eitaa logo
🌹غنچه‌ها🌹
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
یه دورهمی عالی برای مربیان، مادران و مدیران خلاق کشور با کانال تربیتی غنچه ها👌 @ghoncheha313👈 کپی، باذکرصلوات، آزاد هست🌹 ما اینجاییم @Moud133 @Yaemamhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹غنچه‌ها🌹
صحبت های معلم انگار بر سینه آرمیتا سنگینی میکرد ، پس حرف های مادرش چی بود؟ چرا مادرش دوست نداشت اون
خانم معلم : بله بچه ها ، کسی که قانون اون شرکت رو رعایت نکنه، اخراج میشه دیگه حقوق نداره ، بی پول میشه ، از ترقی تو اون شرکت جا میمونه ، از عیدی ها و‌پاداش ها و بیمه شدن محروم میشه حالا اگه در حد وسیعتر زندگی ، ما قانون و احکام خداوند رو رعایت نکنیم ، خودمون محروم میشیم ، از توفیقات و پاداش های الهی جا میمونیم زنگ خورد و آرمیتا در هیاهوی بچه ها از مدرسه خارج شد ، مادر دنبالش اومده بود ، آرمیتا داخل ماشین شد و‌کنار مادر نشست ، یک چیزی تو دلش بود که میترسید بگه ، کمی که گذشت و به نزدیکی خونه رسیدن، آرمیتا آروم گفت : مامان مادر : جانم آرمیتا : مامان جون منو دوست داری؟ مادر : اندازه تموم دنیا دوستت دارم آرمیتا خوش حال شد و مادرشو بغل کرد آرمیتا : مامان مادر: جانم ناگهان بغض آرمیتا شکست و زد زیر گریه و محکمتر مادرشو بغل کرد مادر درحالیکه تعجب کرده بود و دلشوره گرفته بود گفت : آرمیتا ، مامان جون ، چته؟ کسی اذیتت کرده ؟ چرا اینجوری میکنی ؟! آرمیتا : مامان من دوستت دارم مامان سر آرمیتا رو به بغل گرفت و بوسید و گفت منم دوستت دارم عشقم و بعد از ماشین پیاده شدن مادر صورت آرمیتا رو شست و به طرف مبل رفتن و در حالیکه کنار هم مینشستن ، مادر گفت : آرمیتا ، چیزی شده آرمیتا میخواست بگه مامان من دوستت دارم میترسم نماز نخونی بری جهنم ، ولی ترسید ، می ترسید از اول بحث بشه و مادر عصبانی بشه ، برای همین بغضش رو فرو خورد وچیزی نگفت ، در عوض گفت : امروز تو‌مدرسه خیلی دلم برات تنگ شد مادر : الهی بگردم ، من هر روز که میری مدرسه دلم تنگ میشه ، آخه من به غیر از تو دخمل دیگه ای ندارم که مادر وآرمیتا با هم نهار خوردن و هر کدوم رفتن اتاقشون برای استراحت کمی که گذشت آرمیتا یواشکی از اتاق در اومد و از لای در به مادرش نگاه کرد (۶)
مادر خواب بود ، پاور چین به سمت شیر آب رفت و آهسته وضو گرفت ، به اتاق که برگشت هرچی گشت چادر جشن تکلیفشو پیدا نکرد ، اروم مقنعه مدرسه اش رو سر کرد و نماز خوند ، وقتی نمازش تموم شد ، بجای مادرش هم نماز خوند و همینطور بجای پدرش ، بعد از نماز احساس کرد صدای پایی رو شنید ، سریع مهر کوچیکی که سر کلاس برای کاردستی باگل درست کرده بودن رو قایم کرد و روی تخت ولو شد ارمیتا یک ساعت بعد از خواب بیدار شد و بعد از نوشتن تکالیف و دیدن کارتون مورد علاقه اش ، هر از چند گاهی دم پنجره میرفت تا شاید صدای اذان مغرب رو بشنوه بعد از شنیدن اذان دنبال فرصتی میگشت تا یواشکی نماز بخونه ولی مادر حواسش بهش بود. زمان گذشت و پدر اومد بعد از کلی سرو کله زدن با بابا و خوردن شام ، فرصت خوبی بود تا از زمان هم صحبتی پدر و مادرش استفاده کنه و یواشکی نماز بخونه مثل ظهر هم برای خودش و هم برای پدر و مادرش نماز خوند و دقیقا مثل ظهر صدای پایی رو از پشت سرش شنید که سریع به سالن پذیرایی می رفت (۷) ادامه داره...
گاهي به اسمان نگاه كن😍 حتماً نگاه كن🤗 واسه گردنت خوبه ارتروز نميگيري اخه سرت همش تو گوشيته😬😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
867.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)🖐 به ضریح نگاه کن و خودشو بخوا 😊 خودش یعنی همه چیز ❤️🌸
این کلاس ها از امروز شروع میشوند👇 🔰کلاستون رو انتخاب کنید👇 🍀صفر تا صد روانخوانی قرآن(بدون محدودیت سنی)👇 https://survey.porsline.ir/s/jZ7A1yM 🍀انگلیسی بزرگسالان(بالای ۱۴ سال)👇 https://survey.porsline.ir/s/GAq6esd 🍀قصه گویی و قصه نویسی (بالای ۱۴ سال)👇 https://survey.porsline.ir/s/j1JvhvZ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹غنچه‌ها🌹
مادر خواب بود ، پاور چین به سمت شیر آب رفت و آهسته وضو گرفت ، به اتاق که برگشت هرچی گشت چادر جشن تکل
مادر: پاک بچرو دیوونه کردن ، یک نماز دو دقه ای رو یک ساعت کش میده ، والا ی نماز دو ، سه رکتی رو نزدیک به بیست رکت میخونه ، ظهرم اینکارو کرد پدر ، خوب بلند شو برو مدرسه صحبت کن ، بپرس چرا دارن افراط میکنن ، این چه نمازیه به بچه یاد دادن فردای اون روز مادر بعد از رسوندن آرمیتا به دفتر مدرسه رفت مادر : خانم این چه وضعشه ، شما دارید دانش آموز تربیت میکنید یا مرتاض؟! مدیر مدرسه : چطور مگه ،چیزی شده؟ مادر : والا دختر من ساعت ها داره نماز میخونه ، هر نمازش بیست رکعته ، والا نه من و نه پدرش اهل نمازو اینجور حرفا نیستیم، ترجیح میدیم بچمون با اداب و فرهنگ خانوادش بزرگ بشه ، والا دورکعتشم زوره چه برسه به بیست رکعت مدیر : والا تا اونجا که من مطلعم معلمشون در حد دو رکعتی بهشون آموزش داده ، حالا چرا آرمیتا داره اینجوری نماز میخونه من تعجب میکنم میخواهید من ازش میپرسم ، تا مطلع بشیم چرا داره اینطوری نماز میخونه مادر : من نمیدونم ، اعتقاد معلمشون چجوریه ولی فکر میکنم افراطیه ! ایشون حق ندارن از حد کتاب درسی بیشتر آموزش بدن ، ایشون اصلا درس مهم ریاضی رو ول کرده ، و گیر داده همش به هدیه آسمانی و قران و احکام مدیر : نه عزیز من ، این برنامه همیشگی ما هست که برای پایه سوم به مدت دو هفته بعد از جشن تکلیف متمرکز رو درس قران و نماز و احکام اولیه میشیم ، تا هم بچه ها اشنا بشن و هم سوالات ذهنیشون جواب داده بشه ، بعد از دوهفته برمیگردیم روال عادی (۸)
مادر لطفا زودتر برگردید روال عادی چون واقعا دختر من دیوانه وار داره اذیتم میکنه ، یبار میگه حجاب یبار میگه چرا نماز نمیخونی ، چرا ناخون میکاری چرا چرا چرا... هم آسایشو از خودش گرفته ، هم از ما ، ببینید من همینم ، ظاهر و باطن ، اینکه نماز نمیخونم و ظاهرم اینه ، بین منو خدای خودمه ، من ظرفیتم همینه ، نمیتوتم دم به دقه ارایشمو پاک کنمو وضو بگیرم ، ولی شما یکاری کردید این بچه همش به من گیر میده ، دارید منو از چشمش میندازید مدیر : ببینید بعضی بچه ها بهره هوشی بالایی دارن و خیلی ، تیز بین و ریز بین و همه جوانب نگرن ، وقتی وارد یک تغییر میشن هزاران سوال تو ذهنشون میاد ، که اگه جواب داده نشه به بیراه میرن الان بچه های پایه سوم ، در گیر یادگیری همینا هستن ،که اونطور که فهمیدم آرمیتا خیلی ذهن فعالی داره و خیلی اهل سوال پرسیدنه ، بالاخره ما وظیفه داریم نماز خوندنو به بچه یاد بدیم اینکه اون نمازو واجبات دینشو یاد میگیره ولی در خانواده چنین چیزی رو نمیبینه دچار دوگانگی میشه و دلشوره میگیره مادر : خانم عزیز ، حالا شما یاد دادی ، چرا افراطیش میکنی ، چرا این بچه باید بیست رکعت بخونه مدیر : بزارید من با معلمش صحبت کنم ببینم ، باقی بچه ها هم همینطورن ، یا اموزشش طوری بوده که شبهه ایجاد کرده که بچه ها باید تعداد زیاد نماز بخونن مادر : لطفا سریعتر اینکارو کنید ، چون واقعا من نگران سلامتی بچم هستم (۹) ادامه دارد...
: ح = حیا ج = جمال‌ِحقیقی ا = ایمان ب = بندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچوقت زندگیتون روبا دیگران مقایسه نکنید، هیچ مقایسه ای بین ماه وخورشید وجود نداره. هر کدومشون وقتش که برسه میدرخشن... 🌛شب بخیر