eitaa logo
قصه های مذهبی
8.6هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
793 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴شعر بمناسبت ﴿شهادت‌امام‌سجاد﴾ علیه السلام 💠 🔶 مردِ دیگری مثلِ آسمان 🕌 از‌حسینِ پاک مانده یادگار 🔶 نامِ او علی پُر زِ عاطفه 🕌 عطرِ خوبِ او مثلِ نو بهار ___________ 🔶 در عبادت او بوده بی نظیر 🕌 مثلِ او کجا دیده روزگار 🔶 بُد ز کربلا تا به شهرِ شام 🕌 در اِسارت او برشتر سوار 🔶 شُهره باشد او در عزا و اشک 🕌 غصه و غمش بوده بیشمار 🔶 در صحیفه اش پنجا و چهار 🕌 از دعایِ او گشته ماندگار 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر :سلمان آتشی https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صیاد بچه آهو را بار دیگر تأمل کنیم.   کتاب چادرهای سوخته این گونه روایت می کند که روزی صیادی بچه آهویی در بغل داشت و به طرف کاخ یزید می رفت. برای این منظور باید از کنار خرابه عبور می کرد. هنگام عبور از کنار خرابه، چشمان حضرت سکینه(س) به آن بچه آهو افتاد. همان دختری که امام حسین(ع) او را « خیر النسوان» نامیده بودند.   امام سجاد(ع) برخاست و از صیاد پرسید: به کجا می روی؟ او در جواب گفت نزد یزید می روم. شنیده ام او به خاطر علاقه به سگ و میمون و بوزینه پول خوبی می دهد و حتی به حیواناتش نیز لباس حریر و طلا می پوشاند. از آن جا که من بی پول و نیازمند هستم می روم شاید دل یزید را به دست آورم و پولی کسب کنم.   امام(ع) فرمود: این بچه آهو را به چه قیمتی می فروشی؟   صیاد فکری کرد و گفت: 200 درهم. ولی خیلی سریع و با دلواپسی گفت: شما که درهم و دینار ندارید؟!   امام صبورانه منتظر ایستاده بود. صیاد کهنه کار بچه آهو را آورد. پیشکش کرد. با ناامیدی گفت: پولش؟   امام فرمود: مشتی خاک از زمین بردار. صیاد که احساس کرد شاید فریب خورده است. خک شد و مشتی خاک و سنگ از زمین برداشت.   امام فرمود: حال دستانت را باز کن.   دست مرد صیاد پر از طلا شده بود. نیم نگاهی به امام سجاد(ع) انداخت. پرسید شما که هستید؟ سپس وقتی امام را شناخت به التماس افتاد که حضرت دل و قلب او را نگاه کند تا با نگاهی زنگار قلب و روحش پاک شود.   صیاد به دستان بسته امام بوسه می زد. اشک می ریخت و خاک بر سر می کرد که اهل بیت پیامبر(ع) را در غل و زنجیر می بیند.   خبر به یزید رسید. با خشم مرد صیاد را احضار کرد. زمانی که فهمید او شیعه امام سجاد(ع) شده است دستور به قتلش داد. اما چندی نگذشت که خبر کشته شدن صیاد در همه جا پیچید. یزید هراسان شده بود. تصمیم گرفت تا امام سجاد(ع) را نیز بکشد. سجاد(ع) به همراه فرزندشان محمد بن علی حضرت باقرالعلوم(ع) که تنها 5 سال داشت به همراه جمع دیگر اسراء وارد کاخ شدند. یزید آماده اجرای حکم قتل امام سجاد(ع) بود که فرزند کوچک امام سجاد(ع) جلو آمد و گفت: « اطرافیان فرعون از اطرافیان تو بهتر هستند».   یزید با غیظ خاصی پرسید: چرا؟   امام باقرالعلوم(ع) فرمودند: برای اینکه وقتی فرعون از اطرافیانش سوال کرد که با موسی و هارون چه کنم؟ آن ها گفتند: رهایش کن، در شأن شما نیست که آن ها را بکشید.   یزید که در ابلهی و کودنی زبانزد بود، پرسید: راستی به چه دلیل؟   ستاره دانش الهی با هوش نبوی و اقتدار تمام با استناد به سوره اعراف آیه صد و یازده گفت: چون اطرافیان فرعون همگی حلال زاده بودند ولی تو و رفقای تو همگی اولاد ناپاک هستید. اولاد پیغمبر(ع) را کسی نمی کشد مگر اینکه از اولاد ناپاکان باشد.   یزید که در دام فراست و علم الهی ایشان گرفتار شده بود به ناچار دستور مرخصی امام(ع) و دیگران را داد. https://eitaa.com/ghesehmazhbi
یازده داستان کوتاه برای ۱۱ شب (ع) https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَشک های قِیمَتی یادِت میاد عزیزم وقتی مُحَرَّم رسید با بچه های هیأت با هم یه موکِب زدید دلِ شما به عشقِ امامْ حُسینْ(ع) می تَپید حاضِر بودید این عشق و به کُلِ دُنیا نَدید اون روز رو یادِتون هست ؟ تو دَسته زَنجیر زَدید حُسینْ ، حُسینِتون رو حَضرتِ زهرا (س) شنید گریه هاتون رو از دِلْ خدایِ مهربونْ دید اَشکِ شما رو آقا از روی گونَتون چید با اِحترامْ اونا رو میونِ گُلها پیچید گُذاشتِشون تا وقتی که روزِ مَحشَر رسید روزِ حسابْ کتاب و دِلهُره های شدید اَشکاتون و شبیهِ اَلماس و نورِ خورشید تَقدیمِتون کُنه تا شما بِشید رو سفید آره عزیزِ جونَم خدا به ما ها بخشید لیاقَتِ گریَه رو بَرا حُسینِ (ع) شهید دُعا کُنید همیشه و تو دُعا تون بِگید خدایا اون روز نَیاد که از حُسین (ع) دور بِشید شاعر : علیرضا قاسمی https://eitaa.com/ghesehmazhbi .:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد
🔶شعر ﴿عَلَویَّم عَلَوی﴾ 🌸 عَلَویَّم عَلَوی 🌱 شیعه‌یِ‌ آلِ نبی 🌼 میروم تا به بهشت 🍃 من به همراهِ علی 🌸 عَلَویَّم عَلَوی 🌱 علی مولامه علی 🌼 یا علی شکر که من 🍃 شدم اِثنا عَشَری 🌸 شیعه‌ام من عَلَوی 🌱 عاشقِ رویِ نبی 🌼 من‌حسینی شده‌ام 🍃 با حسینِ بنِ علی 🌸 مهدی اِی نورِ نبی 🌱 تویی مولا و ولی 🌼 جلوه‌یِ نورِ شماست 🍃 تویِ هر قلب و دلی 🌸 عَلَویَّم عَلَوی 🌱 علی مولامه علی 🌼 شیعه با لطفِ نبی 🍃 شده اِثناعشری 🌸 قولِ زهرا و علی 🌱 میشه‌ فردا عملی 🌼 آبِ کوثر مینوشه 🍃 شیعه‌‌ از دستِ علی 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر :سلمان آتشی https://eitaa.com/ghesehmazhbi
طرح درس سوره کوثر 👇👇👇👇 @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر سوره کوثر 👇 یه روزی ، روزگاری آدم های خیلی بد رسول رو اذیت کردن گفتن که ای محمد بی پسر و بی یاور تویی تنها و ابتر خدا جوابشون داد این سوره رو نشون داد هرکسی گفته ابتر خودش شده بی یاور خدا به او هدیه داد فاطمه ی زهرا داد @ghesehmazhbi
21-یک آیه یک قصه.mp3
3.43M
❇️مجموعه نمایش صوتی آیه | یک قصه" ↙️"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه" 📜سوره مبارکه آیه ۱ ‌🔹إنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ🔹 🕋 شاخصه: محبت و عشق به خدا، قرآن و اهلبیت @ghesehmazhbi نکته قسمت دفن دخترها برا کوچیکترها لازم نیست بیان کنید
هر آیه از سوره کوثر رو که زیبا خوندی یکی از این دختر خانم ها را کن. در حین این که سوره کوثر یاد داده شد داستان سوره کوثر که گفته شد پیامبر به شکرانه این که خداوند به او کوثر عنایت کردند نماز شکر خواندند الان نقاشی دختر نماز خوان برای ابزار کار درکلاس میتونید استفاده کنید @ghesehmazhbi