قصه ای از تولد رسول خدا.mp3
6.05M
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🎊 ایام ولادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) را به همه مسلمانان جهان تبریک عرض می کنم.
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
(قصه ای از تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله )
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
قصه تولد امام زمان عج ۳.mp3
2.05M
قصه ی تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
منبع قصّه:
📚کتاب «كمال الدّين و تمام النّعمة، ج۲، ص۴۲۷»؛ اثر شیخ صدوق رحمة الله علیه
#لالایی_خدا_۴٠
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#امام_زمان
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
قصه ای از امام سجاد علیه السلام.mp3
3.91M
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
( داستانی از امام سجاد علیه السلام)
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
be emamat residane emam zman 0085.mp3
8.53M
🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸
🔸به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#میلاد_امام_زمان_علیه_السلام
#نیمه_شعبان
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
حاکم عادل.mp3
15.35M
#قصه_ظهر_جمعه
از قدیم گفتن «حق به حقدار میرسه»؛ یعنی اگر هزار تا اتفاق جورواجور هم بیفته، در نهایت کسی که صاحب حقه، به چیزی که حقشه، میرسه و ظلم پایدار نمی مونه. ماجرای حاکم عادل، همین ماجرا رو در قالب یک داستان شنیدنی بیان میکنه
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۲_۲۲۱۵۵۳۱۷۰.mp3
4.56M
🌹رز مغرور🌹
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی:پیش دبستانی و دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۴_۲۰۴۹۵۸۱۶۶.mp3
17.89M
🌿پسر سبزی فروش🌿
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی: دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۲_۲۲۱۹۵۱۳۲۰.mp3
5.32M
🌳درخت سوزن🌳
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی:پیش دبستانی و دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
مهتاب اومده بالا (1).mp3
1.56M
لالایی شبانه: مهتاب اومده بالا
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
nas (2).mp3
790.6K
آرامش شبانه: سوره ناس
با صدای قشنگ حنانه جان خلفی
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۲_۲۲۲۲۵۶۳۸۲.mp3
2.9M
🐻دو دوست و خرس 🐻
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی:پیش دبستانی و دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
سوره-عصر.mp3
449.2K
آرامش شبانه: سوره عصر
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۵_۲۲۰۰۵۰۴۱۷.mp3
16.47M
🌿پسر سبزی فروش ۲🌿
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی: دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
InShot_۲۰۲۳۰۳۱۶_۲۱۴۹۴۴۳۲۶.mp3
18.19M
🌹مکتب پالان دوز🌹
#یامهدی
#معلم
#ایران_قوی
#نسل_سازنده
#اولی_ها
🙍♂گروه سنی: دبستان
🎤 با اجرای : آمنه جعفری
#خانم_معلم
🎶تدوین : آمنه جعفری
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
Gonjeshk.Lala.Lala(320).mp3
3.17M
لالایی: گنجشک لالا
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نو آموز ۴.pdf
36.4M
💻نوع فایل: pdf
📚شماره مجله: ۴
✍موضوع: نوآموز
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
دانی دایناسور .mp3
5.85M
صبحانه ی گنجشک ها .mp3
4.74M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستی پروانه ها ۲.mp3
4.49M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوآموز ۵.pdf
37.69M
💻نوع فایل: pdf
📚شماره مجله: ۵
✍موضوع: نوآموز
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
#قصه_شب
داستان بره خوابالود
بره کوچولو به همراه گله گوسفندان، برای گردش و چرا، راهی دشت و صحرا شد. چوپان مهربان میدانست که برهها بازیگوش و سر به هوا هستند به خاطر همین بیش از بقیه گوسفندان، حواسش به بره بود. اما بره انقدر از گله دور میشد و این طرف و آن طرف میرفت که چوپان را خسته میکرد.
ظهر که شد چوپان زیر یک درخت به استراحت پرداخت. گوسفندان هم که حسابی خسته بودند هر جا سایه ای بود همانجا خوابیدند. اما بره هنوز دوست داشت بازی کند. هی با شاخهای کوچکش سر به سر بقیه گوسفندان میگذاشت تا با او بازی کنند ولی هیچ کس حوصله نداشت. همه دوست داشتند بخوابند. بره کوچولو خیلی ناراحت و عصبانی شده بود. چون اصلا خوابش نمیآمد. او سعی کرد خودش تنهایی بازی کند. گاهی در جوی آب راه میرفت و آب بازی میکرد و گاهی هم این طرف و آن طرف میدوید . خلاصه آنقدر بازی کرد تا ظهر گذشت و وقت استراحت گوسفندان تمام شد. گله دوباره برای حرکت آماده شد. همه گوسفندان از خواب بیدار شدند و کمی آب خوردند و به همراه چوپان به راه افتادند. بره خوشحال شد و لابلای گوسفندان شروع به حرکت و جست و خیز کرد. اما هنوز چیزی نرفته بود که احساس خستگی و خواب آلودگی کرد. دلش میخواست بخوابد. هر کجا گله، برای چریدن میایستاد همانجا پنج دقیقه میخوابید. دوباره که گله راه میافتاد به سختی از جا بلند میشد و چند قدم میرفت. یک ساعت بعد گله به دشت سرسبزی از گلها و علفهای تازه رسید. اما بره آنقدر خسته بود که فورا به خواب رفت و هیچی ندید. گوسفندان همگی خوشحال و سرحال در دشت سرسبز مشغول بازی و چرا شدند. اما بره کوچولو تمام وقت خواب بود. نزدیک غروب آفتاب گله باید به سمت خانه برمیگشت. چوپان بره را از خواب بیدار کرد تا همراه گله به خانه ببرد. بره وقتی فهمید که چقدر به بقیه خوش گذشته است حسابی دلش سوخت و با خودش گفت کاش من هم ظهر مثل بقیه خوابیده بودم و بعد از ظهر در دشت گلها بیدار و سرحال بازی میکردم. بره کوچولو فهمید اگر ظهرها یک ساعت بخوابد بقیه روز بیشتر به او خوش میگذرد.
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
#داستان
✅️ داستان دوستی کرگدن و دم جنبانک
کرگدن جوانی به تنهایی در جنگل زیبایی زندگی میکرد. روزی پرندهای به نام دم جنبانک که در آن حوالی پرواز میکرد، با دیدن کرگردن به سمت او آمد و از او پرسید: چرا تنهایی؟ کرگدن به دم جنبانک جواب داد: خب کرگدنها همیشه تنها هستند. دم جنبانک گفت: یعنی تو هیچ دوستی نداری؟ کرگدن که تابحال کلمه دوست را نشنیده بود، بنابراین از او پرسید: دوست یعنی چی؟
دم جنبانک جواب داد: دوست یعنی کسی که همیشه همراه تو باشد، تو رو دوست داشته باشد و بهت کمک کنه. کرگدن گفت: ولی من که کمک لازم ندارم. دم جنبانک گفت: بههرحال حتما کمکی هست که تو لازم داشته باشی، مثلاً شاید پشت تو بخارد، چونکه لای چینهای پوستت پر از حشرههای ریز است. اگر کسی به تو کمک کند که حشرههای پشتت را برداری میتواند دوست تو باشد.
کرگدن در ادامه به دم جنبانک پاسخ داد: اما کسی دوست ندارد با من دوست بشود، چون من زشتم و تازه پوستم هم کلفت است. دم جنبانک گفت: اما کرگدن جان، دوست داشتن چیزی است که به قلب مربوط است نه به پوست و ظاهر. کرگدن گفت: قلب دیگر چیست؟ من که قلب ندارم. من فقط پوست دارم و شاخ. دم جنبانک گفت: ولی این امکان ندارد، همه قلب دارند.
کرگدن گفت: اگر من قلب دارم پس قلبم کجاست و چرا آن را نمیبینم؟ دم جنبانک گفت: چون از قلبت استفاده نمیکنی؛ ولی مطمئن باش که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری. چون به جای این که من را بترسانی یا لگدم کنی، یا حتی مرا بخوری، داری با من حرف میزنی… این یعنی تو میتوانی بقیه را دوست داشته باشی یا حتی عاشق شوی. حالا بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار…
کرگدن داشت دنبال جواب مناسبی میگشت، در همین حین دم جنبانک بر روی پوست کرگدن نشست و حشرههای روی پوست کلفت او را دانه دانه بر داشت. کرگدن احساس خوبی داشت ولی دلیل دلیل آن را نمیدانست.
کرگدن پرسید: آیا این که من از اینکه تو حشرههای مزاحم را از روی پوستم برداری خوشم میآید و دوست دارم تو روی پشتم بمانی، دوست داشتن است؟ دم جنبانک گفت: نه. من دارم به تو کمک میکنم و تو احساس خوبی داری چون نیازت را برآورده کردهام. اسم این نیاز است. دوست داشتن از این زیباتر و مهمتر است.
کرگدن متوجه منظور و مفهموم حرف دم جنبانک نشد. روزهای زیادی گذشت و هرروز دم جنبانک میآمد و پشت کرگدن مینشست و حشرههای کوچک را از روی پوست کلفتش بر میداشت، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت. کرگدن یک روز به او گفت: من حس میکنم از تماشا کردن تو احساس خوبی دارم و دلم میخواهد همیشه ببینمت.
دم جنبانک جلوی او پرواز میکرد و کرگدن تماشا میکرد و سیر نمیشد. احساس میکرد دارد زیباترین صحنهی دنیا را میبیند و او خیلی خوشبخت است که میتواند دم جنبانک را ببیند. ناگهان کرگدن احساس عجیبی کرد. او احساس کرد که چیز نازکی از چشمش پایین افتاد.
او با تعجب به دم جنبانک گفت: دم جنبانک عزیزم فکر کنم من قلب نازکم را دیدم که از چشمم پایین افتاد. حالا باید چه کار کنم؟ دم جنبانک اشکهای او را دید و گفت نگران نباش، تو کلی از این قلبها داری. کرگدن گفت: اینکه من دلم میخواهد مدام تو را ببینم و وقتی نگاهت میکنم قلبم از چشمم میافتد یعنی چه؟
دم جنبانک جلوی چشمهای او چرخید و گفت: یعنی کرگدنها هم عاشق میشوند. کرگدن پیش خودش فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد، شاید یک روز قلبش تمام بشود. اما با اینحال لبخند زد و به خودش گفت:
من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد …!
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی