به اسم حبیب دلها
به اذن و مدد حضرت ارباب
به عشق سردار و حاج عمار
و
به مناسبت تولد عزیز دل حاج قاسم، شهید محمد حسین محمد خانی
از امروز کانال قصه دلبری فعالیت خودش را رسما آغاز میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمینی شدی تا ما را آسمانی کنی...
تولدت مبارک نورچشمی حاج قاسم...
🌹🌹
همراهان محترم لطفا از تبلیغ کانال کوتاهی نفرمایید.
اجرتان با سیدالشهدای مقاومت
"به اسم حبیب"
🌿🌷
تو که پیدایت شد، در من چیزی شبیه " آنچه گذشت"ِ سریالها رخ داد. مو به مو، نفس به نفس، قدم به قدم، خودم را خودِ گم شدهام را در تو پیدا کردم. تو دقیق و درست، مثل آیینه در مقابلم ایستادی و من خودم را تماشا کردم، خودم را در تو. هر آنچه من دل بستهاش بودم، تو به حد عالی بدان دست یافته بودی. اینکه من امروز از تو مینویسم، دلیلش فقط خودم هستم. خودِ پیدا شدهام در تو.
خدا کند به حرمت امروز، سالروز آمدنت روی زمین، پایان خوب و قشنگت برای منِ سراپا غرق در دنیا، رقم بخورد. آقا محمدحسین، تو را به جان زینب که برایش نوکری کردی، بخواه از خدایی که دلت را خرید، بخواه که به ته مانده آبرویی که از چون منی باقی مانده، نگاهی کند از سر لطف و عطا کند آن هدیه گرانبها را.
بخواه که قد و قوارهام به آن لباس سعادت بخورد و لایق پوشیدنش شوم.
جز خدا و خودت هیچکس نمیداند که با تمام شرمندگیام این چند سطر را نوشتهام اما چه گواهی بالاتر از خدا و خودت بر این دلنوشته.
سخن را کوتاه کنم
مسیحای قلب مُرده من، عمار لحظههایم، فرمانده شجاع، همتِ حاج ق ا س م، برادر عزیزم! تولدت مبارک 🌿🌷
اللهم الرزقنا شهاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک رفیق آسمانی من...
#مناسب_استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک رفیق آسمانی من
#مناسب_استوری
"به اسم حبیب"
🌿🌷
بخشی از کتاب #قصه _دلبری بمناسبت سالروز تولد شهید محمدحسین محمدخانی ( حاج عمار): از قبل میدانستم تولدش روز بعد از عقدمان است. هدیه خریده بودن: پیراهن، کمربند، ادکلن. نمیدانم چقدر شد ولی بخاطر دارم چون میخواستم خیلی مایع بگذارم همه را مارکدار خریدم و جیبم خالی شد. بعد از ناهار یک دفعه با کیک و چندتا شمع رفتم داخل اتاق. شوکه شد. خندید: " تولدمنه؟ تولد توئه؟ اصلا کی به کیه؟"
وقتی کادو را بهش دادم گفت " چرا سه تا؟" خندیدم که " دوست داشتم!" نگاهی به مارک پیراهنش انداخت و طوری که توی ذوقم نزده باشد، به شوخی گفت: " اگه سادهترم میخریدی به جایی برنمیخورد!". یک پیس از ادکن را زد کف دستش. معلوم بود از بویش خوشش آمده بود: " لازم نکرده فرانسوی باشه، مهم اینه که خوشبو باشه!". برای کمربند چرم دورو هم حرفی نزد. آخرسر خندید که " بهتر نبود خشکه حساب میکردی میدادم هیئت؟". 🌿🌷 تولدت مبارک حاج عمار
و من الله التوفیق
سرباز صفر
۹ تیر ۹۹
#قصه_دلبری
#محمدحسین_محمدخانی
#محمدعلی_جعفری
#شهید_محمدخانی
May 11
#اطلاعیه
با سلام
به اطلاع همراهان بزرگوار در پیج قصه دلبری(اینستاگرام) میرساند با عرض پوزش ولی با افتخار دیشب پیج قصه دلبری برای چهارمین بار متوالی مورد #ترور مدعیان آزادی و حقوق بشر واقع شد.
از همه ی اعزه ی محترمی که در مسابقه ی دل نوشته ی شهید محمدخانی شرکت کردند صمیمانه تشکر و بخاطر ناتمام ماندن این مسابقه از آنان عذرخواهیم.
قطعا خداوند متعال خریدار این دل نوشته های خالصانه ی شما بزرگواران خواهد بود .
با عرض پوزش مجدد
سرباز صفر
دهم تیرماه۹۹