یک نفر نوحه می خواند
با صدایی پر از سوز
آب یخ توی هیئت
پخش میکردم ان روز
درکنار خیابان
خیمه پارهاي بود
بچه سبز پوشی
توی گهوارهاي بود
تشنه بود آب میخواست
من به او آب دادم
بعد گهوارهاش را
یک کمی تاب دادم
کاش در کربلا بود
یک نفر پیش انها
با همین آب یخها
با همین استکانها
#شعر
#محرم
@ghesehmazhbi
بازهم ماه محرم
آمده در کوچه ما
خانهامان امروز روضه است
می دهم من چای و خرما
از رقیه از سکینه
روزه می خواند و من هم
اشکهایم دانه دانه
میچکد آهسته کم کم
شور شد با اشکهایم
مزه حلوای شیرین
شور و شیرین قاطی هم
از گلویم رفته پایین
#شعر
#محرم
@ghesehmazhbi
پیچیده توی کوچه
بوی گلاب و اسفند
خشکیده بر لب ما
گلهاي سرخ لبخند
ماه محرم آمد
دلها چه سوگوار است
خورشید هم از این داغ
غمگین و داغدار است
#شعر
#محرم
@ghesehmazhbi