7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می رفت دختربچه ای همراه پدرش در کوچه های شهر...
پدر گفت:ای کاش این چادرِ مادر نیفتد از سر تو !
یا فاطمه!
پشت و پناه دخترم باش 🦋
🌺حرفهای شیرین این نازدانه را بشنوید که چگونه به حجابش
می بالد و عاشق شهدا و حضرت زهراست ☺️❤️
✨دختر را ببین و برای مادرش دعا کن🌸🌸🌸🌸
#زینب_کوچولو 💖
@gholch🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﻋﻤﯿﻖﺗﺮ ﺑﺎﺷـﺪ
ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺧﻮﺩ
ﺳﺨﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥﮐﻮچک ﺑﺮﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﻭ ﻫﺮﻛﺲﻛﻪ
به خدا نزدیکتر ﺍﺳﺖ
ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ،ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ
ﻭ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊﺗﺮ ﺍﺳت
به رنگ زندگیمان رنگ
خدایی بدهیم..
عصرتون بخیر و خوشی🌿🌿
@gholch🌹
⭕️ هیچگاه در برابر
ظالم تعظیم نکن ...
ایستاده مردن بهتر از
نشسته زیستن در ذلت است ...
@gholch🌹
ریشه که داشته باشی؛
به لبه پرتگاه می آیی
اما سقوط نمی کنی،
ریشه شعور، تربیت،
شخصیت و انسانیت
و شرف واقعی
یک انسان است و ربطی
به پول و تحصیلات ندارد...
@gholch🌹
هیچکس را در زندگی مقصر نمیدانم
ازخوبان"خاطره"
واز بدان "تجربه" میگیرم
بدترین ها "عبرت "میشوند
وبهترین ها "دوست "
لطفتــون مستـــــدام
بودنتون زیباس وحال خوش...
اهای دل ارامهای گلچین شدها.طاعاتتون
قبول ومعرفت سرلوحه ای دلتون
دوستدارتون خادم کانال
@gholch🌹
@gholch
🔘 حکایت کوتاه
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود.
در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد.
داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید
فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم
داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟
پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام
داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا.
جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت
داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟
پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام.
داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين
جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد.
اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا.
جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد.
داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟
پاسخ داد: آرى
فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟
فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود.
📚 داستانهای بحار الانوار
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایـا🙏
🌷بضاعت من به قدری است
🌸که نمی دانم
🌷در حق دوستانم چه دعایی کنم
🌸اما می دانم
🌷که تو از حال آنان آگاهی
🌸پس بهترین هارا برایشان مقدرکن
🌷سومین افطار
🌸از سفره بزرگترین میزبان عالم
🌷گوارای وجود پاک تون
🌷طاعات و عباداتتون قبول🌷
@gholch
شب های ✨
ماه رمضان🌙
آسمان اجابت✨
چقدر زیباست✨
بیا شاخه های✨
آرزویت را بتکان...❣
الهی شیرینی کامت😇
مرا آرام جــــان باشد☺️
حالتون قشنگ و دلتون آرام❣
و شبتون سرشار از آرامش🌙
#شبتون_آروم 🌟
@gholch🌹