💠ارزش عمل مربوط به هدف و انگيزه و بينش تو از آثار و روابط آن است كه اين همه بر شكل عمل هم اثر مىگذارند.
🔸مشكل ما در اينجاست كه نمىخواهيم از نعمتهاى دنيا و امكانات آن، چيزى به دست بياوريم و نمىخواهيم با اين مركبها به جايى برويم، وگرنه به نعمتها دلبسته نمىشديم و حساب مىكرديم كه با داشتن و يا از دست دادن با كدامين زودتر مىرسيم؛ كه براى حركت ما دو پاى شكر در هنگام دارايى و صبر در هنگام گرفتارى هست. پس ديگر چه رنجى داريم و چه مرگى داريم. آنجا كه با شكر و صبر مىتوان رفت، آنجا كه اگر از پاى افتادى و ناتوان شدى، تازه با عجز مىتوان رفت، ديگر چه حرفى داريم و چه منطقى داريم. آخر راه آنجا آغاز مىشود كه ما تمام مىشويم.
🔶صراط مستقيم، راه نزديك، راه ميان بر، همين عبوديت و اطاعت است، نه عبادت، نه رياضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتى كه از امر او الهام نگيرد و خدمتى كه از او مايه نگيرد و رياضتى كه از او نباشد و عبادتى كه نشان او را نداشته باشد، بر باد است. كُلُّ امْرٍ ذى بالٍ لَمْ يُبْدأ بِبِسْم اللَّهِ فَهُوَ ابْتَر. آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بريده است، ناقص است، بىارزش است. آنچه از او نشان گرفت، معنى دارد، حتى اگر جمع كردن پشكلها و پاك كردن بينى يتيمى باشد.
🌿هنگامى كه او از اين ولنگارى و رهايى و هرز شدن، نجات پيدا كند و شكل بگيرد، تازه آن وقت به مذهب رسيده و به دين، به اسلام دست يافته است. وقتى او از آزادى، آزاد شود، عبد بشود، تازه اول راه اوست.
مذهب اصيل راه انسانى است كه يافته باشد بايد حركت كند و بايد از آزادى و وسعت تبخير، به شكل گرفتن و به عبوديت برسد و رسالتها را به گردن بگيرد؛ چون نيازهايى در پيش است كه بخارهاى هرز را، به شكل گرفتن دعوت می کند.
💠آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشتهايد؟ و آيا دليل بر خلافت بلافصل حضرت على فقط همين «من كنت مولاه» و يا «تارك فيكم الثقلين» است. اگر دليل همينهاست چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد؟
براى نجات از اين همه تشكيك تاريخى و مزاحم، راه همان است كه ملاك انتخاب خليفه و رسول مشخص شود و روش انتخاب مشخص شود. آن وقت تمامى حرفها و برخوردهاى رسول، وضع خليفه و تكليف امت را مشخص مىنمايد كه رسول (ص) آن جا كه مىخواست با صراحت كار را يكسره كند و قلم و دوات را طلب نمود، متهم به هجر و هذيان شد. باز هم با اعراض خود، كار را مشخص كرد و براى آنها كه بخواهند، مشكلى باقى نگذاشت، همان طور كه فاطمه (س) و ابوذر و عمار در تمامى مراحل زندگانى على، كار و راه و امر او را مشخص مىنمودند و ابهامى باقى نمىگذاشتند.
مشكل اينجاست كه ما از اين همه آيات و توبيخ و سرزنش و نفاق و عصيان و طغيان، چشم مىپوشيم و به قداست و پاكى خلفا و تمامى صحابه روى مىآوريم و باكى نداريم كه رسول خدا را عامل طغيان و عصيان قلمداد نماييم كه با وفات او همه به ستارههاى هدايت بدل مىشوند و راهنما مىشوند.
💠هركس به اندازهى ظرفيت خود بايد آب بردارد و به تشنه كامان برساند. گرچه آن كه سقاست و مشك و تشكيلات دارد، مسؤوليت زيادترى دارد.
🌿در بينش اسلامى عمل و شغل ملاك ارزش نيست؛ كه عملها را با عاملها و انگيزههايش مىسنجند؛ كه: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه»؛ هر كس عملش بر طبق نيّتى است كه به عمل شكل مىدهد.
🔶«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دستهها شكل مىگيرند، صابروا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح و رويش مىخواهند.
💠هر مكتبى سه مرحله تبيين و دو دستگى و درگيرى را ناچار دارد. ابراهيم موسى و عيسى و محمد در مرحله تبيين، آزادى مىدهند و امان مىدهند و كلام خود را مىرسانند. و سپس با تماميت حجت و ظهور كفر صفها مشخص مىشود و قتال شكل مىگيرد. و اين قتال و درگيرى عين رحمت و محبت است و همچون عذاب حق است كه نشان رحمت و عنايت اوست و همين كه پاك شدى به درجات بهشت راهت مىدهند و كدورتت را مىشويند و حتى تورات و انجيل از اين پيمان قتال نشانهها دارد.
🌿در اين قرن وحشى، شديدترين نيازها، نياز جهت دادن و شكل دادن و كشف كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است.
✳️نه جهان از خوب و بد تشكيل شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خير، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و يا جهان است. هنگامى كه من با اسيد بد رابطه برقرار كردم، صدمه مىخورم و بدى مىبينم. شر و خير، خوب و بدى، نتيجهى جهتگيرى و موضعگيرى انسان در هستى و در جامعه و در خويش است.
☘️آنچه كه اين هماهنگى نيروهاى درونى را به وجود مىآورد و تمركز و قدرت تو را تأمين مىكند، رياضتها و ورزشهاى يوگا نيست؛ كه اين تلقينها خودشان در روحهاى عاصى رنگى ندارند و تضادها را حل نمىكنند. آنچه كه به اين رياضتها و ورزشها اثر داده، همان قدرت بزرگى است كه در دل تو وسوسه كرده و تو را جلب نموده است و اين قدرت است كه قدرتهاى ضعيفتر را جذب مىكند. ولى تويى كه بالاتر از اين قدرتها و بازىها مىخواهى و ارزش خودت را بيش از اينها احساس كردهاى، ديگر نمىتوانى به اين پناهگاه روى بياورى و اين بازى قدرت را در اين شكل و شمائل براى هميشه ادامه بدهى.
🌿اين نكته هم بايد در نظر گرفته شود كه خداوند در قرآن هنگامى كه ما را به طبيعت نزديك مىكند و حادثه را در چشم ما مىگستراند، ما را در طبيعت نگاه نمىدارد و در بند حادثهها نمىاندازد. مثلا هنگامى كه مىخواهد قدرت و شعور خود را در يك صحنهى زيباى طبيعت؛ مثل ريزش باران بر سرزمين خشك مرده نشان دهد، ديگر در بند كيفيت حركت باد و چگونگى تشكيل ابرها و اقسام مختلف ابرها و خصايص آنها نمىايستد؛ چون اينها به علوم طبيعى مربوط هستند كه در اين قسمتها كنجكاوى كنند و معلوماتى تلنبار نمايند. اين كنجكاوى گر چه در علوم طبيعى نافع است و لازم است، اما در اينجا كه اين صحنهها به صورت پل و يا نردبانى به كار گرفته شده است كنجكاوى زياد و تعمق در اين پل و چگونگى آن ما را از راه باز مىدارد. و چه بسيار فرق است بين كسى كه پل براى او وسيلهى عبور است و ديگرى كه اين كار رشتهى تخصصى و هدف فكرى او حساب مىشود.
✅«اللهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى»؛ بىنيازى و غناى مرا در خودم بگذار. مادام كه انسان در خودش جريانى شكل نگيرد و غنايى منزل نكند، هيچ چيز ديگر به جاى او غنايى نمىآورد
✳️عشق و ترس، نيروهاى نهفتهى انسان را شكل مىدهند و راه مىاندازند. و هر قدر اين عشق عميقتر باشد، اين حركت و گرايش شديدتر خواهد بود.
✳️توحيد، جهت گرفتن انسان است از شرك، از نفاق؛ يعنى از پراكندگىها و از بىشكلىها.
اين توحيد در هستى و در جامعه و در درون انسان شكل مىگيرد. در هستى از ربالنوعها و بتها و در جامعه از طاغوتها و در درون از هوسهاى نفس، تو را آزاد مىسازد؛ همچون ابراهيم، آزاد از بتها و ستارهها و آزاد از غرورها و از اسماعيل خويش.
✳️رسول افرادش را همراه بينات و كتاب و ميزان تربيت مىكند و آنها را شكل مىدهد تا بار سنگين رسالت او را به دوش بگيرند.
💠رسول همراه ذكر، نه تلقين، همان آدمهاى ساده را به ادراكات حضورى و بلاواسطهشان راهنمايى مىكرد و با اين بينات يك جريان فكرى در آنها شكل مىگرفت. آنها از وضعيت و تقدير و تركيب خودشان كه بلاواسطه احساس مىكردند، به حاكمى و به ادامهاى و به نقشى مىرسيدند
☘️روش كار رسول اين نيست كه فقط كارها پيش برود، بلكه مقصود او اين است كه آدمها با كار خودشان پيش بيايند و ارتقاء وجودى بگيرند و همين نوع مديريت و رهبرى كار را مشكلتر هم مىكند؛ چون ديگران مىتوانند از هر وسيله براى رسيدن به مقصود خود استفاده كنند، در حالى كه رسول فقط زمينهى اين استفاده را فراهم مىكند و ديگر اين مردم هستند كه با شكر يا كفرشان به قرب و بعد، به رشد و خسر مىرسند.
دین ارثی – سنتی یا دستوری
دین ارثی – سنتی با احکام و دستور العمل ها و امر و نهی ها آغاز میشود؛ در این نوع دین، اعمال، به صورت تعبدی اجرا می شود؛ بدون زمینه ی شناخت و بدون ریشه ی عشق و عقیده. این نوع دین که نه زمینه ای دارد نه ریشه ای، درخت طیبه ای نیست که ثابت باشد و ثمره و میوه بدهد.
دین احساسی – عاطفی
در دین احساسی – عاطفی، بیشتر از همه، احساسات و عاطفه ی انسان دخیل است. در این نوع دین فقط احساس، مؤثر است، آن هم احساسی بدون زمینه ی شناخت و احساسی بدون اعمال تعبدی؛ به این معنا که در این نوع دین اعمال، تعبدی اجرا نمی شود، بلکه فقط اعمالی اجرا می شود که با احساس و عاطفهی ما هماهنگ باشد؛ مثلا نماز شب خوانده می شود اما انفاق نمی شود، یا انفاق می شود اما خمس داده نمی شود یا زیارت معصوم (ع) صورت می پذیرد اما حجاب رعایت نمی شود و... . در دین احساسی – عاطفی آدم ها را داغ می کنند و حرارت می دهند؛ لذا طبیعی است که این ها با عوض شدن محیط، زود سرد بشوند. و درخت طیبه ای نیستند که استوار بر پای خود ایستاده باشند.
دین اصیل
با اندک توجهی در می یابیم اعمالی که زمینه و ریشه نداشته باشند دوامی نمی آورند. کسی که در عمل کوتاهی نداشته باشد اما عمل او از روی بصیرت و بینش نباشد مانند کسی است که از جاده بیرون رفته؛ پس هر چه سرعتش بیشتر باشد جز دوری از مقصد، چیزی بر او نمی افزاید. کسی که به صورت تعبدی، اعمال را اجرا می کند اما فهم عمیقی از دین ندارد، مانند خر آسیاب است؛ دور می زند ولی جلو نمی رود.
عنه صلى الله عليه و آله : المُتَعبِّدُ بِغَيرِ فِقهٍ كالحِمارِ في الطّاحونِ .
✳️ما باید تفکیک کنیم بین موازینی که ناظر به تزاحم ادله است و موازینی که ناظر به تزاحم نیست.
موازین اقسامی دارد موازین در مقام تزاحم، انتخاب، متشابهات و میزان در رد و قبول اعمال مثل ولایت یا نماز و یا به عنوان مثال میزان در مقام انتخاب اسلام، حق است «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» الزمر : 18 در این آیه میزان تبعیت قول احسن، حق است. و حق یعنی چیزی که تناسب و پایداری دارد ولی در اصول فقه ما بحث موازین فقط در بحث تزاحم و اهم و مهم را مطرح می کنند.
✳️برای پی بردن به راز تفاوت های روایی دو راه وجود دارد مثلا یک طبیبی وجود دارد که در یک روز نسخه های متفاوتی را می دهد یک راه آن این است که برویم افراد را بشناسیم تا به سرّ این تفاوت پی ببریم و راه دیگر این است که معیار این تجویز ها را بدانیم؛ راه اول بسیار دشوار و در مواردی غیر ممکن است.
میزان: در جایی است که انتخاب است و انتخاب نیزجایی است که تزاحم ها و یا متشابهات تاریخی یا روایی است؛ یعنی مصداق های متفاوتی دارد در این جا معیار ها در مقام تطبیق راه گشا است.
اما در بحث میزان قبول اعمال در اینجا دیگر انتخاب مطرح نیست، در روایات گاهی میزان قبول را ولایت و در برخی روایات نماز مطرح شده؛ نماز بروز حقیقت سلوکی انسان است اگر نماز را نوعی مشقت و باری بر دوش خود دانستیم معلوم می شود که خیلی فاصله داریم اما اگر نماز با اشتیاق و حضور باشد این نشانگر قرب و نزدیکی انسان است.
💠بین میزان بودن ولایت و میزان بودن علی تفاوت است اولی عام است و عموم کسانی که از ولایت ائمه برخوردارند (شیعه) را شامل می شود ولی دومی یعنی میزان بودن علی در مقایسه من و رفتارم با علی ع است یعنی در خواب بیداری علی ع چه جایگاهی دارد و تو در کجا هستی؟ البته همه ما می دانیم که ما نمی توانیم به پای علی ع برسیم که در این جا بحث سعی مطرح می شود و لازم نیست که کاملا در مقام علی باشم.
💠آنچه بهعنوان تنقیح مناط در فقه و اصول فقه مطرح است غیر از میزانی است که ما میگوییم مراد از مناط حکم، مصالح و مفاسدی است که حکم بر اساس آن مصالح و مفاسد صادر گردیدهاست و دائر مدار مصلحت و مفسده است اما میزان یعنی تمییز احکام و جداسازی آنها از یکدیگر است و کاملاً با بحث مناط متفاوت است بهنظر میرسد که بحث تنقیح مناط و اقسام آن از اصول عامه به علم اصول را پیدا کرده.
ولی ملاکات و موازین برای تشخیص تکلیف است همانند بحث اهم و مهم در مقام تزاحم که الان تکلیف من چیست؟
غرض اصولیون از به دست آوردن معیار تسرّی حکم به موارد دیگر است اما غرض از معیار این نیست.