eitaa logo
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
1.3هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
11هزار ویدیو
321 فایل
✨﷽✨ حسین جان❤️ سرخی شهادت تو ناپیدا بود عشق تو امام کربلا زیبا بود تنها سبب زندگی دین قطعاً پیغام نماز ظهر عاشورا بود
مشاهده در ایتا
دانلود
✨خـدایـا 🥀در این شب معنوی ✨بحق امام سجاد(ع) 🥀ایمان عارفانه ✨و عمل صادقانه 🥀به همه ما عنایت بفرما ✨و دل و زبان ما را یکی کن 🥀تا جز بهترین بندگانت باشیم 🥀قبل از خـواب ✨قشنگترین دعاهایت را 🥀به شاخه های ✨درخت اجابت آویزان نما 🥀مطمئن بـاش فردا روز تـو ✨و معجزه هایت خواهد بود شبتون سرشار از آرامش 🌙 @gholch🌹🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت من و تو بوده از الست حسین خدا بخواهد اگر تا همیشه هست حسین خودت بیا و دوباره بگیر دستم را اگر که رشته پیوندمان گسست حسین میان این‌همه غم که در این جهان دیدم غمت چقدر به روی دلم نشست حسین قرار بود که دل بسته کسی نشوم نمی‌شود به تو انگار دل نبست حسین میان روضه تو حالمان چقدر خوش است بدون روضه تو حالمان بد است حسین قرار بود مرا هم به کربلا ببری ولی نبردی و خیلی دلم شکست حسین دو قطره اشک کمم را قبول کن آقا گرفتم آبرویم را به روی دست حسین بلند مرتبه جایی نشسته قاتل تو به روی سینه تو رفته شمر پست حسین پس از تو زینب کبری چه کار خواهد کرد؟ میان این‌همه نامحرمان مست حسین سلااااام 🥀سحر چهارشنبتون ،سرشار از عطر دعا و مناجات خالصانه 🥀دلهاتون به نور معرفت، روشن و منور 🥀کربلا نصیبتون 🥀التماس_دعای_فرج 🤲 @gholch🌹 🕊🏴🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد آن روز و شب دشوار گریه میکنم با دل خون گشته از آزار گریه میکنم خاطرات تلخ تر از تلخ را در ذهن خود تا تداعی میکنم هر بار گریه میکنم دست من که نیست یاد خیمه های سوخته تا میفتم با تنی تبدار گریه میکنم دم به دم یاد خرابه رفتن با خواهرم میگذارم سر روی دیوار گریه میکنم گاه با یاد طناب و حلقه زنجیرها گاه یاد خیزران و خار گریه میکنم من به یاد آن دو چشم خواب رفته تا ابد در میان خواب یا بیدار گریه میکنم یاد آن لبهای خشک گشته محروم از فرات پای سفره موقع افطار گریه میکنم شمر ما را از میان ازدحام شهر برد آه یادکوچه و بازار گریه میکنم 🏴 🖤 🌴🏴🏴🏴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪جانم امام سجاد_ع ▪هرگز نگذاشت ▪تا ابد شب باشد ▪او ماند که در ▪کنار زینب(س)باشد ▪سجّاد(ع) که سجّاده ▪به او دل می‌بست ▪تدبیرخدا بود که ▪کربلا در تب باشد ▪شهادت امام سجاد(ع) ▪ بر شما تسلیت باد.. @gholch🌹🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا شاعر: @gholch🌹
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_سوم : ◀️ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّي لَمْ أ
حامد محقق: 🌸: 🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُتِيَ بِطَيْرٍ مَشْوِيٍّ مِنَ الْجَنَّةِ فَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِ أَحَبُّ خَلْقِهِ إِلَيْهِ فَوَفَّقَنِي اللَّهُ لِلدُّخُولِ عَلَيْهِ حَتَّى أَكَلْتُ مَعَهُ مِنْ ذَلِكَ الطَّيْرِ. 🔶 امیر المومنین علیه السلام: 🔰و اما شصت و چهارم: از بهشت مرغى بريان براى رسول خدا آورده شد، آن حضرت دعا کردند که محبوب ترین خَلقِ خدا با ایشان هم سفره شود، پس خداوند مرا توفيق داد که نزد پیامبر آمدم و از آن مرغ به همراه رسول خدا خوردم.
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
حامد محقق: 🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_چهارم: 🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنّ
حامد محقق: 🌸 ⬇️ ✅ شرح ماجرا: انس بن مالک خادم پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: برای پیامبر مرغ بریانی هدیه آوردند، پیامبر دعا کردند: خدایا محبوب ترین خلق خودت را نزد من بفرست. ◀ انس می گوید: علی بن ابیطالب آمد و در زد، او را رد کردم! بار دوم آمد و در زد، دوباره ردّش کردم! بالاخره بار سوم یا چهارم او را داخل منزل راه دادم! ◀ پیامبر وقتی علی را دیدند فرمودند: چه چیزی باعث شد دیر بیایی؟!! علی عرض کرد : من چندین بار آمدم ولی انس مرا رد کرد! ◀ پیامبر رو به من کردند و فرمودند: ای انس چرا این کار را کردی؟ عرض کردم: دلم می خواست شخصی از انصار بیاید! (تا یکی از انصار این افتخار نصیبش شود و محبوب ترین خلق خدا شود) ♦پیامبر فرمودند: ای انس! آیا در انصار بهتر از علی هست؟! آیا در انصار با فضیلت تر از علی هست؟! 📚 عمده العیون ، ص ۲۴۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوی قهرمان کربلا اجـــازه می گیـــــــرم بار دیگـــــر تا گویــــم شـــعری از فرزند حیدر به چشم دل دیــــدم کــــربـــــلا را به گوش جان شــــنیــــدم نجوا را صــــدای قهــــــرمانی راشـــــنیدم توگـویـــــی آن روز رامی دیـــــدم میان تلـــی از خــــاک نشــــستــــه به اشک چشم گلـــویی را شستــــه نـبود ســــر بر آن جســـــم مطـــهر ازاین روبوسید رگ های ز خــون تر هیاهــویی ز دشــــمن برخــــواست برای بوسـیدن وقتـــــی نگــــذاشت بلندشـدقهرمان ،زیــــنــــب کبــــری کشیـــــد فریــــاد وای برشمــــاهــا به زور او را جدا کــــردنـــد از آنجا روان شداو به سـوی خیــــــــمه ها صدای گریــه ها قطـــــع نمی شـــد دوباره قهرمانــــی ها شــــروع شد بغـرید دشـــمـــن پســـت باردیــــگر به آتش میکشید خــــیمه یــــک سر میـــــان صــــحرا با خـار مغــــــلان دویدنـــــد پا برهــــــــنه طفـــــلان همه راجمع کرد زیـــنب کبــــــــــری ببوسیدصورت هـــریک از آنهــــــــا حرکت داد دشــــمــــن کــــاروان را نگاها و دلهــــــا جا مـــــاند آنجـــــا به هر شهر و دیاری میــــرسیــــدند سخنرانی زیـــنب می شنـــــیــــدند نگویم دشمنــان درراه چـــــه کردند فقط, گویــــم خود راخوار کــــردند رسیــدند سرانـــــجام به کاخ یزیـــد نمونه هست اکنــــون کاخ ســــــفید نشســته بود یزیـــــدبر روی تخــــت سؤالش راپرســـــیدآن نگون بخـــت بگفت زبنب، چه می بینی اکنـــــون بفـــــــرمود زیبایـــــی ای ملعـــــون تعجب کرد, یــــزید ازایــــن گفــــتار میان دوســـــتانــــش شــــد خــــوار چودانست قهرمانیــست پیش رویش به خـــود لــــرزید ازابن گفتگــــویش سخن آغـــــاز کــــــرد زینب کبـــــری صدای گـــــریـــــه می امد ازآنـــــجا بگفتا خون بگریـــیــــد دشمـــــن ما نمی بــــینم مســـــلمانی دراینـــــجا استادمجیدبختیاری‌‌،،مجد،،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴 *﷽* 🏴🏴 🏴 ماجرای خواب مرحوم آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی : 🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم. 🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟ 🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم. 🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همانرا فرمودند، فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم. سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. 🍁امّا اینکه تو می‌پرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهان‌پزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هسته‌ای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمی‌شناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان می‌شست (هنوز آنموقع در تهران لوله‌کشی آب نبود). 🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم. گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟ گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود. گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟ گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت... 🍁 آقای هسته‌ای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانه‌ای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه می‌آورد، چند نفر از زنان همسایه هم می‌آمدند، گاهی یک بچّه می‌آمد چای را می‌آورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه می‌نشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم می‌شنیدم. تا دهه تمام شد... 🍁 جمعیّت زیادی هم نمی‌آمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد. 🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟! گفتم: منظور شما چیست؟ گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!! 🍁 مرحوم آقای هسته‌ای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پس‌انداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید. 🍁 گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه می‌شنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست...؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم می‌آییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم. عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم:
خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟ گفت: تشریف بیاورید. سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقه‌ای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود. حضرت فرموده بودند: هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ✨ *اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ*✨ ✨ *اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرج*✨ ┈••🍃🌸🍃••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️نه رواقی، 🕯نه گنبدی، ▪️حتی سنگ قبری 🕯 سرمزار تو نیست! ▪️غیر مشتی کبوتر خسته 🕯خادمی، ▪️زائری، 🕯کنار تو نیست! 🕯شهادت امام سجاد "عليه السلام" تسليت باد @gholch🌹🏴