقامات به دیدارش میآمدند، او را مورد تفقد قرار داده و میرفتند.
باز این آمریکا بود که دستور برقراری دولت نظامی را صادر کرد و هنگامی که دیدند دیگر چنان شاه حقیر و ترسویی به کارشان نمیآید، در جلساتی مهم در جزیره گوادلوپ تصمیم گرفتند او را از کشور خارج نموده و با یک کودتای نظامی به قیمت جان میلیونها نفر قربانی هم که شده، رژیم دست نشاندهشان را حفظ نمایند و از همین روی معاون فرماندهی نیروهای نظامی ناتو در اروپا یعنی ژنرال هایزر را برای انجام کودتای پس از شاه به ایران گسیل داشتند.
شاه: حالا کجا باید بروم؟
فرار محمدرضا در سال 1357 خفت بارترینِ فرار شاهان این سرزمین به شمار میرود. تلخی ماجرا آن بود که او با ابلاغ یک بیگانه از کشور رفت. چنانکه ویلیام سولیوان (آخرین سفیر ایالات متحده در ایران) به عنوان فردی که از سوی غرب، ماموریت داشت تا به شاه ابلاغ نماید باید از ایران خارج شود، در خاطراتش، آن روز و آن ماموریت را «تلخترین روز دوران دیپلماتیک» خود اعلام کرده است.
اما وجه تلختر ماجرا، نحوه برخورد زبونانه و حقیرانه شاه با آن پیام بود که به جای ایستادن در مقابل تعیین تکلیف یک سفیر بیگانه و همچنین نشان دادن غرور شاه یک مملکت، به شکل درماندهای تسلیم شد و تنها مانند بردگان دوران بردگی ملتمسانه سؤال کرد که «حالا کجا باید بروم؟!»
شاه در 26 دی ماه 1357 از ایران برای دومین بار فرار کرد اما براساس اسناد مکتوب و شفاهی، او پیش از این تاریخ در همان سال 1357، 3 بار دیگر قصد فرار از کشور را داشت؛ پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک در خاطرات خود اولین بار را در خرداد ۱۳۵۷ ذکر نموده، بار دوم در مردادماه به نقل از جمشید آموزگار (نخستوزیر وقت) و بار سوم مهناز افخمی (از وابستگان دربار) در شهریورماه و به نقل از اشرف پهلوی، شاه را در حال فرار توصیف نمود.
.💥جنگ ودشمن شناسی
به کانال خودتان بپیوندید
👇
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
💥پیام رسان بله
https://ble.ir/jangnarmvdoshmanshnasi