eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
20.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۷) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
✨كودك خطيب✨ امام حسن (ع) تنها هفت سال داشتند. مادرش فاطمه زهرا (س) او را به مسجد مي فرستادند. امام حسن (ع) آنچه را از پيامبر (ص)مي شنيدند به خاطر مي سپردند و وقتي به خانه باز مي گشتند شنيده هاي خود را براي مادر بازگو مي كردند. در آن روزها هر وقت حضرت علي (ع) به خانه باز مي گشتند، مي ديدند حضرت زهرا (س) آياتي از قرآن را كه تازه بر پيامبر  (ص) نازل شده بود از حفظ مي خواندند. از او مي پرسيدند اين آيات و علوم را از كجا آموختي؟حضرت زهرا (س) پاسخ مي دادند از پسرم حسن (ع) آموختم. يك روز امام علي (ع) در خانه مخفي شدند تا ببيند پسرشان حسن (ع) چگونه سخنان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را براي حضرت زهرا (س) بازگو مي كند.امام حسن (ع) طبق معمول وارد خانه شدند تا آنچه از پيامبر (ص) شنيده بودند براي مادر تعريف كنند. ولي اين بار هنگام سخن گفتن زبانشان گير مي كرد.حضرت فاطمه  (س) تعجب كردند ولي امام حسن (ع) پرده از راز برداشتند و به مادر گفتند:تعجب نكن!شخص بزرگي سخنم را مي شنود از اينرو زبانم گير مي كند. در همين لحظه حضرت علي (ع) از مخفيگاه خارج شدند و حسن (ع) را در آغوش گرفته و بوسيدند.   @childrin1
31.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۴) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه " دعا " 👆👆👆 🌹 🔆🌹 🌹🔆🌹 ╲\╭┓ ╭🔆🌹 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
26.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۵) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
21.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی " زهره و زهرا " این قسمت : (یک‌روز غمگین) 👆👆👆 🔆 🔱🔆 🔆🔱🔆 Join🔜 @childrin1
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژیک "خونه مادربزرگه" قسمت(۸) 👆👆👆 🌈 ⭐️🌈 ╲\╭┓ ╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
23.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_آموزشی_قرآن " سوره قدر " 👆👆👆 🍓 🌿🍓 🍓🌿🍓 ╲\╭┓ ╭🌿🍓 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
🍓🌿شعر سوره قدر🌿🍓 اول به نام خدا خدای خوب و دانا که خیلی مهربونه هرکی اینو می دونه بخشنده و رحیمه خالق این زمینه محمد(ص) رسول خوب و دانا بگو به بندگانم این حرف رو از سوی ما خدای خوب فرستاد قرآن رو تو شب قدر شبی که از هزار ماه هست خیلی خوب و بهتر شبی که توش ‌ آوردند فرشته ها رو زمین قرآن رو خوب و کامل تا سوره آخرین این شب خوب پرشده از رحمت خداوند هرکسی قدر بدونه همیشه هست سربلند 🍓 🌿🍓 🍓🌿🍓 ╲\╭┓ ╭🌿🍓 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌹🌴آن مرد آمد🌴🌹 نخلستان پر از آواز گنجشک ها بود. آفتاب می تابید. درخت، روی چاه خم شد و شاخه های پر از خرمایش را تماشا کرد. چاه گفت: «چه قدر قشنگ شدی» درخت گفت: «تو هم با این آب خنک و زلال خیلی زیبایی» چاه می خواست بگوید همه اش به خاطر آن مرد مهربان است. او مرا از دل زمین بیرون آورد ولی خجالت کشید و حرفی نزد. درخت گفت: «نمی دانی چقدر تشنه ام» چاه پرسید: «می خواهی کمی آب به طرف ریشه هایت بفرستم؟» درخت گفت: «نه نه... دوست دارم آن مرد با دست های خودش به من آب بدهد» درخت و چاه سر گرم صحبت بودند که آن مرد آمد. شترش را آزاد گذاشت تا استراحت کند. سطل را در چاه انداخت. دل چاه باز شد و قُل قُل خندید. مرد سطل پر از آب را بیرون کشید. آن را به درخت داد و سراغ بقیّه نخلستان رفت. کم کم سایه ها دراز و درازتر شدند. خورشید آرام آرام غروب می کرد. صدایش در نخلستان پیچید. درخت بلند صدا زد: « علی جان!» یک نفر دوان دوان از راه رسید. و چاه حتّی گنجشک ها هم ساکت شدند. مرد مهربان جوی باریکی را بیل می زد تا راه آب باز بماند. او را دید جلو رفت و حرف هایش را شنید. آن وقت با عجله افسار شترش را گرفت و با هم رفتند. چاه پرسید: «چه خبر شده؟» درخت گفت: «نشنیدی؟ امشب مرد مهربان بابا می شود. همسرش می خواهد بچّه اش را به دنیا بیاورد. یک بچّه به شیرینی رطب های رسیده و خوشمزه چاه خوش حال شد. با دل پاک و زلال قُل قُل قُل برای آن ها دعا کرد. 🌴 🌹🌴 🌴🌹🌴 Join🔜 @childrin1