181_62824855262582.mp3
4.29M
موشن داستان دوست تازه
بازهم مدرسم دیر شده بود، طبق معمول وقتی رسیدم هیچ کس تو حیاط نبود، بدو بدو خودمو به کلاس رسوندم، خداروشکر هنوز معلممون نیومده بود، وقتی رسیدم جلوی در کلاس، چشمم به شاگرد تازه واردی افتاد که درکنار نیمکتی که من میشستم، نشسته بود.
با لبخندی رفتم سمتش و بهش سلام کردم اما دریغ از یه نگاه خشک و خالی که بهم بکنه، چقدر مغرور بود...
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
تفسیر روزانه یک صفحه قرآن و مطالب قرآنی
داستانها و حکایات قرآنی
خواندن روزانه یک صفحه از قرآن کریم 🥰
مطالب قرآنی 😍
@noorholy
#قصه_شب
🐘 فیل و دوستانش
یک روز بچه فیل قصه ما در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند. اول از همه خانم میمون را روی درخت دید. ازش پرسید: “با من دوست میشی؟ “میمون جواب داد: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخهها تاب بازی کنه، تو خیلی بزرگی نمیتونی مثل من روی شاخه درختها تاب بخوری. ” فیل قصه ما، چون دوست نداشت ناامید بشه، به راه افتاد.
در وسط راه به آقای خرگوش رسید. از خرگوش هم خواست تا باهم دوست بشوند. اما خرگوش گفت: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه تو راههای زیر زمینی حرکت و بازی کنه، تو خیلی بزرگی، نمیتونی همبازی خوبی برای من باشی”.
فیل تصمیم نداشت ناامید بشه پس به راه خودش ادامه داد و در مسیر قورباغه را دید. ازش پرسید: “با من دوست میشی؟ ” قورباغه گفت: “من عاشق بالا پائین پریدنم و دنبال دوستی مثل خودم هستم، چطور با تو دوست بشم؟ تو برای اینکه با من روی سبزهها بالا پائین بپری خیلی بزرگی.”
فیل دوباره به مسیر ادامه داد تا به روباه رسید. از روباه پرسید: “با من دوست میشی؟” روباه گفت: “ببخشید، ولی تو خیلی بزرگی.” آخر سر فیل که دید کسی با او دوست نمیشود ناراحت و خسته به خانه برگشت.
چند روز گذشت. یک روز فیل دید که همه حیوانات با ترس و لرز به هر طرف فرار میکنند. فیل از آنها پرسید: “چی شده، چرا همه حیوانات فرار میکنند؟ خرگوش گفت: آقای ببر گرسنهاش شده و اومده تا شکار کنه؛ فیل فکر کرد چکار میتونه بکنه که حیوانها را نجات بده؟
پس به داخل جنگل رفت و به ببر گفت: “لطفا حیوانات جنگل را نخور؟ ” ببر به فیل گفت: “تو دخالت نکن، آنها غذای من هستند.” بخاطر همین فیل مجبور شد یک لگد خیلی محکم به ببر بزند تا به او درسی بدهد. ببر هم از ترسش دوید، فرار کرد و از جنگل رفت. فیل رفت و به همه حیوانها گفت که میتوانند به داخل جنگل برگردند. همه حیوانات از او تشکر کردند و به او گفتند که به نظرشان فیل با اینکه خیلی بزرگ است، اما میتواند دوست خیلی خوبی برای آنها باشد و به خاطر رفتار زشت گذشته خود از او عذرخواهی کردند.
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
📖 تقویم شیعه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
☀️ امروز جمعه:
شمسی: جمعه - ۲۵ آبان ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 15 November 2024
قمری: الجمعة، 13 جماد أول 1446
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)، 11ه-ق
📆 روزشمار:
▪️20 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️30 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺37 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️46 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیه السلام
🌺47 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
تفسیر و مطالب قرآنی
داستانها و حکایات قرآنی
خواندن روزانه یک صفحه از قرآن کریم 🥰
مطالب قرآنی 😍
@noorholy
🌿🌿🌿به نام خدا🌿🌿🌿
🌸داستان مثل گل محمدی🌸
🌱عصر یک روز بهاری، کوثر و مادرش به پارک نزدیک خانهشان رفتند. درختها و گلهای شاداب، پارک را قشنگتر از همیشه کرده بودند.
🌱کوثر بعد از اینکه از وسایل بازی پارک استفاده کرد، از مادرش خواست بروند قسمتی که پر بود از گلهای زیبا و رنگارنگ. او هوا را بو کرد. بوی عطر خیلی خوبی همه جا پخش شده بود. او از دور گلهایی صورتی را دید که تا حالا ندیده بود. به سرعت به طرفشان رفت. کوثر کنار گلها ایستاد و آنها را بو کرد و گفت: «به به! چه بوی خوبی! مامان! اسم این گل چیست؟»
🌱مادر دستی روی گلها کشید و گفت: «گل محمدی! قشنگ است. نه؟» کوثر گفت: «بله، چه بامزه، اسمش شبیه اسم پیامبر است.» مادر یکی از گلها را بو کرد و گفت: «میدانی بوی خوش این گل از کجا آمده؟» کوثر پرسید: «از کجا؟!» مادر گفت: «بدن پیامبر ما همیشه بوی این گل را میداد. به نظر من این گل، خوشبختترین گل دنیاست!» کوثر، شادمان دور باغچه گل چرخید. مادر گفت: «دوست داری تو هم مثل این گل، شبیه پیامبر باشی؟»
🌱چشمهای کوثر از تعجب گرد شد و پرسید: «واقعا میشود؟ آخر چطوری؟» مادر لبخند زد و گفت: «تو همین الان هم شباهتهای زیادی به پیامبر عزیزمان داری. اما هر وقت کارهای خوب بیشتری بکنی، شباهتت به پیامبر بیشتر هم میشود.»
🌱کوثر که خیلی از حرفهای مادرش خوشش آمده بود، گفت: «مثلا چه کارهایی؟»
🌱مادر در جوابش گفت: «مثلا هروقت خوشاخلاقی، مهربانی، به دیگران کمک میکنی، حرف راست میزنی؛ مثل پیامبر میشوی و من خدا را شکر میکنم و میگویم چقدر اخلاق کوثر من، شبیه اخلاق پیامبر شده است!» کوثر خندید و خودش را انداخت توی بغل مادرش و گفت: «واقعا؟ چقدر خوب! نمیدانستم میتوانم شبیه پیامبر باشم.»
🌱فردای آن روز، کوثر وقت برگشتن از مدرسه، خانم همسایهشان را دید. او دستهایش پر از کیسههای میوه و سبزی بود. کوثر با اینکه کوله پشتیاش پر از کتاب و دفتر بود، با خودش گفت الآن میروم به خانم همسایه کمک میکنم. او از خانم همسایه خواست یکی از کیسهها را بدهد تا برایش تا خانهشان بیاورد. خانم همسایه قبول کرد و کوثر کیسه را برایش تا در خانهشان برد. وقتی رسیدند، خانم همسایه از کوثر تشکر کرد و به او آفرین گفت.
🌱کوثر ماجرای کمکش را به خانم همسایه با خوشحالی برای مادر تعریف کرد. مادر او را بغل گرفت و گفت: «آفرین به دختر خوبم! من به تو افتخار میکنم. مطمئنم با این کار قشنگی که کردی، پیامبر هم به تو افتخار میکند. تو با این کارهای خوبت هر روز بیشتر شبیه ایشان میشوی!»
🌱کوثر آن لحظه بهترین احساس دنیا را داشت. حس خوب شبیه بودن به پیامبری که خدا و آدمها خیلی دوستش دارند. پیامبری که خیلی خوب است. خوبتر از هر آدم خوب دیگر!
نویسنده: ساجده کارخانهای
#سوره_کوثر
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تقویم_روز_شنبه
#بیستوششم_آبان۱۴۰۳
#اکرمبهدانه
#التماسدعا
فروشگاه بزرگ مجموعه تدریس یار 🦾
کمک حال شما🏠 در خرید محصولات با کیفیت .❤
✅جهت ثبت سفارش
@teacherschool
@tadriis_yarshop
210_62877901755857.mp3
464.5K
موشن شعر جوراب سوراخ
#موشن
#شعر
#رشد_کودک
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
25.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Lou
#هرشب_یک_قصه
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
آلبرت انشتین از دانشگاه اخراج شد ولی فیزیک را با فرضیه هایش دگرگون کرد !
ونگوک در سراسر زندگی اش حتی یک تابلو هم نفروخت اما امروز آثارش میلیون ها دلار ارزش دارد !
گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن رمان صد سال تنهایی سه سال در را بر روی خودش بست . در این سه سال همسرش برای آنکه از گرسنگی نمیرند حتی پلوپز خانه را هم فروخت اما در نهایت اثری بی مانند خلق شد و برای نویسنده اش جایزه ی نوبل ادبیات را به ارمغان آورد !
این آدمها هیچ نبوغ خاصی نداشته اند، نبوغ آنها در شناخت خود و فریاد کردن خویشتن خویش بوده است. نبوغ آنها در دنبال کردن راه منحصر به فرد خودشان بوده است.نبوغ آنها در تواناییشان در جور دیگری فکر کردن و نپذیرفتن "قوانین بعنوان یک اصل غیر قابل تغییر" بوده است.
نبوغ آنها در شهامت رو برو شدن با مشکلات است
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی