eitaa logo
قنوت قلم
455 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
476 ویدیو
15 فایل
اینجا گوشه دنجی است برای دل نوشته ها و زمزمه های گاه و بی گاه قلم و قلبم، هرآنچه از تجربه ها و دانسته هایم که رزق آسمانی‌ام باشد و میهمان خانه دل‌ هرکسی بشود که رزقش این کلمات بوده و بماند به یادگار... #مهدی_طوقانی 👇👇 @MAHDI_T_114
مشاهده در ایتا
دانلود
قنوت قلم
آرمان با شهادت خود به ما یادآوری کرد که برای حفظ آرمان‌هایمان و دفاع از تا پای جان حتی زیر شکنجه هم باید انقلابی بایستیم.... @ghonooteghalam
🍃 هوالعزیز 🍃 📣 به مناسبت گرامیداشت چهلمین روز درگذشت بسیجی مخلص ، خادم الحسین، حاج حسن شهریاری ، آیین رونمایی از کتاب📚 "میم مثل مظلوم" شامل زندگینامه و خاطرات کوتاهی از این فرمانده بسیجی ، با حضور نویسنده کتاب‌ ، خانواده و دوستانش در بیت شهیدان طوقانی برگزار می گردد.⚡️ زمان ؛ پنج شنبه ۱۲ آبان ساعت ۲۰ 🌺🌺🌺🌺🌺 @ghonooteghalam
پشت جلد
🌹اشک های فرمانده در فراق شهدا🌹 جلوی مسجد ایستاده بود ، با همان لباس خاکی جبهه ، تازه به مرخصی آمده بود و نوربالا می‌زد. در چهره زیبای محمد ، آرامش خاصی بود. گونی های خاکی را پر از شن کرد و با چه زحمتی روی هم چید. کم کم سرو کله بچه های بسیج هم پیدا شد ، دور هم جمع شدند و به کمکش آمدند. بساط شوخی و خنده هم به راه افتاد. پرسیدم: محمد! چی کار می کنی؟ گفت: جلوی مسجد سنگر می‌زنم ، اگه برو بچه های پایگاه با منافقین درگیر شدند ، جان پناه مناسبی داشته باشند. چند روز بعد محمد طوقانی به جبهه برگشت اما دیگر از او خبری نیامد. جای شهدا به خصوص محمد طوقانی در فضای مسجد خالی بود. برای حاج حسن هم که فرمانده محمد بود و علاقه شدیدی هم به او داشت ، خبر مفقودی محمد ، سنگین بود و در فراقش می سوخت. حاج حسن از آن روز به بعد ، هر وقت سعید ، برادر کوچک محمد را می دید ، بیشتر او را تحویل می گرفت و عطر خاطرات محمد را به یاد می آورد. سعید طوقانی هم بی تاب برادرش بود ، قاب عکس محمد را روی دیوار و در کنار تصاویر شهدای مسجد، نصب کرد و پایین آن نوشت ؛ شهید مفقودالاثر محمد طوقانی. هر بار که حاج حسن ، نگاهش به عکس شهید بی مزار مسجد و محله ، محمد طوقانی می افتاد ، با چشمان بارانی ، خاطراتش را مرور می کرد... برشی از کتاب "میم مثل مظلوم" زندگینامه فرمانده مظلوم حاج حسن شهریاری @ghonooteghalam
34.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مینویسم برای او که این روزها دست ما را گرفت و برد کربلا و خودش رفت به سمت آغوش مولا و یکی شد با نور چشم های مردی که او را هم غریب گیر آورده بودند... مینویسم برای او که آرمانش عاشقی بود... یک کربلا شکوه به چشمت نهفته است ای روضه مجسمِ گودال قتلگاه @ghonooteghalam
از مالک اشتر پرسیدند: چگونه است که هیچ‌وقت؛ حتی در مه‌آلود ترین ایام، راه خود را گم نکرده‌ای؟! پاسخ داد: من در طوفانِ گرد و غبارِ فتنه‌ها؛ چشمانم جز به انگشت اشاره‌‌ی مولایم علی(ع) نبود...!👌 @ghonooteghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا