📌ما برای این چادر داریم میرویم!
🌷رگهایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت:« بیارش داخل اتاق عمل ...».دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحتتر بتوانم مجروح را جابجا کنم. مجروح بهسختی گوشهی چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت:« من دارم میروم تا تو چادرت را درنیاوری؛ ما برای این چادر داریم میرویم».چادرم در مشتش بود که شهید شد.
👈راوی خانم موسوی، از پرستاران زمان جنگ
گلریز:
🌹در محضر قرآن واهل بیت🌹
https://eitaa.com/joinchat/3650486473C399eafcf94
👮♂️🇺🇸چرا حجاب آمریکایی رو دوست دارید؛ ولی پلیس آمریکایی رو نه؟
❓چرا در حد و حدود پوشش یاد غرب میفتید؛ در ابهت پلیس و رفتارش یاد نهجالبلاغه؟
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🆔 لینک کانال 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3650486473C399eafcf94
✍️ پاسخ به شبهات دانش آموزی
5⃣ چرا بعضی از چادریها هزاران گناه میکنند و اخلاقشون خوب نیست و حرمت چادر را نگه نمیدارند؟ ولی بدحجابها خیلی اخلاقشون خوبه و دلشون پاکه؟
📝 ۱_ جواب اجمالی:
🔷 اول: همهی مردم گردو را برای مغز آن میخرند. کسی گردو را برای پوست آن نمیخرد. اگر گردویی پوست خوبی داشت ولی مغز نداشت، فایده ندارد. اگر کسی فقط مغز گردو رو بخره، خیلی زود خراب میشه. ولی اگه پوست داشته باشه،مدت زیادی دوام پیدا میکند.
همه گردو رو برای مغزش میخوان. اگه گردویی مغز نداشته باشه، پوک و بیارزشه. اگه پوست هم نداشته باشه، خراب میشه. حالا اگه انسانی خودش رو دیندار بدونه، ولی کارها و اخلاقش خلاف دین باشه، مثل گردوی بی مغز. اگه کسی دیندار نباشه و عملی که پوست نداشته باشه، ولی دلش پاک باشه و به قول خودش خوب باشه، میشه مثل مغز گردویی که پوست نداره.
🔷 دوم: دین و دستوراتش اومدن که ما خوب باشیم. حالا اگر دین و دستوراتش اخلاق و رفتار ما را درست نکنه، فایده نداره. دقیقا میشه همون گردوی بی مغز که پوست قشنگی داره. کسی هم که خوب باشه و به قول معروف دلش پاک باشه ولی دیندار نباشه، میشه اون مغز گردویی که پوست نداره. پس باید هر دو با هم باشند.
🆔 لینک کانال 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3650486473C399eafcf94
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۱۴)
#قسمت_چهارده
🔵نزاع مجرمان
✅حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
❎ وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
♨️ آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد.
🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
⚡️ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:
خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت.
🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
🔵سرعت عبور
✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...
⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
♻️گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم.
✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
💎آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
✍ادامه دارد..