eitaa logo
وقف مهدویت
63 دنبال‌کننده
14 عکس
37 ویدیو
9 فایل
باید خود را وقف امام زمان علیه السلام بکنیم #تربیت
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿در واقع اين عبوديت همان معرفت دينى و بينش و بصيرتى است كه بدون هيچ مقدمه و موخره‏اى از حضوريات انسان، از قدر و ارزش و اندازه آدمى آغاز مى‏شود و با سنجش معبودهاى گوناگون و عشق‏هاى چند فصل و بت‏هاى عيار، با اين قدر و اندازه‏ى و با سنجش اين معبودها با رب و پروردگارى كه مى‏بخشد و از رحمت و عشق مى‏بخشد، و بخشش‏ها از او كم نمى‏كند؛ كه هيچ چيز از حوزه‏ى حضور او بيرون نمى‏رود و او مالك‏ «يوم العطاء» و «يوم الجزاء» هست و با اين احاطه در وجود همراه است. آدمى با اين سنجش به تكبير و توحيد مى‏رسد و تنها او را انتخاب مى‏نمايد؛ ولى در اين انتخاب، مشكل هست، درگيرى هست با همه چيز و با همه كس، حتى با هوس‏هاى دل و حرف‏هاى مردم و جلوه‏هاى دنيا، و وسوسه‏هاى شيطان‏هاى چند رنگ و پنهان و آشكار و به خاطر همين مشكلات است كه استقامت او مطرح مى‏شود؛ كه جز با او، به سوى او راهى نيست و او با هدايت و شكر و با بلاء و تمحيص، آدمى را مى‏سازد و آن چنان با بلاء بر بت‏هاى او مى‏تازد كه با عجز او را بخواهد و با عجز به ياس گرفتار نگردد؛ چون راه، آن گاه آغاز مى‏شود كه تو تمام مى‏شوى و از معرفت و محبت و عمل و تحمل تو هيچ دست‏آويزى باقى نمى‏ماند، كه اين‏ها به قدر تو هستند، نه به قدر محبوب و معبود تو. و در همين جا اين نكته را بگويم كه اگر دينى و دعوتى بيش از همين عبوديت و توحيد نداشته باشد، همين عبوديت نظام‏ساز است و به ذهنيت و شخصيت و عاطفه‏ى تو نظام مى‏دهد؛ چون تويى كه در حوزه‏ى وجود خودت جز او را كنار گذاشتى و حتى از هوس‏هاى خودت جدا شدى از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 150
هدایت شده از مباحث تربیتی
☘️تشكل و جامعه‏ى اسلامى‏ اين دعوت برانگيزه‏ها و نوع رابطه‏ها تأثير مى‏گذارد و اين دعوت، پراكنده‏ها را جمع مى‏نمايد و قدرت‏هاى غريزى و فكرى و عقلى و عاطفى آن‏ها را به هم گره مى‏زند و اين گونه قدرت فراهم مى‏شود، نه بر اساس توانايى بازو و استعداد، كه بر اساس جهت‏گيرى تمامى اين‏ها و نه بر اساس عشيره و فرزند، كه بر اساس اين ربط و پيوند و نه بر اساس منافع مشترك و سنديكاها و احزاب، كه بر اساس مقصد مشترك و جهت مشترك. اين گونه قدرت و تجمع و سازمان شكل مى‏گيرد و نهادينه مى‏شود و نوبت به توزيع و تنظيم قدرت مى‏رسد كه مى‏تواند نه تنها حكومت كه شكل و نوع حكومت را مشخص نمايد. رسول مى‏آيد، با اين دعوت و تشكل و صف، و طبيعى است كه پس از صف و دسته‏بندى نوبت مبارزه و قتال و درگيرى است؛ كه پس از تبيين و صف، نوبت قتال است، كه در سوره‏ى نمل آيه‏ى 45 آمده: «ولقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوا اللّه فاذا هم فريقان يختصمون». با دعوت به‏ عبوديت، صف و اختصام، تحقق مى‏يابد و مجاهدات و مبارزات رسول اين گونه تبيين مى‏شود. از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 152
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اين هدايت الهى و اين هدايت دينى است كه از حضوريات انسان آغاز مى‏شود. و اين حضوريات غذاى فكر و آموزگار حس و عقل و قلب خواهد بود. و بصيرت و بينشى را پايه خواهد گذاشت كه به‏ حسيّات‏ و عقليّات‏ و اشراقيّات‏ انسان معنى خواهد داد. اصول عقلى تناقض و علّيّت‏، در اين حضوريات ريشه دارند و بدون اين درك حضورى، درك كلى وجود و درك اين اصول عقلى و تجريد و تعميم آنها، صورت نخواهد گرفت. با اين هدايت وجود سردرگم و متحير انسان هدايت مى‏شود و وجود فقير و گرفتار او بى‏نياز مى‏گردد. ضلال به معناى گمراهى نيست؛ اگر با سبيل همراه بشود؛ مثل «ضل السبيل» يا «ضل عن السبيل»، به معناى گمراهى است. به تنهايى، مجهول بودن، مبهم بودن و گم بودن را مى‏رساند. سردرگمى و حيرت را با خود دارد. و اين حالت انسان و موقعيت اوست و با هدايت و خودآگاهى و درك انسان از قدر و ارزش و اندازه‏ى خودش، از اين سردرگمى و حيرت نجات مى‏يابد و جايگاه خويش و نقش و طرح و عمل‏ خود را مى‏شناسد. و سرپرستى اين وجود فقير و محتاج را عهده‏دار مى‏شود. و در رابطه با نيروها و استعدادهاى خويش و در رابطه با اشياء و در رابطه با افراد، مى‏آموزد و آگاه مى‏شود و بى‏نياز مى‏گردد و ديگران را به بى‏نيازى و غنا مى‏رساند. تطهير با جارى قرآن، ج‏1، ص: 347
🌿رسول (ص) از بلوغ تا بعثت همراه بهترين امكانات و بهترين شرايط و بهترين موقعيت‏ها نبود؛ ولى موضع‏گيرى مناسب و برخورد خوب، او را راهياب و بى‏نياز ساخته و او را در زبان‏ها و چشم‏ها و دل‏ها جاى داده و اعتماد و امن را در همراهان او ريخته و او را محمد امين ساخته است. اگر برخورد عزيز و مسلط رسول نبود، بايد گمراهى جزيره و فساد و انحراف و ظلم و تجاوز و فقر و فحشا، او را با خود مى‏برد و اگر غناى او و اگر سرشارى وجود او نبود، بايد ذلت و ضعف، او را از چشم‏ها مى‏انداخت و به امانت‏دارى و عهده‏دارى و گره‏گشايى مظلومان نمى‏رسيد و حِلف‏الفضول را تشكيل نمى‏داد و درگيرى‏ها و اختلاف‏هاى جاهلى و قبيله‏اى را رهبرى و راهنمايى نمى‏كرد. همين كوثر است كه اين‏گونه حضور دارد و خديجه را سرشار مى‏كند تا در دامان مهربان او على (ع) را مى‏پرورد تا آن‏جا كه لقمه در دهان او مى‏گذارد و از انس و بوى خود او را لبريز مى‏نمايد و از او برادرى براى خويش و شوهرى براى فاطمه (ع) و پدرى براى راهبران معصوم و تكيه‏گاهى براى همه و ساقى كوثرى براى هميشه مى‏سازد.
🌿و همين عبوديت است كه بار رسالت را بر دوش او مى‏گذارد كه: «اشْهَدُ انَّ مُحمداً عَبْدهُ و رَسُولُه». و همين رسالت برخاسته از عبوديت‏ است كه‏ رحمت فراگير و حرص بر هدايت و استقامت در دعوت‏ را به دنبال مى‏آورد: «لَقَدْ جاءَكُم رَسُولٌ مِنْ انْفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمؤمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»؛ رسولى كه از خود شماست و او را مى‏شناسيد به سوى شما آمده؛ كه رنج‏هاى شما بر او گران و سنگين است. او بر هدايت شما حرص دارد و با ايمان آورده‏ها رأفت و رحمت دارد، گرم و مهربان است. و اگر همه از او پشت كنيد، او توحيد را دارد و توكل بر رب‏العرش را دارد. و اين بار سنگين و رحمت و حرص و استقامت سنگين، او را نمى‏شكند كه تكيه‏گاه محكمى را همراه دارد. كوثر كه از عرش مدد مى‏گرفت، اين‏گونه بر رب العرش العظيم‏ تكيه دارد «فَانْ تَولَّوْا فَقُلْ حَسِبىَ اللَّهُ لا الهَ الَّا هُو عَليه تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرش الْعَظيم».
🌿كوثر اين چشمه‏ى جارى و اين حوضى كه تمام هستى را در برگرفته، بر تمام گوشه‏هاى اين تاريخ جاى پا دارد و نشان موفقيت رسول و ناتمامى و بريدگى دشمنان اوست.
🌿خير با نعمت تفاوت دارد و مصداق با مفهوم نبايد خلط شود و در جاى يكديگر بنشيند، با اين توجه و دقت، تمامى مصداق‏ها و نمونه‏هاى كوثر، تحليل خود را مى‏يابد و مشكلى ايجاد نمى‏كند، در حالى كه ميان نهر و حوض، آن هم نهرى برخاسته از عرش و از سدرةالمنتهى، با ياران زياد و نسل زياد و فاطمه و خديجه، فاصله كم نيست ولى تمامى اينها در برخورد مناسب رسول با هدايت و غنا و هدايت كردن و بى‏نياز كردن و تسلط و عزت و امن و اعتماد و توحيد و عبوديت و رسالت و استقامت و تربيت و جمع‏آورى و هجرت‏ به حبشه و مدينه و هجرت رسول و مدينةالرسول‏، تمامى آنها در اين برخورد جارى و اين كوثر گسترده نهفته است. زندگانى رسول تفسير كوثر است. زندگانى رسول حامل كوثر خداست؛ همان‏طور كه لحظه لحظه‏ى زندگانى او، شكر عطاى كوثر است و صلوة حضور است و وصلت سرفراز و عزت اعتماد
🌿شناخت روحيه‏ها پس از شناسايى ام القرى، مسأله بعد اين است كه با چه كسانى كار كنيم؟ آيا از دم دست شروع كنيم يا بايد انتخاب كنيم؟ مسأله روحيه‏هايى كه بايد با آنها كار را شروع كرد، مسأله وسيع و گسترده‏اى است كه رسول هم راهنمايى مى‏شد. حضرت با وجودهايى كار و حركت خود را آغاز مى‏كرد كه وقتى راه مى‏افتادند، راه هم مى‏بردند. وقتى تو در كنار دريا ايستاده‏اى و غَرقى‏ زياد است، نمى‏توانى سرود يأس بخوانى و يا شعار بدهى و آدم‏ها را صدا كنى، كه بايد دست به كار شوى و براى اين كار هم نمى‏توانى از دَم شروع كنى، كه اگر بخواهى مرده‏هاى آب خورده را بيرون بياورى، بيچاره‏اى. گاهى دشمن مهره‏هايى را دم دست تو مى‏گذارد تا تو بر روى آنها كار كنى‏ و بعد هم از دست بروند. كسانى كه دم دست تو هستند، بايد آنها را رها كنى، كه فقط وقت تو را مى‏گيرند. اينها تاكتيك‏هايى بوده كه دشمن در مراحل مبارزه‏اش داشته و تو را با كسانى كه خودش برايت فرستاده، مشغول نموده است. حركت، ص: 242
🌿علامت‏ها بايد مهره‏ها را شناسايى كنيم. آيا مى‏خواهيم آنها را از زبان‏ها بشناسيم؟ اشكال كار ما اين است كه براى شناسايى مهره‏ها، روى حرف‏ها تكيه مى‏كنيم. آيا مى‏خواهيم آنها را با عمل‏ها، با كارهايى كه مى‏كنند، بشناسيم؟ چه بسا شخصى بتواند خوب بازى كند و بهترين كار را انجام دهد. پس عمل افراد نمى‏تواند معرف آنها باشد؛ چون ممكن است انگيزه‏هاى مختلفى داشته باشد. آيا مى‏خواهيم آنها را از دوستانشان بشناسيم؟ چه بسا دوستانى انتخاب كنند كه راه را بر ما گم كنند. به راستى با اين معيارها مى‏خواهيم نتيجه‏هاى بزرگ به دست آوريم؟! مادامى كه تو در مسير خود، با كسى درگير نشده باشى، با تو كارى ندارد. اگر فرياد و اذان تو، براى او ضرر نداشته باشد، با تو كارى ندارد. آن قدر بخوان تا گلويت تكه تكه شود، ولى همين كه بت او را مى‏شكنى و به آنچه دوست دارد لطمه وارد مى‏كنى، با تو دشمن مى‏شود. در تاريخ مى‏بينيم يوسف به جرم اينكه به جرمى رو نياورد، به همان جرم متهم و زندانى شد. ما مى‏خواهيم با دهن‏ها، آن هم با دهن زليخاها، يوسف‏ها را زندانى كنيم. بايد افراد را با علامت‏ها شناسايى كنيم و اين علامت‏ها نه در عمل‏ها كه در حالت‏ها وجود دارد. خداوند به رسول مى‏فرمايد: «لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ» ؛ اينها (منافقان) را مى‏توانى، نه در خود گفتارها كه در تن صدا، زير و بم كلمات، در حالت‏هاشان، در گردش چشم‏هاشان، شناسايى كنى. پس براى شناسايى افرادى كه مى‏خواهى با آنها كار كنى نه «عمل‏ها»، نه «حرف‏ها» و نه حتى «معاشرت‏هاى مستمر»، هيچ كدام مفيد نيستند؛ چون يك وجود، در تركيب با يك شناخت، چيزى ديگرى غير از آنكه تو حساب كرده‏اى، مى‏شود. يك فلز همين كه چيزى به آن اضافه شود، خاصيت آن به طور كلى دگرگون مى‏شود. اكثر مهره‏هايى كه حساب شده هم انتخاب شده‏اند، در طول حركتشان، در برابر برخوردها و تركيبى كه با حادثه‏ها يا شناخت‏ها و يا علاقه‏هاى جديد داشته‏اند، وضعيت خود را به طور كلى از دست داده‏اند. ما براى شناسايى مهره‏ها، راه‏هاى خاصى داريم كه حداكثر «قدرت» فرد يا «هوش» و يا «فضل» او را نشان مى‏دهد، نه «فضيلت» او را. تو مى‏توانى فضيلت او را هنگامى بشناسى كه از حال طبيعى خارج شده باشد و از زير آوارها بيرون آمده باشد. هنگامى كه بتوانى او را به غضب درآورى تا در آن وضعيت او را مورد بررسى قرار دهى. امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «اگر مى‏خواهى يار بگيرى، بايد او را در چندمرحله بررسى كرده باشى؛ در سفر، در حضر، در غضب‏ و در رضا.» حركت، ص: 244
🌿بايد مهره‏هايى را انتخاب كنيم كه در حادثه‏ها متزلزل نشوند. اين چنين افرادى التهاب ندارند و سقف‏هاى سنگين بر دوش آنها تَرَك بر نخواهد داشت. منى كه در جايگاه و در ام‏ القرى‏؛ چه در دانشگاه، چه در حوزه كار خود را شروع كرده‏ام‏ ، بايد وجودهاى تمام وقت يا نيمه وقت و يا حتى عشقى و تنوع‏طلب را كه براى تنوع كار مى‏كنند، پيدا كنم كه از همين تنوع‏طلب‏ها هم، مى‏توان بهره گرفت. از اين چنين آدم‏هايى؛ آن هم اگر زمينه‏اى باشد، فقط مى‏توان لبى تَر كرد.
🌿بايد با مهره‏هايى كه تمام وقت هستند و براى اين كار آمده‏اند، آغاز كرد و آنها را تربيت نمود، اين چنين وجودها بايد شناسايى شوند و در انتخاب آنها بيش از دو چيز نمى‏خواهيم: طلب‏ و تسليم‏. اين وجود طالب و تسليم است كه ذوق به خرج مى‏دهد و وقت مى‏گذارد. چه بسا مهره‏هايى در پست‏هايى عالى هم داشته باشيم، ولى نتوانند كارى انجام دهند كه بيش‏ترين پول‏ها هم وقتى در مهره‏هاى بى‏رمق صرف شود، هم چون آبى است كه در شن‏زار فرو مى‏رود و نمى هم از آن باقى نمى‏ماند. هر حركتى، با مهره‏هايى به ثمر مى‏رسد كه بيدارند، نه پست مى‏خواهند و نه مقام. اين بيدارى، ثمره تمركز آنهاست و تمركز، ثمره طلب و تسليم. اين‏ طلب‏ و تسليم‏ است كه تو را متمركز مى‏كند و اين‏ تمركز، به تو بيدارى و اين‏ بيدارى‏ هم، به تو قدرت‏ مى‏دهد تا از موقعيت‏ها استفاده كنى و بهترين نتيجه را بگيرى. ما به دنبال مهره‏هاى فعالى هستيم كه كار كنند و در آنها طلب و تسليم و شورى آمده باشد، كه وقتى بر روى مهره‏هاى ول و بى‏رمقى كه هيچ كس حتى به آنها نگاه هم نمى‏كند، كار شود و در آنها طلب و شورى جوانه زند، از سر هستى خويش هم مى‏گذرند؛ همين‏هايى كه تا ديروز كسى به آنها نگاه نمى‏كرد و آنها هم به كسى راه نمى‏دادند. وقتى بر روى همان ابوذرهاى بى‏رمق تاريخ، كار شد و طلب و تسليم در آنها شكل گرفت، ديديم به كجا رسيدند و چگونه، ماندن دو روز آنها در شام‏ عرصه را بر معاويه تنگ كرد! حركت، ص: 247
🌿هنگامی که به رسول خطاب مى‏شود: «لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» ؛ آن روح‏هايى كه در طلوع و غروبشان، در شروع و پايانشان دعوتى جز دعوت حق ندارند، از خود نران. كسانى كه در فاصله روز، دگرگون نشده‏اند و شروع و صبح، پايان و شب آنها، در دعوت به حق يكى بوده و شرك در وجود آنها رخنه نكرده و چيزى غير از حق و دعوت به او، وجود آنها را پُر نكرده، تو اينها را از خود نران. در آيه‏اى ديگر آمده: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيْدُ زِينَةَ الْحَيوةِ الْدُّنْيَا» ؛ آنها كه دعوتشان در شروع و پايان، در صبح و شب، در طلوع و غروب يكى است و فاصله روز آنها را دگرگون نكرده، با همان‏ها باش. چشمهايت از آنها تجاوز نكند كه همين‏ها بار تو را مى‏كِشند؛ همين وجودهاى طالب و تسليم، نه آدم‏هاى آب خورده پُر بار كه بارشان را به دست تو مى‏دهند. پس تو آنها را كنار نگذار. چشم از آنها برندار و به ديگران ندوز كه در اين چشم‏داشت، جلوه‏ها و زينت‏هاى دنيا، تو را گول مى‏زند. اينها وجودهاى تمام وقتى هستند كه براى اين كار آمده‏اند، پس تو با همين‏ها باش. اينها استوانه‏هايى هستند كه تو بايد سقف‏هاى سنگينت را بر روى آنها بنا كنى، كه در حد ايثار و فداكارى، فعاليت مى‏كنند و در عين حال خائفند. تويى كه چنين مهره‏هايى دارى، دنبال چه مى‏گردى؟ اينهايى كه خود طلب و تسليم دارند، چرا از اينها عبور كنى؟ همين‏ها هستند كه هم كار خوب مى‏كنند و هم خوب كار مى‏كنند. هم كارشان حسنه است، هم صالح، هم مصلح و هم خودشان از اين كار صالح و سازنده‏شان بهره‏مند شده‏اند و تنها عملشان بزرگ نشده كه با كارشان، خود بزرگ شده‏اند. تنها پل ديگران نبوده‏اند تا ديگران را رسانده و خود مانده باشند. حركت، ص: 248
چهار ذکر در امالی صدوق برای رفع مشکلات که هر روز گفته شود: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ،فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ،وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد،فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏،إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ
🌿دوستى دارم كه دلسوز و آرام مى‏گفت: ما شاهد روزهايى بوده‏ايم كه فوج فوج به اسلام رو آوردند و شاهد روح‏هايى بوده‏ايم كه هستى يك گامشان بود ... و امروز هم شاهد آن‏هايى هستيم كه فوج فوج مى‏ميرند و شاهد آن‏هايى هستيم كه باقى مانده‏اند و در خويش مى‏لمند. و مى‏گفت: ما امروز از لحاظ تبليغ در سطحى بالاتر هستيم. ما وارث گذشتگان هستيم و از علوم گسترده‏اى هم بهره گرفته‏ايم. و مى‏پرسيد و صادقانه مى‏پرسيد: چه شده كه آن روح‏ها در ميان ما نمى‏شكوفد و آن دل‏ها در درون ما نمى‏تپد؟ گفتمش: گيرم كه آن‏ها كبريتى از تبليغ در دست داشته‏اند و ما خرمنى از آتش، اما تفاوت اين است كه آن‏ها كبريت را به فتيله‏ها زدند و چراغ‏ها را زير نظر گرفتند و با استعدادها كار كردند ... اما ما اين خرمن آتش را به باد داديم و سنگ‏ها را داغ كرديم و چراغ‏ها را خاموش گذاشتيم. و اين پيداست كه با يك كبريت استعدادها روشن مى‏شوند، اما با خرمنى سوزان از آتش، سنگ‏ها نورى نمى‏گيرند. و باز گفتمش بگذر از آن كه ما با آن همه ميراث غنى، روش فقيرى داريم و بهره‏بردارى ضعيف، درست مثل كسى كه خوراك‏هاى زياد و مطبوعى ذخيره دارد، اما نيازش را نمى‏شناسد و نياز مهمان‏هايش را نمى‏داند و از روش تغذيه آگاهى ندارد. اين ميزبان، خودش و مهمانش از غذاهاى لذيذى سرشارمى‏شوند، اما نيازهايشان تأمين نمى‏گردد. آخر كسى كه به ويتامين «ث» نيازمند است بر فرض برايش تيهو به سيخ بكشند و آهو برايش كباب كنند، نيازش تأمين نخواهد شد كه آن همه نيرو در اين بدن عفونى مى‏شود و بيمارى دست مى‏دهد و اين است كه ما امروز دايرةالمعارف هايى داريم، اما همه نيازمند و عليل. معده‏ها سرشار است در حالى كه بدن‏ها فقير و مريض ... و اين است كه با اين همه ثروت و اميد، باز به يأس مى‏رسيم و در خويش مى‏مانيم. آن‏ها با يك جرقه خرمن‏هاى آهن را آب مى‏كردند و شكل مى‏دادند و بهره برمى‏داشتند، اما ما با يك خرمن آتش حتى يك ميخ نساخته‏ايم و يك مهره را شكل نداده‏ايم. ميخى كه بتوان به آن چيزى آويخت و مهره‏اى كه بتوان آن را به كار گرفت. آن‏ها هنگامى كه يك كوره آهن را مى‏ديدند، حقارت جرقه‏ها را در نظر نمى‏آوردند كه به روش فكر مى‏كردند و آن جرقه را نه به آهن‏ها كه به گَوَن‏ها مى‏سپردند و گون‏ها را به الوارها و الوارها را به زغال سنگ‏ها و به اين گونه بود كه آهن‏ها هم آب مى‏شدند و شكل مى‏گرفتند و بهره مى‏دادند. ما امروز در كنار درياى مشكلات و كوه‏هاى مانع، يا سرود يأس مى‏خوانيم و مى‏مانيم و يا بدون روش و بدون تفكر دست به كار مى‏شويم و به بن‏بست مى‏رسيم و در چاله‏هاى يأس مى‏خوابيم. ما در برابر يك جامعه‏ى به غرقاب نشسته يا پشت مى‏كنيم كه دست و پا زدن‏ها و ناله‏ها و استغاثه‏ها را نشنويم و يا بى‏تفاوت نگاه مى‏كنيم و يا اگر همتى باشد از دم دست، هر كه به دستمان آمد،بيرون مى‏كشيم و چه بسا كه نعش‏هاى بى‏جان و مرده‏هاى آب خورده نصيب‏مان شود. ما به نجات مرده‏ها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرف‏تر، اسير موج‏ها و گلاويز مرگ! در اين موقعيت چاره‏اى نيست جز اين‏كه با استعدادها كار كنيم و آن‏ها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آن‏ها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَن‏ها و الوارها و زغال سنگ‏ها، آهن‏ها را آب كنيم و مانع‏ها را شكل دهيم و از آن‏ها بهره برداريم. آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردن‏ها و شاخ و برگ دادن‏ها و بغل كردن‏ها مشغوليم و روشنى نمى‏دهيم و ريشه نمى‏دهيم و بندها را باز نمى‏كنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمى‏كنيم و با اين ذخيره‏ى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيله‏ها و چراغ‏ها جرقه‏اى نمى‏زنيم. 📚آیه های سبز
👹در مقام یقین هم میتوان رجیم شد👹 🌲یقین، عالی ترین حدّ آگاهی است.🌲 🤠شیطان به حدّی از آگاهی رسید که هیچ عارفی به آن مقام نمی تواند برسد، به یک معنا امام العارفین بود و همه مراحل را با شهود خود دیده بود. تنها یک کِبر در وجودش ، او را به زیر انداخت. 🥳وقتی کِبر، حسد، بُخل و هزار عامل دیگر در ما وجود دارد، چطور خیال میکنیم ایمن هستیم؟! ⛺کتاب عوامل رشد. علی صفایی حائری
💌 تو خودت را رها کرده‌ای! تو کرده‌ای و گفتی بگذار با این در این کوتاه کنیم! بخوریم، بنوشیم، ببریم. ولی این است که تو بیشتر از این داشتی، اینها تو بودند، تو مال اینها نبودی. 🖋
🌿عالى ‏ترين نوع شعور« شعور حضورى» است؛ شعورى است كه ما از خودمان داريم نه« شعور رفلكسى و بازتابى» كه نتيجه مراحل چند گانه و تكامل مغز است؛ چرا كه آگاهى ما از خود، غير از آگاهى ما از اشياء اطراف است. آنها بازتابند؛ در حالى كه درك ما از خود، حضورى و بلاواسطه است.
🔰 وظیفه مربی 🔷🔹 ما ؛ چون داراييم. مسئوليت بر اساس توانايى است نه آگاهى؛ «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الّا وُسْعَها.» 🔹و نوع مسئوليت ما، وابسته به اهميت كارها و ضرورت نيازها و و توان ماست. 🔹 در اين وحشى، شديدترين نيازها، جهت دادن و شكل دادن و كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است. 🔹 تربيتى كه نباشد و نفى او نباشد، داغ كردن، شاخ و برگ دادن و به آغوش كشيدن نباشد، بلكه روشنى دادن باشد و ريشه دادن و زمينه فراهم آوردن. 🔷🔹 آن مربى و كه فقط يك راه پيش پاى افرادش مى‏ گذارد، هر چند اين ، راه خوبى ‏ها باشد، به آنها ستم كرده است، كه بايد دو راه را نشان داد و بايد زمينه انتخاب را فراهم نمود؛ «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ». 🔹 آنگاه با آنهايى كه راه را كرده‏ اند در برابر آنها كه سنگ راه شده ‏اند، ايستاد. 🔹 براى به هر كار، به ريزى نياز است تا از خرابكارى و كند كارى و دوباره كارى سالم بمانيم. 🔹طرح بر اساس شروع مى ‏شود و با تحليل هدف، نيازها و مراحل مشخص مى ‏شوند و مسائل در هر مرحله، روشن مى‏ شود و در برابر هر به دست مى ‏آيد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
❇️وقتى در يك جريانى اهداف فراموش شود، روش ‏ها نيز گرفتار مى ‏شوند. هدف در هر حكومت دينى اين است كه 👈زمينه انتخاب انسان فراهم شود و مردم خود به قسط قيام كنند «1» نه اين كه حكومت به قسط برساند. اين دو با هم خيلى تفاوت دارند. يك وقت تو مى‏خواهى هدف حكومت را عدل يا قسط (باتفاوتى كه در معناى اين دو هست) قرار بدهى ولى يك وقت هدف حكومت را اين مى ‏دانى كه زمينه ‏سازى كند تا مردم خود به قسط قيام كنند، در اين صورت 👈حلم و بيّنات و فرصت و مهلت مى‏خواهد. تو بايد به او مهلت انتخاب بدهى؛ بعد از دادن بيّنات و كتاب و ميزان به او فرصت فكر كردن بدهى، نه اين كه با تحميل و خشونت او را به زمين بزنى و وادارش كنى كه هر تصميمى را كه تو مى ‏خواهى بگيرد. اين‏ جاست كه همه چيز به هم مى‏ خورد. 1) «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسطِ». حديد، 25 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿جوامع اشرافى و ايمانى‏ در جامعه‏ اى كه آدم‏ها پيوندهاشان از يكديگر قطع و تكيه ‏گاهشان برداشته شد و كنار رفت، در چنين جامعه‏ اى همز و لمز؛ همديگر را تحويل نگرفتن، اشاره كردن و غيبت كردن و بدگويى شكل مى ‏گيرد. در چنين جامعه‏ اى به امكانات روى خواهند آورد، همان‏ گونه كه در سوره همزه آمده است: «وَيْلٌ لّكُلّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ. يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ. كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ. وَمَآ أَدْرَ ل كَ مَا الْحُطَمَةُ. نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفِدَةِ. إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةٌ. فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ». در اين سوره به دنبال همز و لمز، جمع مال و شمارش آن مطرح مى ‏شود؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». اين دو، (مسخره كردن و دست انداختن با جمع ثروت و شمارش آن) چه ربطى با هم دارند؟ در ظاهر، تعريف و توصيف همز و لمز با جمع مال بعيد به نظر مى‏ رسد ولى نكته دقيق همين ‏جاست 👈در جامعه‏ اى كه انسان‏ ها پيوندشان از هم بريده شده و تكيه ‏گاهشان كنار رفته و اهدافى در بين نيست و 👈ايمان و محبّت و رحمت كنار برود، همز و لمز شكل مى‏گيرد. اين بدگويى ‏ها و سخت ‏گيرى‏هايى كه ما نسبت به همديگر داريم و حتى بار همديگر را زير و رو مى ‏كنيم، 👈به جهت اين است كه عشقى و محبتى در ما نيست، رابطه ‏هاى ما رابطه‏ هاى ايمانى و محبتى نيست. ✳️منى كه بچّه ‏ام را دوست دارم، عيب بچّه ‏ام را پنهان مى ‏كنم. اين كه از يك طرف گرفتارى ‏ها و عيب ‏هاى خانواده‏ ام را مى‏ پوشانم و از طرف ديگر عيب‏ هاى ديگران را دست مى‏ گيرم و به اين و آن مى ‏گويم و با خنده صحبت مى ‏كنم، اين نشان مى‏ دهد كه رابطه من با آن‏ ها رابطه عاطفى و محبتى نيست. قرآن هم وقتى مى‏خواهد بگويد غيبت نكنيد، مى‏گويد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ... وَ لَايَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ‏يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» «1» ؛ يعنى تا اين زمينه محبتى و ايمانى در تو نيايد، خواه‏ ناخواه غيبت وجود دارد. 1)حجرات، 12 🔰در بيانى از حضرت زهرا در خطبه فدك چنين آمده است: «أَلا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ. وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ. وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ. وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ. فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ.وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ. فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ» «1». آدم يك وقت مى‏خواهد خوش باشد و يك موقع، خوشىِ زمينه‏ سازى شده‏ اى را مى‏خواهد؛ پرده‏ ها را مى ‏اندازد، بزم را فراهم مى ‏كند، با رنگى و نورى و صدايى و عطرى آن را همراه مى‏ كند، اين معناى «خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ» است؛ يعنى شما با راحتى خلوت كرديد. «وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ»؛ مثل كسى كه از گرفتارى‏ ها با وسعتى كه پيدا كرده، نجات پيدا كند. نتيجه اين شد كه: «فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ»؛ آن چه را آشاميده بوديد و فرو داده بوديد و آن چه را كه خورده بوديد و هضم كرده بوديد، آن آگاهى ‏ها و يافته ‏هايى كه به آن ‏ها رسيده بوديد و برداشت كرده بوديد، همه را بيرون انداختيد و از همه چشم پوشيديد و رو به قدرت ‏ها و امكاناتى آورديد كه طبيعى يك چنين جامعه ‏اى است؛ جامعه ‏اى كه پيوند آدم ‏ها از هم گسسته است. در دوره‏ اى كه دوره پيوند آدم ‏ها است، تو براى فرداى خودت چيزى را در نظر نمى‏ گيرى. مى‏ گويى بچّه ‏ام اگر بماند، برادرم هست، فلانى هست، خانواده مرا فلانى مى ‏چرخاند، ولى وقتى كه تكيه ‏گاهت از ديگران گرفته شد و پناهگاهى نداشتى و از همه بريدى، به طور طبيعى بايد امكانات را وسط بگذارى؛ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ». گرفتارى تو اين است كه در اين مرحله بايد رفته رفته براى راحتى و آرامش خيالت پناهگاه ‏هايى داشته باشى، در نتيجه امكاناتى را مى‏خواهى. اين‏ جاست كه ثروت مطرح مى ‏شود و مال اندوزى شكل مى‏ گيرد. حال هِى شعار دهيد كه آقا نكنيد! آقا نكنيد! نمى ‏شود؛👈 چرا كه ريشه ‏ها به هم ريخته است. وقتى كه آن ريشه‏ ها شكل گرفته بود، اگر مى ‏گفتيد فلان امكان را براى خودتان برداريد، يا نمى ‏توانست يا خجالت مى ‏كشيد و يا دلش اجازه نمى ‏داد. نمى ‏خواست هنگامى كه در كنارش شخص گرفتارى هست آن‏ گونه زندگى كند و بخورد، اما حال كه آن ريشه‏ ها رفته ‏اند، ديگر آن ‏طور نيست؛ اگر بهترين امكانات را سوار هم نشود، ولى آن‏ ها را دارد . __________________________________________________ (1). بحار الانوار، ج 29، ص 230 .. 📚مشكلات حكومت دينى، ص: 183 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿در يك مرحله، انسان با وقوف به تمامى امكانات خود به وحى روى آورده بود و خودش را به خدا گره زده بود «1». (اين، سير حركت آدمى است). رفته رفته آدمى در مرحله ‏اى از تاريكى به اين نتيجه رسيد كه من براى اين وسعت و براى اين محدوده، احتياج به خدا ندارم و اگر به خدا اجازه مى ‏دهم، به جهت بزرگوارى من است وگرنه خدا براى من ضرورتى ندارد و من او را نمى‏ خواهم؛ يعنى تجربه، علم و حتى عرفان الحادى براى انسان كافى است. ريشه‏ هاى اين جريان فكرى، در تاريخ وجود دارد. طخيه عمياء(خطبه قاصعه)، اين مراحل را طى كرد و ضرورت نداشتن دين را مطرح كرد. در همان مراحل اوليه، معاويه گفت من به خاطر دين ونماز شما نيامده‏ ام، من آمده ‏ام تا بر شما حكومت كنم. 👈و در اين جريان، دين اهرم است نه مبنا؛ يعنى وسيله است و ابزار، كارى را پيش مى‏ برد نه پايه ‏اى كه بخواهى بر آن استوار شوى و بمانى. __________________________________________________ (1). «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ ... وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ الَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ». بقره، 3 و 4 .. مشكلات حكومت دينى، ص: 187 https://eitaa.com/tarbeit
هدایت شده از مباحث تربیتی
✳️سفاهت و فجور مشكل ديگر حكومت دينى در فرض انحراف و بدعت، مشكل سفاهت است كه حضرت در نامه ‏اى كه به مالك اشتر مى ‏نويسند، مى‏ فرمايند: «وَ لَكِنَّنِى آسَى أَنْ‏يَلِىَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً» «نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 62 » دوست ندارم و نمى ‏توانم ببينم كه ولايت و سرپرستى اين مردم را كسانى بر عهده بگيرند كه سفيه هستند. ❇️و سفيه كسى است كه از ملت ابراهيم روى برگردانده؛ «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ ابْراهيمَ الّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» «بقره، 130 ». مى ‏بينيم وقتى مى‏ خواهند با على بيعت كنند و على مى ‏گويد بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول با شما بيعت مى‏ كنم، زير بار سنّت‏ رسول نمى ‏روند و اين، بى ‏رغبتى به سنت است و سفاهتى است كه شكل گرفته است. 👈سفاهت به معناى ابله بودن نيست، كه به معناى نبود حكمت است. اين سفاهت باعث شد تا حفاظتى كه بايد از فاطمه مى ‏شد و رسول در فاطمه محفوظ مى ‏ماند و نگهدارى مى‏شد «1» كنار رفت و برداشته شد؛ براى شكستن فاطمه حتى او را عزّت مى ‏كردند كه تو عزيز و بزرگى و مالك اموال ما هستى و هر چه مى ‏خواهى بردار! ولى فدك مال مسلمانان است، مال سلاح و قتال است و حتى خودمان هم برنمى ‏داريم. بايد از آن ‏ها پرسيد چه كسى شما را متولى اين امر كرده است؟ مى ‏گويند مردم، ما را متولى كرده ‏اند. على(ع) در خطبه 106 در توبيخ مردم مى ‏فرمايند: «فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِى أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِى الشَّهَوَاتِ»؛ شما كسانى بوديد كه متجاوزها و ستمگرها را در جايگاه خودتان نشانديد، 👈پس با ستم‏كشى شما بود كه آن ‏ها ستمگر باقى ماندند. عنان امورتان را به آن ‏ها سپرديد و امور خدا را به آن‏ ها واگذار كرديد در حالى كه حكومت، كار خداست نه كار مردم. 🔹تأكيد مى ‏كنم، مادامى كه انسان به عقلانيت و تجربه و قلب وعرفان الحادى خودش واثق باشد، به خدا نيازى ندارد. بر فرض كه خدا باشد ضرورتِ كارِ انسان نيست، به او نيازى ندارد، كه بدون خدا با امكانات خودش هم مى ‏تواند سر پا بايستد و به هر چه مى‏خواهد برسد. 🔰 اين حرف در فرضى درست است كه انسان در ظرف دنيا مطرح باشد و محدود به همين هفتاد سال، اما اگر از اين محدوده فراتر رفت و به غيب پيوند خورد و امروزش را به يوم الاخر پيوند زد و مشهودش را به غيب گره زد، اين دو گره، وضع او را به اين‏ جا مى ‏رساند كه مجبور است 👈در انگيزه و اهداف و نوع روابط و فرصت برنامه ‏ريزى، وضعيت جديدى را دنبال كند. 🔷توحيد و معاد بر اين چهار حوزه اثر گذاشته و دگرگونى ايجاد مى ‏كنند و همين دگرگونى كافى است كه تو ديگر با عقلانيت و تجربه و توان‏ مندى ‏هاى عرفانى خودت نتوانى كارگشا باشى و مجموعه امكانات تو كفاف راهت را ندهد و به اللَّه و وحى محتاج باشى. و اين اضطرار به وحى است كه آدمى را در اين كلاس مى ‏نشاند تا امر خودش را به او واگذار كند.👈 و اين حكومت تنها نمى ‏خواهد براى زندگى هفتاد سالش برنامه ‏ريزى كند و برايش آب و نان و از زندگى ‏اش يك دامپرورى بزرگ بسازد. ❇️نكته اين است كه تو براى بيش از هفتاد سال، توان ‏مندى دارى و اين توان‏ مندى حتى با احتمال معاد، برنامه‏ ريزى متفاوتى را مى ‏طلبد؛ 👈اين است كه در تقدير و برنامه‏ ريزى و در تدبير و مديريت و در تشكل و سازماندهى بايد وضعيت جديدى را دنبال كنى و نمى ‏توانى به عقلانيت و علم و توان‏ مندى‏ هاى غريزى و عرفانى خودت كفايت نمايى و ناچارى كه به وحى گره بخورى. __________________________________________________ (1). اشاره به سخن حضرت فاطمه در خطبه فدك كه فرمود: مگر پيامبر نفرمودند: «الْمَرْءُيُحْفَظُ فِى وُلْدِهِ»؟ كه آدمى در فرزندانش محفوظ مى ‏ماند. حفظ و حرمت انسان به حفظ و حرمت فرزندان اوست .. 📚 مشكلات حكومت دينى، ص: 192
هدایت شده از مباحث تربیتی
✳️بدون وحى، رو آوردن به استحسان و سدِّ ذرايع و مصالح مرسله و قياس است و حقّ تو باطل است؛ چون تو نمى‏ دانى آن چه در اين مجموعه تحقق پيدا مى ‏كند چيست؟ اين ‏جاست كه فرياد على بلند مى‏ شود: «آسَى أَنْ‏يَلِىَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا»؛ من نمى‏ توانم تحمّل كنم كه ولايت اين مردم را سفيهانى به عهده بگيرند كه ازاهداف چشم پوشيده ‏اند و از ملت ابراهيم فاصله گرفته ‏اند. 💠اين سفاهت است كه وقتى تو از ملت ابراهيم فاصله گرفتى(بقره، 130 )، به فجور مبتلا مى ‏شوى؛ همان تعبيرى كه على(ع)در خطبه دوّم دارند: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ»؛ اين ‏ها فجور را كاشتند و با غرور و فريب آبش دادند و گرفتارى و رنج و هلاك را برداشت كردند. آن چه بعدها تحقق پيدا مى ‏كند و گرفتارى ‏هايى كه بعدها به وجود مى ‏آيد، نتيجه همين انحراف ‏هاى اوليه است. 🔰پس وقتى كه از اهداف چشم پوشيدى و نخواستى كه زمينه ‏ها را فراهم كنى و بصيرت‏ ها را بدهى تا آدم‏ ها خودشان انتخاب كنند، به طور طبيعى در اين طخيه عمياء(خطبه قاصعه)، خشونت مى ‏آيد و قدرت شكل مى‏گيرد و به دنبال آن، خبط و شماس و تلوّن و اعتراض و فتل و سستى و بطنه و غرور و اشرافيت و شكم ‏بارگى و سفاهت و فجور شكل مى ‏گيرد.(خطبه قاصعه) 🔷اين سفاهت و چشم پوشيدن از راه، نتيجه همان تاريكى است كه وقتى آدمى در آن مى ‏افتد ديگر احتياجى به وحى احساس نمى ‏كند، احتياجى در خود نمى‏ بيند تا به ابراهيم و محمّد و على و حسين گره بخورد و در اين فرصت ديگر خدا لازم نيست، دين مزاحم است و رسول خدا زيادى است تا چه رسد به ادامه رسالت كه امامت و ولايت است، همه اين ‏ها زايد است و به تدريج اين زوايد حذف‏ مى ‏شوند و كنار مى‏ روند. ممكن است كه حذف كردن و كنار زدن در لحظه ‏هاى اوّل ابراز نشود ولى در نهايت به همين ‏جا مى ‏رسد؛ چون اين اتصال از درون كنده شده است. 📚 مشكلات حكومت دينى، ص: 194 https://eitaa.com/tarbeit
🌿مشکلات حکومت دینی در فرض اجرای سالم ولی ضعیف 👈اگر بنا دارید به اهداف برسید،خواه ناخواه باید کار جدیدی را شروع کنید،نمی‌شود نشست، همه چیز را به دشمن نسبت داد. بحثی در این نیست که دشمن بد است و دستش ازآستین همه، از همه ی اعضا و جوارح بیرون می‌آید!این، حقیقت شیطان است که بذرش را در زبان و دامن افراد می ریزد و حرفش را با زبان آنها می زند ( نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۷) بحث در این است که شما در برابر دشمن چه می کنید؟ چگونه زمینه و فرصت ها را از او می گیرید و چگونه به دوستانی که می توانند فرصت می‌دهید. اساس حرف،همین است و گرنه همیشه می شود مشکل را به دیگری بست.شیطان کار خودش را می کند،دشمن کار خودش را می کند ،من چه کنم؟ آیا من میتوانم از نقطه ضعف‌های دشمن بهره بگیرم ؟می توانم نقطه ضعف های خودم را مسدّد کنم؟ می توانم شکاف هایی را که دارم پر کنم ؟آیا آن قدر توانا هستم تا آن گونه باشم که امام سجاد فرموده‌اند :یصبح مؤمنا و یمسی کافرا آیا منابعم درسطحی است که این همه را سیراب کنم ؟این ها مسئله اساسی است و مشکلاتی که در این فرض مطرح اند عبارتند از ۱.فرصت ندادن به استعدادها ۲.دلخوشی به تملق ها ۳. توزیع بی‌حساب امکانات ۴.غفلت از زایش بی‌امان دشمن ۵.غفلت از زایش خود ۶.برخوردهای یکسان و ناهمگون ۷.توجیه و برون فکنی ۸.نداشتن طرح و برنامه . 📚مشکلات حکومت دینی ص۲۱۰ @tarbeit