eitaa logo
وقف مهدویت
60 دنبال‌کننده
14 عکس
37 ویدیو
9 فایل
باید خود را وقف امام زمان علیه السلام بکنیم #تربیت
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️نه جهان از خوب و بد تشكيل‏ شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خير، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و يا جهان است. هنگامى كه من با اسيد بد رابطه برقرار كردم، صدمه مى‏خورم و بدى مى‏بينم. شر و خير، خوب و بدى، نتيجه‏ى جهت‏گيرى و موضع‏گيرى انسان در هستى و در جامعه و در خويش است.
☘️آنچه كه اين هماهنگى نيروهاى درونى را به وجود مى‏آورد و تمركز و قدرت تو را تأمين مى‏كند، رياضت‏ها و ورزش‏هاى يوگا نيست؛ كه اين تلقين‏ها خودشان در روح‏هاى عاصى رنگى ندارند و تضادها را حل نمى‏كنند. آنچه كه به اين رياضت‏ها و ورزش‏ها اثر داده، همان قدرت بزرگى است كه در دل تو وسوسه كرده و تو را جلب نموده است و اين قدرت است كه قدرت‏هاى ضعيف‏تر را جذب مى‏كند. ولى تويى كه بالاتر از اين قدرت‏ها و بازى‏ها مى‏خواهى و ارزش خودت را بيش از اينها احساس كرده‏اى، ديگر نمى‏توانى به اين پناهگاه روى بياورى و اين بازى قدرت را در اين شكل‏ و شمائل براى هميشه ادامه بدهى.
🌿اين نكته هم بايد در نظر گرفته شود كه خداوند در قرآن هنگامى كه ما را به طبيعت نزديك مى‏كند و حادثه را در چشم ما مى‏گستراند، ما را در طبيعت نگاه نمى‏دارد و در بند حادثه‏ها نمى‏اندازد. مثلا هنگامى كه مى‏خواهد قدرت و شعور خود را در يك صحنه‏ى زيباى طبيعت؛ مثل ريزش باران بر سرزمين خشك مرده نشان دهد، ديگر در بند كيفيت حركت باد و چگونگى تشكيل‏ ابرها و اقسام مختلف ابرها و خصايص آنها نمى‏ايستد؛ چون اينها به علوم طبيعى مربوط هستند كه در اين قسمت‏ها كنجكاوى كنند و معلوماتى تلنبار نمايند. اين كنجكاوى گر چه در علوم طبيعى نافع است و لازم است، اما در اين‏جا كه اين صحنه‏ها به صورت پل و يا نردبانى به كار گرفته شده است كنجكاوى زياد و تعمق در اين پل و چگونگى آن ما را از راه باز مى‏دارد. و چه بسيار فرق است بين كسى كه پل براى او وسيله‏ى عبور است و ديگرى كه اين كار رشته‏ى تخصصى و هدف فكرى او حساب مى‏شود.
✅«اللهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى‏ نَفْسى‏»؛ بى‏نيازى و غناى مرا در خودم بگذار. مادام كه انسان در خودش جريانى شكل‏ نگيرد و غنايى منزل نكند، هيچ چيز ديگر به جاى او غنايى نمى‏آورد
✳️عشق و ترس، نيروهاى نهفته‏ى انسان را شكل‏ مى‏دهند و راه مى‏اندازند. و هر قدر اين عشق عميق‏تر باشد، اين حركت و گرايش شديدتر خواهد بود.
✳️توحيد، جهت گرفتن انسان است از شرك، از نفاق؛ يعنى از پراكندگى‏ها و از بى‏شكلى‏ها. اين توحيد در هستى و در جامعه و در درون انسان شكل‏ مى‏گيرد. در هستى از رب‏النوع‏ها و بت‏ها و در جامعه از طاغوت‏ها و در درون از هوس‏هاى نفس، تو را آزاد مى‏سازد؛ همچون ابراهيم، آزاد از بت‏ها و ستاره‏ها و آزاد از غرورها و از اسماعيل خويش.
✳️رسول افرادش را همراه بينات و كتاب و ميزان تربيت مى‏كند و آنها را شكل‏ مى‏دهد تا بار سنگين رسالت او را به دوش بگيرند.
💠رسول همراه ذكر، نه تلقين، همان آدم‏هاى ساده را به ادراكات حضورى و بلاواسطه‏شان راهنمايى مى‏كرد و با اين بينات يك جريان فكرى در آنها شكل‏ مى‏گرفت. آنها از وضعيت‏ و تقدير و تركيب‏ خودشان كه بلاواسطه احساس مى‏كردند، به حاكمى و به ادامه‏اى و به نقشى مى‏رسيدند
☘️روش كار رسول اين نيست كه فقط كارها پيش برود، بلكه مقصود او اين است كه آدم‏ها با كار خودشان پيش بيايند و ارتقاء وجودى بگيرند و همين نوع مديريت و رهبرى كار را مشكل‏تر هم مى‏كند؛ چون ديگران مى‏توانند از هر وسيله براى رسيدن به مقصود خود استفاده كنند، در حالى كه رسول فقط زمينه‏ى اين استفاده را فراهم مى‏كند و ديگر اين مردم هستند كه با شكر يا كفرشان به قرب و بعد، به رشد و خسر مى‏رسند.
❇️قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است.
دین ارثی – سنتی یا دستوری دین ارثی – سنتی با احکام و دستور العمل ها و امر و نهی ­ها آغاز می­شود؛ در این نوع دین، اعمال، به صورت تعبدی اجرا می شود؛ بدون زمینه ی شناخت و بدون ریشه ی عشق و عقیده. این نوع دین که نه زمینه ای دارد نه ریشه ای، درخت طیبه ای نیست که ثابت باشد و ثمره و میوه بدهد. دین احساسی – عاطفی در دین احساسی – عاطفی، بیشتر از همه، احساسات و عاطفه ی انسان دخیل است. در این نوع دین فقط احساس، مؤثر است، آن هم احساسی بدون زمینه ی شناخت و احساسی بدون اعمال تعبدی؛ به این معنا که در این نوع دین اعمال، تعبدی اجرا نمی شود، بلکه فقط اعمالی اجرا می شود که با احساس و عاطفه­ی ما هماهنگ باشد؛ مثلا نماز شب خوانده می شود اما انفاق نمی شود، یا انفاق می شود اما خمس داده نمی شود یا زیارت معصوم (ع) صورت می پذیرد اما حجاب رعایت نمی شود و... . در دین احساسی – عاطفی آدم ها را داغ می کنند و حرارت می دهند؛ لذا طبیعی است که این ها با عوض شدن محیط، زود سرد بشوند. و درخت طیبه ای نیستند که استوار بر پای خود ایستاده باشند. دین اصیل با اندک توجهی در می یابیم اعمالی که زمینه و ریشه نداشته باشند دوامی نمی آورند. کسی که در عمل کوتاهی نداشته باشد اما عمل او از روی بصیرت و بینش نباشد مانند کسی است که از جاده بیرون رفته؛ پس هر چه سرعتش بیشتر باشد جز دوری از مقصد، چیزی بر او نمی افزاید. کسی که به صورت تعبدی، اعمال را اجرا می کند اما فهم عمیقی از دین ندارد، مانند خر آسیاب است؛ دور می زند ولی جلو نمی رود. عنه صلى الله عليه و آله : المُتَعبِّدُ بِغَيرِ فِقهٍ كالحِمارِ في الطّاحونِ .
✳️ما باید تفکیک کنیم بین موازینی که ناظر به تزاحم ادله است و موازینی که ناظر به تزاحم نیست. موازین اقسامی دارد موازین در مقام تزاحم، انتخاب، متشابهات و میزان در رد و قبول اعمال مثل ولایت یا نماز و یا به عنوان مثال میزان در مقام انتخاب اسلام، حق است «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» الزمر : 18 در این آیه میزان تبعیت قول احسن، حق است. و حق یعنی چیزی که تناسب و پایداری دارد ولی در اصول فقه ما بحث موازین فقط در بحث تزاحم و اهم و مهم را مطرح می کنند.
✳️برای پی بردن به راز تفاوت های روایی دو راه وجود دارد مثلا یک طبیبی وجود دارد که در یک روز نسخه های متفاوتی را می دهد یک راه آن این است که برویم افراد را بشناسیم تا به سرّ این تفاوت پی ببریم و راه دیگر این است که معیار این تجویز ها را بدانیم؛ راه اول بسیار دشوار و در مواردی غیر ممکن است. میزان: در جایی است که انتخاب است و انتخاب نیزجایی است که تزاحم ها و یا متشابهات تاریخی یا روایی است؛ یعنی مصداق های متفاوتی دارد در این جا معیار ها در مقام تطبیق راه گشا است. اما در بحث میزان قبول اعمال در اینجا دیگر انتخاب مطرح نیست، در روایات گاهی میزان قبول را ولایت و در برخی روایات نماز مطرح شده؛ نماز بروز حقیقت سلوکی انسان است اگر نماز را نوعی مشقت و باری بر دوش خود دانستیم معلوم می شود که خیلی فاصله داریم اما اگر نماز با اشتیاق و حضور باشد این نشانگر قرب و نزدیکی انسان است.
💠بین میزان بودن ولایت و میزان بودن علی تفاوت است اولی عام است و عموم کسانی که از ولایت ائمه برخوردارند (شیعه) را شامل می شود ولی دومی یعنی میزان بودن علی در مقایسه من و رفتارم با علی ع است یعنی در خواب بیداری علی ع چه جایگاهی دارد و تو در کجا هستی؟ البته همه ما می دانیم که ما نمی توانیم به پای علی ع برسیم که در این جا بحث سعی مطرح می شود و لازم نیست که کاملا در مقام علی باشم.
💠آنچه به‌عنوان تنقیح مناط در فقه و اصول فقه مطرح است غیر از میزانی است که ما می‌گوییم مراد از مناط حکم، مصالح و مفاسدی است که حکم بر اساس آن مصالح و مفاسد صادر گردیده‌است و دائر مدار مصلحت و مفسده است اما میزان یعنی تمییز احکام و جداسازی آن‌ها از یکدیگر است و کاملاً با بحث مناط متفاوت است به‌نظر می‌رسد که بحث تنقیح مناط و اقسام آن از اصول عامه به علم اصول را پیدا کرده. ولی ملاکات و موازین برای تشخیص تکلیف است همانند بحث اهم و مهم در مقام تزاحم که الان تکلیف من چیست؟ غرض اصولیون از به دست آوردن معیار تسرّی حکم به موارد دیگر است اما غرض از معیار این نیست.
💠براى ما كه اين دنياى كوچك، خيلى بزرگ و جاداراست و از سرما هم بزرگ‏تراست، اشتياق به دنياى ديگر و به غيب و لقاءالله و رضوان‏الله ديگر معناندارد و اشتياق و شتابى نيست.
✳️عرفاء مى‏گويند اول شريعت است و بعد طريقت و سپس حقيقت. در حالى كه اساساً سلوك از عبوديّت و از حقيقت است بعد طريقت و بعد شريعت. اين طور نيست كه از شريعت به طريقت، به حقيقت بخواهى راه پيدا كنى. اين سير معكوس است و سامان ندارد. گام اوّل حقيقت است و عبوديّت و سلوك از عبوديّت است و عبوديّت صراط است و نزديك‏ترين راه تا رشد آدمى و تا تحوّل وجودى‏ و بسط وجودى او.
❇️اذان مطرح است دنبال نماييم؛ كه در اذان با توجه به نفس و خلق و شيطان و دنيا چهار تكبير زده مى‏شود و با كبرياء حق به ولايت و توحيد حق مى‏رسيم و به رسالت و ولايت مى‏رسيم و آن‏گاه اين معرفت، همراه ذكر و صلوة به فلاح‏ و رويش مى‏رسد و با ظهور بت‏هاى جديد كه حالت‏هاى خوش و اعمال خوب ما هستند و غرور ساز و زيادت طلب هستند به تكبيرهاى جديد روى مى‏آورد و با مقايسه‏ى اين‏ها با مقصد و با مقصود به خوف جديد مى‏رسد؛ كه: «آه من قلة الزاد وطول الطريق ...». هر شناخت و عشق و عملى كه در نظر بگيريم، اين‏ها شناخت و عشق و اعمال ما هستند و به اندازه‏ى ما هستند و نه به اندازه‏ى مقصود بى حد و مطلوب نامحدود، و مگر ما چه هستيم و چه قدرى در اين وسعت داريم ... شرممان باد از اين خرقه‏ى آلوده‏ى خويش. با اين عبور از اين بت‏هاى ششگانه، به توحيد خالص مى‏رسيم و در ظاهر و باطن از آن‏ها فارغ مى‏شويم و به او روى مى‏آوريم.
✳️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى يك روز از غذاى خود كم كند و چند آجر هديه كند و ثروتمندى ميليون‏ها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزش‏تر است؛ چون پيرزن يك روز از غذاى خودش محروم گرديده و انفاقِ رزق كرده و آن ديگرى انفاق پس انداز. اگر آن ثروتمند آن قدر كمك كند كه يك روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است. و فوز و بهره و فضل آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاح‏ها مربوط به اطاعت و تقواست، نه مربوط به مقدار سرمايه‏ها و استعدادها؛ چون اين تفاوت‏هاى در استعداد را ما به خوبى شاهد هستيم. و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر او و قوام بودن او حساب مى‏كند و شغل‏هاى سنگين‏تر را به او محول مى‏سازد و مسئوليت‏هاى بزرگتر را براى او مى‏گذارد، در حالى كه ارزش‏ها نه در اين شغل‏هاست و نه در اين مسئوليت‏ها؛ كه ارزش در نقش‏هاست كه تعيين كننده‏ى شغل‏ها هستند و در نقش‏ها زن و مرد با هم مساويند. همه با هم برابريم، ولى در شغل حتى مردها با هم برابر نيستند؛ چون نقش ما بر اساس تركيب استعدادهاى ما و رابطه‏ى نيروهاى ما شكل مى‏گيرد، ولى شغل ما بر اساس اندازه و مقدار استعدادها و تقدير آنها.
💠اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى سه روز از غذاى خود بكاهد و چند آجر هديه كند و ثروتمندى، ميليون‏ها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزش‏تر است؛ چون پيرزن سه روز از غذاى خودش محروم گرديده، اگر آن ثروتمند آنقدر كمك كند كه سه روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است و فوز و فضل و بهره‏ى آن‏ها يكى است؛ كه فوزها و فلاح‏ها مربوط به اطاعت و تقوا است، نه مربوط به مقدار سرمايه‏ها و استعدادها.
✳️«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دسته‏ها شكل مى‏گيرند، صابرا و در نهايت پيوند و مرابطه‏ و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح‏ و رويش مى‏خواهند.
💠برادر و خواهر معلم! در حالى كه فرصت‏ها چون ابر مى‏گريزند و زمان همچون كودكان پابرهنه در كوچه‏هاى شهر مى‏دود و ما در كار تماشاى «خسران» خويش، در معامله‏اى كه هر ثانيه، «هستى» را با «نيستى» مبادله مى‏كنيم، آيا لحظه‏اى انديشيده‏اى؟ و با طرح چند سؤال از خويش، ابرهاى بارور در گذر زمان را به «باريدن» و سيراب كردن، واداشته‏اى تا در بارش زلال آن به‏ «رويش» و «فلاح‏» برسى؟ كه ... «كه هستى»، «چه مى‏كنى»، «براى كه كار مى‏كنى»، «چرا كار مى‏كنى»، «در كجا هستى»، «به كجا مى‏خواهى بروى»، «به كجا رسيده‏اى» و «به كجا رسانده‏اى»؟!!
✳️بارها شنيده‏ايم كه يك مقدار غذاى معين، در چند بدن، يك مقدار نيرو به وجود نمى‏آورد و يكسان اثر نمى‏گذارد. اين قرآن است كه بعضى‏ها با آن به خسارت مى‏رسند. بهره‏بردارى از قرآن به مقدار جريان تو و رويش و فلاح‏ تو، كم و زياد مى‏شود.
💠اجتماع انسانى در اين قرن، گرفتار جهالت‏ و رذالت‏ است. و اين دو كلمه، خيلى وسيع‏تر از بى‏سوادى و يا هرزه‏گرى‏ها و عربده‏جويى‏هاى شبانه است. مرادم از جهالت‏، نادانى و نبود شناخت‏ و درك صحيح‏ از هستى‏ و از هست‏آفرين‏ و از انسان‏ و از سرمايه‏هاى او، از تجارت او، از سود و زيان اين تجارت است، كه حتى فيلسوفان اين قرن گرفتارش هستند. و مرادم از رذالت‏، همان معناى وسيعى است كه از اين جهل و نادانى سر مى‏زند و تا استعمارهاى كهنه و نو و نوتر را و جنگ‏هاى جهانى و منطقه‏اى‏ را در برمى‏گيرد و حتى‏ كليسا و پارلمان‏؛ اين دو مكان مقدس هم، از پايگاه‏هاى آن مى‏شود، نه فقط كلوپ‏هاى نمناك و كثيف و خسته. وقتى كه انسان از درون پوك شد و يا وقتى كه انسان‏ها را از درون پوك كردند و خالى كردند و شناخت‏هايش را به تشكيك و ترديد بستند و معارفش را تا حد دايرةالمعارف پايين آوردند و جهالت را در تمام كاسه‏هاى ذهنش و فكرش و عقلش تخمير نمودند، ديگر معيارى انسانى باقى نمى‏ماند و هر چه هست بايد در سطح غريزه حل و فصل شود؛ آن هم غريزه سركش و كورى كه فكر و علم را غلام حلقه به گوش خود كرده و در دو جبهه‏ غضب‏ و شهوت‏، به بى‏نهايت، راه باز كرده است. و در اين سطح، جز استثمار و استعمار و جز تبعيض، جز جنگ، جز خون، جز فقر و جز قحطى چيزى نمى‏رويد. و در اين فضا، جز مُرغْواىِ جنگ، جز ناله «من كاسه‏ام خالى است»، جز ترانه باروت صدايى شنيده نمى‏شود. در اين سطح، غريزه طمع و حرص، ماشين را، علم را، فكر را به چرخ مى‏اندازد و همين كه ماشين، بى‏حساب، فقط از روى غريزه به كار افتاد و يا از روى جبر اقتصادى و بحران بيكارى به چرخ افتاد- همان بحرانى كه از كارتل‏ها و تراست‏ها سر در مى‏آورد و همان تراست و كارتلى كه به اصل غريزه و حرص و طمع باز مى‏گردد- مسأله توليد و در نتيجه، مسأله مصرف را طرح مى‏كند و بازار فروش را مى‏طلبد؛ فروش فرآورده‏هاى تسليحاتى و تجمّلاتى! و در نتيجه،مسأله مدپرستى و مسأله جنگ و يا تب جنگ پيش مى‏آيد. و در مناطق دور از جنگ، باز طمع و غريزه، راه‏هاى ديگر را مى‏گشايد؛ وام با بهره كم و اقتصاد يك پايه براى تهيّه مصرف و سرمايه‏گذارى براى سود بيشتر را در نظر مى‏گيرد. و همين غريزه كور با چشم بسته، تبعيض‏ها و طبقات مرفّهِ مرفّه و فقيرِ فقير را پايه مى‏گذارد و در نتيجه، باز استثمار و بهره‏كشى و يا كشمكش و مبارزه رخ مى‏نمايد و پرده از رخسار برمى‏دارد. و در اين ميان، روشنفكر انقلابى و مصلح هم وقتى به فكر اصلاح مى‏افتد، افكارش از آن‏طرف آب مى‏خورد و روش و راهش از آن‏سو مشخص مى‏شود. و در نتيجه به راهى مى‏رود كه از منافع آنها سر در مى‏آورد و در جايى مى‏نشيند كه آنها آرزويش را داشته‏اند و برايش مشخص كرده‏اند و زد و بندهايى را شروع مى‏كند كه آنها خوابش را ديده بوده‏اند و به وسيله فيلسوف‏ها و انديشمندهاى انسان دوست خود، تعبيرش كرده بوده‏اند. و راستى كه خام‏ها چقدر بايد كفاره بدهند و چقدر بايد بسوزند تا از هر جهت به پختگى برسند و دشمن را در هر لباس بشناسند و دعواى زرگرى و لحاف «ملا نصرالدينى» را جدى نگيرند! و ما هم همين كه به اصلاح اجتماع مى‏انديشيم، به فكر حكومت و سلطه مى‏افتيم و نمى‏خواهيم توجيه كنيم كه اين سرِ سالمِ حكومتى‏كه ما مى‏خواهيم، بر اين اندام فاسد نمى‏تواند دوام بياورد و آخر سر مجبور است كه بر دامان آن طرفى‏ها قرار بگيرد و از آخور آنها و از توبره آنها تغذيه كند و يا اينكه طرد شود و كنار بيفتد. ما حساب نمى‏كنيم كه‏ حكومت با توده؛ حاكم با محكوم‏ بايد مناسبت داشته باشد و اين مناسبت، به وسيله قدرت تحصيل نمى‏شود. و هنگامى كه مناسبت نبود، عصيان و سركشى سر مى‏گيرد و عكس‏العمل‏ها شروع مى‏شود ... تا اينكه مناسبت تحقق بيابد. ما همين كه به فكر اصلاح مى‏افتيم، به رأس و به حكومت مى‏انديشيم. در حالى كه آنها براى به دست آوردن رأس و تسخير حكومت، به پوك كردن توده و به تخليه مرئوس‏ها پرداختند. و در همان موقعى كه ما حاكم را تعيين مى‏كرديم و قانون‏هاى اساسى را رديف مى‏كرديم، آنها داشتند از درون ما را پوك مى‏كردند و حربه‏هاى ما را به نيرنگ مى‏بستند و به زيردست‏ها مقاصد خود را تزريق مى‏كردند. و در نتيجه همين كه ما از كارهاى خود فارغ شديم، ديديم آن سرِ آشنا كه ما مى‏خواستيمش وجود ندارد و آنچه ما مشروعه ناميديمش، خواب بوده است؛ خوابى‏كه تعبيرى نداشته است. روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: 133
💠آيا وحى و فقه آن چه ضرورتى دارد، تا به اصول فقه و فهم آن بپردازيم؟ آيا وحى ميهمان ناخوانده‏ى حيات بشر نيست؟؛ بشرى كه از انديشه و تعقل برخوردار بوده و راه بلند و دشوار پيشرفت را با همين توشه تا امروز پيموده و با كوله‏بارى از علم و دانش همراه شده است، چه نيازى به وحى دارد تا به فقه و اصول‎فقه آن بينديشد؟ مسأله اين است كه خود را در چه حد و اندازه‏اى ديده و مرزهاى بصيرتمان را تا كجا گسترده باشيم. خود را فرزند دنيا ديده و مرزهاى بصيرتمان را پايان اين دنيا، و در نتيجه وحى ميهمانى ناخوانده و مزاحمى كه عيش آدمى را به حزن و اندوه مى‏كشاند؛ يا خود را عظيم‏تر از دنيا ديده و مرزهاى بصيرتمان را فراتر از اين دنيا، و در نتيجه عقل و علم و عرفان خود را نارسا يافته و وحى را نيازى ضرورى‏تر از آب و اكسيژن. آرى؛ انسان تا هنگامى كه در پوسته دنيا بگنجد و چشم‏اندازى بيش از دنيا و جلوه‏هاى آن نداشته‎باشد، مى‏تواند بماند و به آن‏چه دارد خشنود باشد و به علم و عقل خود بسنده كند. امّا اگر عظمت خود را و حقارت دنيا را دريابد و يا به تجربه، بن‏بست‏هاى لذت و شهوت و قدرت و عدالت را لمس كند، از اين پوسته بيرون خواهد زد و منظرى وسيع‏تر خواهد يافت و به ماندن و به آنچه هست، خشنود نخواهدبود و ضرورت رفتن را به جان تجربه و کمی علم و نارسايى خرد خود را در آن گستره و با روابط شناخته و ناشناخته‏ى خود مشاهده خواهدكرد. رفتن، مقصد، راه و راهنما و آدابى را مى‏طلبد كه راهبردن به آن‏ها از توش و توان بشر بيرون است و همين است كه آدمى به غيب و پنهان عالم پيوند مى‏خورد و اضطرار به وحى را تجربه‎مى‏كند.