فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᪥✨•﷽•✨᪥࿐
@SiaSiAjtma
᪥✨•••••••✨᪥࿐
⭕️ چرا برخی ستاره های خانم در جهان، محجبه شدند⁉️
اسرار آفرینش⏫
ثریا
┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
تقدیمی اندیشکده «پاسخ بسوالاتِ اجتماعی، سیاسی، دفاعی و...»
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮
@khanvadtarbiat
╰━•⊰❀ 🌸 ❀ ⊱•━╯
مُــطــرب و شـیـخ رِنـــد 😍👌
✍️#نـذیـر
مطربی، شیخی را دید،
خواست پیش مردم او را خوار کند،
شروع به نواختن گیتارش🎸 کرد!
گفت: شیخا❗️
چرا هرچی که شیرینه گناهه⁉️
به دل هر چی که می شینه گناهه⁉️
شیخ پاسخ داد:
مُطرب شیطون، منظورت غِناهه🎻
شراب و دود، گیتار و زِناهه؟!🙈
🥂 🗣، 🎸
بفهمد همسرت منظور شوم ات
شب و روزت سیاه، عُمرَت تباهه😞
مُطرب که، همسرش کنارش بود،
رنگ از رخسارش پرید، خاموش شد و رفت!😁
چند سال گذشت،
زن مطرب، شــیـخ را دید که با خانمش، عروس، داماد و نوه هایش، راهی مسجد هستند،
شاد وسلامت😍 بودند، از راه و روش زندگی سالم شیخ و خانواده او، خوشش آمد.
تصمیم گرفت دو پسر نوجوانش را در حوزه علمیه🏦 ثبت نام کند، تا چون شیخ زندگی سالمی داشته باشند.
فردای آن روز، زن مطرب، دو پسرش👨🦲👨🦲 را به حوزه علمیه🏦 برد،
آنان مشغول دروس حوزوی شدند، به آنان گفت:
فرزندان من، شما هم ان شاءلله عالمان بزرگی شوید، و راهنمای مردم باشید،
ما که از مُـطــربـی خیری ندیدیم❗️
و هرگاه جاهلی از شما پرسید:
چرا هر چی که شیرینه گناهه⁉️
به دل هرچی که می شینه گناهه⁉️
قبر پدر مُطرب تان را نشانش بدهید❕
بگویید:
« این قبر مُطربی است که همسر و فرزندانش را رها کرد و رفت تا مثلا خوش باشد؛
ولی در جهنم اعتیادی که ساخته بود، خودش و خانواده اش را سوزاند🔥 و دست آخر بر اثر مصرف مشروبات🍷 و موادمخدر سنکوب کرد و فوت نمود»‼️😔
تقدیمی اندیشکده « اصلاح تربیت خانواده و اصلاح سبک زندگی»
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᪥✨•﷽•✨᪥࿐
@SiaSiAjtma
᪥✨•••••••✨᪥࿐
👌فائزه هاشمی یه جایی به درد خورد.
⚠️ جهت آشنایی بییشتر با عقبه فکری مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و بیانیه آخرشان در تئوریزه کردن #برهنگی
💢لیبرال های سکولاریسم و اصلاح طلب حامی "عورت بیندازان امروز، همان مدعیان انحصاری خط امام دیروز و تندروهای اول انقلاب هستند.
محدود کردن رنگ پوشش، قیچی کردن موی بدحجاب ها، دیوار کشیدن در کلاس درس... ایده ی چه کسانی بود⁉️
┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
تقدیمی اندیشکده «پاسخ بسوالاتِ اجتماعی، سیاسی، دفاعی و...»
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت۸
وقتی که این نور بر ظلمت تابید و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در آن حدیث شریفِ حقیقت، نورٌ یَشرُقُ مِن صُبحِ الازلِ فَیَلوحُ علی هَیاکِلِ الماهیات، این نوری است که از صبح ازل همینطور بر هیاکل ماهیات و مخلوقات میتابد و به هر چیزی بود میدهد. اگر در همین مکان، لامپ این منزل خاموش شود، من و شما همدیگر را نمیبینیم. ما به چه واسطهای همدیگر را میبینیم؟ به واسطهی نور. اگر نور نباشد و ظلمت محض باشد، تو هستی اما دیده نمیشوی. آنچه که ما را آشکار کرده است و میبینیم و همدیگر را میشناسیم نور است لذا به نور امام و انسان کامل، تمام موجودات و مخلوقات آشکار شدهاند و همهی موجودات دیده میشوند.
اگر دیدهی عارف حقیقت بین باشد، به محض اینکه چشم خودش را به هستی باز کند، خواهد گفت: ما رأيت إلا جَمیلا... در عالَم فقط نور است و از ظلمت بودی نیست... نور ظلمت را از بین برده است. حضرت زینب سلام الله علیها در آن مقام اتم توحید بود و دید که هستی را فقط نور گرفته است و اصلا از ظلمت خبری نیست، ظلمت که بر امام حسین علیه السلام غلبه نکرد، اصلا نمیتواند غلبه کند! آنجا نیز که بالاخره یک ظهوری از جلال و قهر الهی بود، آنجا نیز دید که دست خود نور و خود امام حسین علیه السلام در کار است. اصلا در کربلا دست خود اباعبدالله الحسین در کار بود... او خودش صحنهی کربلا را اداره میکرد و در این زمینه حرفها هست...
حضرت زینبی که فرمود ما رأيت إلا جَمیلا خودش نیز جمیل است، جمیل است که جمیل میبیند. او خودش جمیل مطلق بود. زشتی که نمیتواند جمال ببیند لذا حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا خودش را دید. او جمیل مطلق بود و خودش را دید. فلم انظر بعینی غیر عینی، یا به تعبیر دیگر بفرمائید او امام حسین و امام زمان علیهما السلام را دید. امام حسین و امام زمان در کربلا یکی هستند. عجب مطلبی است که در سال ۶۱ هجری امام زمان ارواحنا فداه در کربلا دیده شد!
معشوق و عشق و عاشق هرسه یک است اینجا
چون وصل در نگنجد هجران چه کار دارد
امام حسین علیه السلام خود در عشق مطلق بود، ولی اینجا آمد و آن را عیان کرد.
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۹
او نور مطلق است، جایی که امام حسین علیه السلام است هیچ ظلمتی وجود ندارد، او امام است، امام حسین که در کربلا امام نشد، مثلا بگوییم کربلا موطن امتحان امام است! امام که دیگر امتحان ندارد! او خودش دیگران را امتحان میکند، او بابی است که همه به او امتحان میشوند. امام حسین علیه السلام در کربلا تک و تنها شد، این تنهایی، مقام استأثاری امام است، در اینجا هیچ کس با امام نیست و او تنهای تنها است. او در این موطن فردانی فرمود: «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»، امام خواست بگوید که من ذاتم همین است، ذات من تنهایی است... چون ذات حق متعال بی چون است، تک و احد است و دو ندارد، لذا ظل او نیز احد و فرد است. امام حسین علیه السلام نیز چون فرد بود، در آن مقام فردانیت مطلقش که در آنجا کسی جز حق متعال و شخص امام راه ندارد، گفت «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»... مطلب بسیار عمیق است! امام یک سفر بیشتر ندارد و آن نیز سفر من الحق الی الخلق است. امام مطلقا در خدا بود، حتی از آن مقام پایین تر نیز نیامد، از همانجا فرمود تَعالَوا... هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟! بالا بیایید! شاعر چقدر خوب این سفر من الحق الی الخلق اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شعر درآورده است...
چون که بُد بی یار ذات واحدم
بی کس از وحدت به کثرت آمدم
آمدم بی یار تا یارم که شد
و اندر این صحرا خریدارم که شد
چون نبُد مثلی و انبازی مرا
هم نباشد یار و همرازی مرا
من هم مظهر لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ هستم. من هم بی چونم، من اصلا یاری آنجا ندارم، در آنجا کاملا تنها هستم، لذا آن عارف، حکمت پیامبر ما را حکمت فردانیه قرار داد. صاحب هذا الامر فریدٌ... اینها تک هستند، آنجایی که این حضرات هستند هیچ کس نیست! هیچ کس در آنجا یار این ذوات مقدس نیست! هر کس هم اگر بخواهد به آنجا برود و یار آنها شود تک میشود. آنجا اصلا دوئیت راه ندارد.
چون که تنها بوده ذاتم از قِدَم
هم در این صحرا زدم تنها علم
آن مقام تنهایی امام خیلی مقام خاصی است، وقتی در آن مقام تنهای تنها شد، وقتی حتی حضرت علی اصغر علیه السلام هم شهید شده بود، گفت هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ در این زمان حضرت سید الساجدین علیه السلام از خیمه خارج شد... این آقا به آنجا راه دارد...
هرکسی را من معین و مونسم
گرچه اینسان بی معین و بی کسم
من خودم فردی هستم که ممد همهی همت ها و معین همهی ارواح هستم، من ناصر بالذات هستم، وقتی که ناصر بالذات ناصر های بالعرض را میخوانَد، معنی اش این است که میخواهد آنها را در خودش فانی کند! او ناصر بالذات است! اصلا چه کسی میتواند او را یاری کند؟! ناصر بالذات میدانی یعنی چه؟! یعنی در عالم فقط او ناصر است! اصلا به غیر از اباعبدالله، غیر از امام زمان علیه السلام در عالم اصلا ناصری وجود ندارد! امام گفت من ناصر مطلق هستم، اصلا من ناصر بالذات هستم. کسی که ناصر بالذات است ناصر میخواهد چه کار؟ «کلُّ شیءٍ یرجع الی اصله»
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا، دریاست
هرکسی که به این ناصر بالذات اصابت کند خودش هم ناصر میشود.
ماهیان جان در این دریا پرند
تو نمیبینی که کوری ای نژند
بر تو خود را میزنند آن ماهیان
چشم بگشا تا ببینیشان عیان
اگر ولی خدا به کسی تنه بزند، کار او دیگر تمام است، مراد از این سخن هم این تنهی جسمانی نیست. اصلا عمر خودتان را وقف این کنید که یک ولی خدایی یک تنهی باطنی به شما بزند...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۰
امام حسین علیهالسلام در آن مقام فردانیت خود ایستاد و گفت: هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ یعنی همهی انسانها قابلیت این را دارند که به مقام فردانیت که من در آن هستم، برسند و در واقع ایشان تمام انسانها را به مقام خودش دعوت کرد.
بیکسی مستلزم ذات من است
ذات من برهان اثبات من است
من ندارم یار و بییاری نکوست
هر که با من کرد یاری، یارم اوست
امام حسین علیهالسلام در مقام فردانیت به یار نیازی ندارد اما هر کسی به ایشان رجوع کند، یار ایشان میشود یعنی با ایشان یکی میشود و اتحاد پیدا میکند. به همین خاطر همهی انسانها را دعوت کرد اما ملائکةالله را نه. وقتی گفت هل مِن ناصر یَنصُرُنى، ملائکه و اجنه آمدند. امام حسین علیهالسلام پاسخ داد که شما حد عقلی دارید و در محدودهی عقل متوقفید. اینجا مقام عشق است و عقل را راه نمیدهند. عقل خوب است لذا یاری شما آن است که در همان حدی که هستید مرا یاری کنید. همهی مخلوقات در همان حدی که هستند در حال یاری کردن هستند. امام میخواهد انسان را به سمت خودش بکشد. حتی اجنه هم آمدند اما امام حسین فرمود، شما در حدی نیستید که بخواهید اینجا بیایید. به همین خاطر ما در اجنه پیغمبر نداریم، حد اجنه این نیست که به مقام کرب مطلق بیایند. ملائکه هم به اباعبدالله عرضه میدارند که آقا جان ما حد خودمان را میدانیم اما از روی اشتیاقمان به شما تنزل پیدا کردهایم. در روایت داریم که ملائکه فوج فوج نازل شده بودند و همه انگشت حیرت به دهان، داشتند عشق بازی بدون مثل و نظیر امام حسین علیه السلام را تماشا میکردند.
ما نکردیم از پی یاری نزول
که نباشد حد ما مشتی فضول
امام در مقام أو أدنی ایستاده و میفرماید، هل مِن ناصر یَنصُرُنى... آنجا جگر شیر میخواهد، عباس بن علی میخواهد. آنجا جایی است که عباس بن علی میخواهد برود میگوید: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي».
عقل آری گرچه زاملاک است و بس
پیش راه عاشقان خار است و خس
لذا اباعبدالله فقط انسانها را دعوت کرد اما هرکسی را زهرهی قدم گذشتن در عشق مطلق نبود. خدا این قابلیت را در همه قرار داده است و بندگانش را مؤاخذه خواهد کرد. خدا از تمام آنهایی که در کربلا اباعبدالله را یاری نکردند خواهد پرسید که من استعدادش را در شما قرار داده بودم چرا حسین را یاری نکردید؟! نفس و تعلقات نمیگذارد. آنجا وادی عشاق است. عاشق هم کسی است که پشتش به خاک خورده باشد یعنی هیچ قیدی نداشته باشد. بر خلاف جاهای دیگر در کربلا امام حسین همه چیز را از یارانش میگیرد. همهی اصحابش را خلع سلاح میکرد و بعد به میدان میفرستاد! با عابس کاری کرد که عابس لباسش را درآورد و به میدان رفت. همه جا فرمانده یارانش را مجهز میکند و به میدان میفرستد اما امام حسین خلع سلاحشان میکرد! عباس بن علی صاحب ولایت مطلقه است. اگر او دست به شمشیر میبُرد، کسی زنده نمیماند. قوت او قوت الهیه است ولی امام چنان عباس را خلع سلاح کرد که در کربلا ناتوان شد، یعنی در عشق امام اینگونه ناتوان و فانی شد و همین که محاصره کردند شهیدش کردند. او ولایت داشت و به امام حسین نگاه کرد و گفت برادر جان کار خودت را کردی؟ فکر نکنی من نمیدانم... من کشتهی آن نرگس فتان توام نه شمشیر شمر بن ذیالجوشن... من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم... «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/۲۱)
یاری من کار هر اوباش نیست
سرّ سلطانی به هرکس فاش نیست
کو کسی کامروز یار من شود
پرده درّد پرده دار من شود
زین اعانت عین اللهش کنم
بر مکان و لامکان شاهش کنم
خب میخواهیم امام را یاری کنیم، چطور باید ایشان را یاری کنیم؟ باید بمیریم... اینجا وادی عشق است. مسلم بن عوسجه در رکاب اباعبدالله شهید شد. مسلم با حبیب دوست بود. هر دو وقتی شنیدند اباعبدالله عازم کوفه است به سمت امام شتافتند. در وادی عشق، مکث انسان را بیچاره میکند، همین که لحظهای مکث کنی کار از کار میگذرد...
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
11.87M
شب هفتم محرم هیت علمدار سخنران صادقزاده
در سخنرانی به جای شب هفتم استباه شب ششم کفتیم ببخشید
تاسوعا، روز محاصره
حضرت امام صادق علیه السلام در خصوص روز تاسوعا فرمود:
تاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَام وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ الله عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ الله عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَام نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ... بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيب...
تاسوعا روزی است که حسین علیه السلام و اصحابش رضی الله عنهم در کربلا محاصره شدند. و سپاه شام اطرافشان را گرفتند و شترهای خود را خوابانیدند و پسرِ مرجانه و عمر بن سعد به فراوانی لشکرشان مسرور شدند چرا که حسین صلوات الله علیه و اصحابش را ضعیف دیدند و یقین کردند که یاوری برای حسین علیه السلام نمیآید و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد.
پدرم به فدای آن غریبی که ستمگران او را ضعیف شمردند...
«کافی» ج ۴ ص ۱۴۷
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۱
عشق لطیف است، تا یک گناه میکنی میبینی امام حسین علیه السلام قهر کرد و از دلت رفت. اما خب لطافتش در این است که تا یک «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» هم بگویی برمیگردد... اصلا در دل عاشق، حسین در تردد است و عاشق امام هم اواب است. جناب مسلم بن عوسجه را وقتی آقا نماز میخواند شهید کردند. حبیب و اباعبدالله آمدند بالای سر مسلم. اباعبدالله بالای سر مسلم این آیه را خواند که «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» (احزاب/۲۳) این مقام خیلی بزرگی است که امام معصوم در حق کسی این آیه را بخواند... اباعبدالله به حبیب میگوید الرجل الفقیه!! گفتیم که وقتی مالک شهید شد امیرالمؤمنین ساعتها برای او گریست. مقام شهدای کربلا خیلی بالاتر از مالک است. مالک در ردهی دوم از اصحاب امیرالمؤمنین قرار داشت و جزء شرطة الخمیس بود. او از مقداد مقامش پایین تر بود. حبیب و مسلم از همهی اینها بالاتر هستند. هنگام شهادت مسلم، حبیب از او خواست تا به او توصیهای بکند. مسلم در همان حال با انگشت امام حسین را نشان داد گفت: «أُوصِيكَ بِهٰذٰا أَنْ تَمُوتَ دُونَهُ». چون در مقام قرب مطلق بود دیگر اسم آقا را نیاورد و گفت توصیه میکنم پیش این بمیر.
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
اصلا تو وقتی برِ شاه بمیری تو هم شاه میشوی. وقتی بر جمیل بمیری، جمیل میشوی. چون همه جمیل شدند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: «بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى». روایتی هست که نشان میدهد راه برای زوّار امام حسین علیهالسلام باز است. یعنی اگر ما هم زائر امام حسین علیه السلام شویم، میتوانیم در ردیف این شهدا قرار بگیریم. این خاصیت عشق امام حسین است.
جان هفتاد و دو نور، ای نور عین!
واحد است و واحدی عین حسین
این هفتاد و دو نفر حسین بودند. چرا حضرت حجت روحی فداه به صیغهی جمع فرمود بابی انتم و امی؟ چون این جمع در اباعبدالله فانی شده بودند. حضرت معصومه سلام الله علیها چون فانی در موسی بن جعفر علیهما السلام بود، حضرت فرمود: «فَداها أبوها». یعنی معصومه خود من است. وقتی امام حسین از وهب پرسید: «ما إسمك یا شاب؟» پاسخ داد: «الآن حسین». شما فکر میکنید وهب کمتر از مجنون بود؟ هرچه به مجنون میگفتند بنویس الف و باء و... مینوشت لیلی. در روایت است که پیامبر در مدینه داشت از کوچهای رد میشد. اصحاب دیدند پیغمبر پسری را گرفته و سر و رو و پاهای او را میبوسد. گفتند یا رسول الله ما این حال را فقط با حسنین از شما دیده بودیم. پیامبر فرمود این پسر عاشق حسین است... هر جا حسین میرود، خاک پایش را بر میدارد و میبوسد. این بچه آخر سر هم در کربلا و در رکاب حسین من شهید میشود. دیدند مجنون دارد از پای سگی میبوسد. گفتند برای چه این کار را میکنی؟ گفت آخر این سگ گاه گاهی از کوی لیلی گذر میکند...
أُحِبُّ لِحُبِّها تَلَعاتِ نَجدٍ
وَما شَغَفي بِها لَولا هَواها
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت۱۲
مطلق، غیب است. جمال مطلق غیب است، علم مطلق غیب است، علم مطلق چون بی نهایت است برای ما غیب است. ما محدودیم و محدود نمیتواند بی نهایت را فهم کند. عشق مطلق نیز غیب محض است و چون کمال است، طالب ظهور است و میخواهد خودش را نشان دهد.
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی ز روزن سر برآرد
عشق مطلق همان جمال مطلق است، میخواهد جمال خودش را ببیند. برای این منظور باید ظهور کند و برای نشان دادن خودش حتما باید آشکار شود. کُنتُ کَنزاً مَخفیاً... گنج مخفی همان جمال مطلق و همان عشق مطلق است.
گنج مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد
خاک را سلطان اطلس پوش کرد
لذا فرمود «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف»، دوست دارم از آن مقام اطلاق در بیایم. اگر بخواهد از مقام اطلاق خارج شود، باید در قید قرار گیرد تا خودش را نشان دهد.
نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش خیمه در آب و گِل مزرعهی آدم زد
کوهها، آسمان ها، زمین، املاک، افلاک، موجودات و... اینها همگی ظهورات آن جمال مطلق هستند لذا عالم یکپارچه جلوهی جمال مطلق است. وقتی ظهور کند میتوانیم جمال را ببینیم اما وقتی غیب است از دیدن جمال عاجزیم. پس ظهور کرد... من و شما در ظهور میتوانیم جمال الهی را ببینیم و از قضا لذتی که در تماشای ظهور هست در تماشای آن غیب نیست.
زلف آشفتهی تو موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
زلف کنایه از همین کثرت و مخلوقات است لذا تماشای مخلوق خدا لذتبخش است. إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ (آلعمران/۱۹۰).
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
با این مقدمه، مطلبی پیرامون ولایت کبری الهیه حضرت زینب کبری سلام الله علیها خدمت شما عرض میکنم منتها این صحبت ها را باید در پرده گفت.
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
زن مظهر ستر و غیب است. او مظهر باطن است و غیبی است لذا زن باید خودش را بپوشاند. این که قرآن و شرع مبین دستور داده است که زن از چادر استفاده کند، به این برمیگردد که او مظهر همین غیب است. او مظهر جمال الهی است لذا همانطور که جمال مطلق غیب است، او نیز باید مستور باشد. عرض کردیم که عشق مطلق اگر بخواهد خودش را نشان بدهد، باید آشکار شود. آشکار شدن عشق مطلق، زینت عشق مطلق است لذا زینب را زینت امیرالمؤمنین علیه السلام گفتهاند. زینب، زین أب است. امام علی علیه السلام عشق مطلق است و زینت این عشق مطلق، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. این حضرت زینب است که عشق مطلق را آشکار کرد و او را در عالم شرح داد و علنی کرد لذا از او تعبیر به زین أب کرده اند. عشق مطلق که غیب است، مصداق میخواهد. مصداق اتمّ او زینب شد لذا در ابجد، «زینب مصداق العشق» با «خامس آل عبا» یکی آمد. عشق را محلی به الف و لام کرد که اطلاق عشق را بیان کند، زینب مصداقِ العشق یعنی مطلقِ عشق است. اگر ما پنج تن آل عبا علیهم السلام را مظاهر عشق مطلق بدانیم، زینت و آشکار کنندهی این عشق مطلق، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. به همین خاطر، او در کربلا، این عشق اطلاقی کرب و بلا را ظهور داد. وقتی که امام حسین علیه السلام آمد تا با خواهرش حضرت زینب وداع کند آن هم آخرین وداع که سنگین ترین لحظه برای عاشق و معشوق بود و حضرت زینب آرام و قرار نداشت مگر به القاء اسرار این اسارت توسط اباعبدالله الحسین. همین که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، سرّ اسارت را برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها آشکار کرد، ایشان دیگر آرام شد. آن سر اسارت چیست؟ همینی که عرض کردم... گفت که زینب جان، من شهید میشوم و با شهادتم به آن مقام عشق مطلق واصل میشوم اما بدان، مادامی که تو اسیر نشوی، این عشق مطلق ظهور و بروز نخواهد داشت و زینت پیدا نخواهد کرد لذا تو باید اسیر شوی.
خود نتیجهی عشق چه بود در بسیج
نیک بنگر جز شهادت هیچ هیچ
حق متعال فرمود که اگر عاشق هرکسی بشود او را میکشد، من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته، من به مقام عشق مطلق راه یافته ام لذا کشته میشوم اما بدان که
این شهادت تخم معنی کشتن است
تن ز جان در خاک و خون آغشتن است
من با این شهادتم دارم تخم معنی میکارم. شهادت مثل دانه، غیب و مجمل است. این دانهی شهادت و عشق مطلق و جمال مطلق که تو در کربلا آن را شهود کردی و گفتی ما رأیت إلا جمیلا، شکوفا نمیشود الا به اسارت تو...
نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
در این حقایق کربلا حرفها هست...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۳
گفت کای لب تشنهی بحر وصال
بعد از اینت در کجا بینم جمال
حسین جان، شما که به مقام شهادت مطلق میرسی، من کجا شما را ببینم؟
گفت بیرون از مکان و لامکان
چون شوی یابی ز دیدارم نشان
گفت من به مقام غیب میروم... اگر میخواهی مرا ببینی باید به آن مرتبهی غیب توجه داشته باشی اما اسرار اسارت را بدان زینب جان... اسرار اسارت چیست؟
گر شوی بی منزل و مأوا سزاست
تو حقی گو ذات حق را جا کجاست
زینب جان شما نباید مقید به قید خاصی باشی، تو مظهر حق متعالی. ذات حق متعال که جا و مکان ندارد، در هیچ جایی نیست اما در همه جا هست... زینب جان، تو با اسارتت باید همهی منازل هستی را از خودت پر کنی... تا کجا؟ باید تا خرابهی شام بروی. عشق برای اینکه خودش را نشان دهد خودش را تا انزل مراتب وجود ظهور میدهد.
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
عشق از مقام عدم که همان مقام غیب الغیوبی است تا این جایی که من و شما هستیم سریان دارد. پس جناب زینب! شما باید با اسارتت این عشق حسینی را بِکِشی و در تمام مخلوقات گسترش دهی، أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟! (فرقان/۴۵). حال که اینگونه شد، بدان که تو اسیر نیستی... تو امیری... وقتی تو عشق را در میان تمامی موجودات سریان میدهی و همهی موجودات به سریان این عشق زنده هستند، آیا تو اسیری یا امیری؟!
گنج توحیدی تو از ویران مرنج
چرا نباید از ویرانه و خرابه رنجید؟ چون گنج در ویرانه است... در داستان حضرت خضر و موسی شنیدید که حضرت خضر گفت در این خرابه، گنجی هست. خرابه کنایه از همین عالم دنیا و عالم حد و کثرات و قیود است. باطن این قید را ببینی میشود گنج... بشر در حدود دنیا و نفس و هواهای نفسانی مستغرق شده است، اگر این حدود را کنار بزند، خدا را میبیند. اگر این پردهی حدود و قیود را بیندازد، خدا آشکار میشود! خدا که دور نیست... به محض اینکه از حد بگذری، به حق واصل میشوی. خدا بی حد است لذا در تمام حدود حضور دارد. جایی نیست که خدا آنجا نباشد، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، و او از رگ گردن نزدیکتر است... أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ... از خودت به خودت نزدیکتر است...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۴
لذا امام حسین علیهالسلام به حضرت زینب سلام الله علیها میفرماید، تو چون گنج مخفی و حامل عشق مطلق هستی، باید به ویرانه بروی.
گنج توحیدی تو از ویران مرنج
زان که در ویرانه باشد جای گنج
حتم شد از حق اسیری بر شما
خلق تا بینند حق را در شما
اسیر کسی است که در زنجیر است و در واقع مقید است. دست و پای آل الله را به زنجیر بستند و از کربلا که عرش الله است بردند به شام که فرش است. شام جایی است که یزید آنجاست اما کربلا جایی است که اباعبدالله آنجاست. «منْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». آنجایی که امام حسین علیه السلام هست عرش است، بلکه فوق عرش است. آن جا که یزید هست، فرش است. هرجا امام حسین علیه السلام را دیدی، عرشی هستی. هرجا دنیا را دیدی بدان اینها مظاهر یزید هستند. باید حسین را ببینی... باید دیدهی حسین بین داشته باشی! امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود اگر میخواهی حق در تو آشکار شود و همه حق را آشکار ببینند، باید اسیر شوی.
گر شوی بی چادر و معجر سزاست
کاین دلیل معرفت بهر خداست
کنز مخفی پیش از این بنهفته بود
شیر هستی در نیستان خفته بود
دوستان در پرده میگویم سخن... یعنی اگر چادر از سر شما برداشتند، خدا را آشکار کردند. حضرت زینب سلام الله علیها گنج مخفی است که آشکار میشود. این شیر هستی پیش از این در نیستان بود اما الان شیر را به بند کردند. شیری که در نیستان باشد مظهر جلال است اما شیری که در بند و زنجیر باشد مظهر جمال است. هیچ کس زهرهی این را ندارد که به نیستان برود تا شیر را تماشا کند چون او را میدرد و مظهر جلال است اما وقتی شیر را به بند میکشند و به باغ وحش میبرند همه برای تماشایش میروند. حضرت زینب سلام الله علیها شیر خداست. لذا برای آن که مردم جمال حق را ببینند باید زینب سلام الله علیها اسیر شود. پیش از این هم عرض شد که آن کسی که در وصف کربلا میفرماید: «ما رأیتُ الّا جمیلاً» خود جمیل است. اصلا حضرت خودش را دید که این چنین فرمود. زینب سلام الله علیها به چشم خود خودش را دید. غیر از ایشان که آنجا کسی نبود. بین امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها دوئیتی وجود نداشت و همه حسینی شده بودند. اصحاب امام الم حدید را حس نمیکردند. چنان در اباعبدالله مستغرق بودند که شمشیر که به بدنشان اصابت میکرد، نمیفهمیدند، چون عاشق بودند و عاشق فانی در معشوق است..
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
حضرت سید الساجدین علی بن الحسین علیهما السلام را لقب زین العباد و زین العابدین نیز هست چه عبودیت و عبادت بدون توجه و توسل و اعتقاد به امام فاقد روح و معناست. عبودیت یعنی فناء عبد در ولایت الهیه و عبادتی که زینت نداشته باشد عابد را عبد نخواهد کرد و قالبی بیش نخواهد بود. وَ مَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً (أنفال/۳۵)
زینت تکوین و تشریع انسان_کامل است. بدون امام که حقیقتش روح ساری در موجودات است عالم معنای خود را از دست می دهد.
حضرت سجاد علیه السلام را زینت عبادت کنندگان گفته اند تا آشکار شود اسلام منهای امامت شرک_عظیم است و توحید به موحد_کامل علنی میشود، پس إِنِّي أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۵
عاشق چنان در معشوق فانی میشود که خود را نمیبیند تا الم حدید را حس کند. زینب آنجا حسین بود و حسین زینب بود.
ترسم ای فصاد گر فصدم زنی
تیغ را ناگاه بر لیلی زنی
من کی ام؟ لیلی و لیلی کیست؟ من
ما یکی روحیم اندر دو بدن
خدا این گونه خودش را علنی کرد. امام حسین میخواست توحید را در عالم پخش و اسرار را هویدا کند. بدانید که زینب زینت افزای عشق است. زینب، زینت عشق است تا عشق را آشکار کند.
خواست او خود را عیان و آشکار
هم تو را بر ناقهی عریان سوار
خدا خواست خودش را آشکار و عریان به همه نشان دهد به همین دلیل زینب کبری باید بر ناقهی عریان سوار شود.
تا شود مفتوح راه معرفت
بر همه خلقان ز آثار صفت
اگر حضرت زینب آن مسئولیت سنگین را به عهده نمیگرفت، راه معرفت مسدود میشد، ما هیچ وقت حسین شناس نمیشدیم. ما همه حسین شناسی و دین داریمان را مدیون حضرت زینب کبری سلام الله علیها هستیم.
پس تو را لازم بود بی معجری
تا شود ظاهر کمال حیدری
تا نگردد بسته بازویت به بند
هم سر من بر سر نی تا بلند
کنز مخفی کی شود ظاهر تمام
پس ز سر رو بر اسیری سوی شام
شو به شام و کوفه خواهر در به در
تا که بشناسند خلقت سر به سر
من بدون این اسیری گر شهید
میشدم هم باز حق بد ناپدید
حقیقتا کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود... امام حسین هم میفرماید اگر من شهید نشوم و تو اسیر، این کنز مخفی همچنان در مقام خفا باقی میماند. عشق مطلق در خفا باقی میماند و جمال خدا آشکار نمیشود.
آن اسیری زین شهادت بس سر است
در اسیری تو حق پیداتر است
اسیری زینب از شهادت سر تر است وگرنه زینب هم دوست داشت مثل مادر و زن وهب یک شمشیری به او بخورد و به شهادت برسد. تحمل هم شهادت و هم اسارت خیلی سخت است. لذا وقتی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میپرسند شما بر چه مصیبتی خون گریه میکنید؟ میفرمایند بر اسیری عمهام زینب کبری... یا وقتی حضرت سیدالساجدین میخواهد از کربلا تعریف کند میفرماید الشام الشام الشام...
تا نگردی تو اسیر اندر دلی
کی شود نور ولایت منجلی
چرا به اسیری میروی؟ تا آن که دلها اسیر تو شوند و تا دلی اسیر زینب نشود، ولایت حسین در آن دل منجلی نمیشود. بی بی جان! ما می خواهیم شما در دل ما وارد شوید... «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً» (نمل/۳۴) شما مالک الملک هستید، بر این قریهی وجود ما وارد شوید و همهی داشتههای ما را از بین ببرید و فقط خودتان باقی بمانید....
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده،
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت 16
حضرت زینب سلام الله علیها اسیر شد. این که میگوید بی معجری و در زیارت ناحیه مقدسه میفرماید أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، به این معنی نیست که کسی زینب را دید. شیخ هادی کاشف الغطا برای حضرت زینب شعری گفت.
حاسرة الوجه بغیر برقع
لا یستر غیر ساعد و اذرع
یعنی چهرهی حضرت زینب آشکار شده بود و او چهرهاش را میپوشاند اما نه با چادر بلکه با دست و ساعد خودش. این شعر را نوشت و خوابید. صبح که از خواب بلند شد دید یک بیت اضافه شده است. به او القا کردند که این بیت را امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سروده است.
و هی باستار من الانواری
تحجبها عن اعین النظاری
بله، چادر از سر زینب کشیدند اما او مستور در انوار الهی بود و چشم احدی بر زینب کبری نیفتاد. تا قبل از کربلا نه کسی زینب را دیده بود و نه صدایش را شنیده بود. او را طوری شب میبردند و میآوردند که سایه اش را هم کسی نبیند. این آل الله که غیرت مطلق هستند اجازه نمیدهند که کسی زینب را ببیند. در کربلا یک کاری کرده بودند حرف که میزد صدای علی بن ابی طالب شنیده میشد! زینب غیرت الله است! وقتی وارد مجلس یزید شد، تا یزید چشمش به زینب افتاد، چنان کبریایی خدا در زینب ظهور کرد که یزید گفت من هذه المتکبّرة؟! تکبر او مظهر کبریایی حق متعال بود. لذا حضرت زینب کربلا را کربلا کرده است. من، شما، شهدای کربلا و همهی شهدای عالم سر سفرهی زینب کبری نشستهایم. در این دهه هم اگر دقت کنید ورودیه، روضه حضرت زینب است. شب حضرت رقیه، روضه حضرت زینب است، شب چهارم روضه حضرت زینب است. شب حضرت علی اصغر امام حسین به زینب میفرماید: «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ». در روضهی حضرت علی اکبر این زینب است که میرود تا علی اکبر را به خیمه برگرداند. برویم سراغ اباالفضل العباس هم این زینب است که میگوید عباس جان برادرم را یک وقت تنها نگذاری... روز عاشورا هم که همه زینب است و بعد عاشورا هم که زینب است. دیدید زینب هستی را از خودش پر کرده است؟! امام حسین به زینب فرمود بایست که تو اسیر شوی و وظیفهی مهمی داری. امام حسین فرمود زینب جان! بعد شهادت من شما باید با حق متعال عشق بازی کنی! همین که شهید شدم بدن مرا در آغوش بگیری و بگویی خدایا این قربانی کوچک را از ما بپذیر... وقتی هم که آقازادههای حضرت میخواستند به میدان بروند زینب کبری آماده شان کرد، لباس بر تنشان پوشاند، شانه بر سرشان زد، عطر به پیراهنشان زد و به حجلهی دامادی فرستاد. وقتی هم که این دو دردانه به شهادت رسیدند از خیمه بیرون نیامد. نه به این خاطر که نمیخواست شرمندگی امام حسین را ببیند بلکه این دو قربانی را مقابل اباعبدالله خیلی کوچک میدید. میگفت برادر من شرمندهام که بیشتر از این ندارم تا تقدیم شما بکنم...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۷
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
هرچه از عشق بگویم، از عهدهی کار بر نمیآیم. عشق خیلی مقدس و رفیع است. کسی باید پیرامون عشق سخن بگوید که خود عاشق و متصل به حقیقت عشق باشد لذا چون به عشق آید خجل باشم از آن...
خاصیت عشق این است که در دلی قرار نمیگیرد مگر آنکه غیر را از آن دل بزداید. عاشق باید اغیار را از دلش بیرون کند تا بتواند به مقام مقدس عشق نائل شود و با معشوق اتحاد وجودی پیدا کند. از این اتفاق به فنا تعبیر میشود. کار معشوق نیز همچون گیاه عشقه است. معشوق عاشق را در خودش فانی میکند چرا که میخواهد عاشق را به رنگ خودش درآورد. معشوق نگاه میکند و میبیند که عاشق، خالص نیست. چون خالص نیست، در دل او نمینشیند. میگوید من در قلبی مینشینم که غیر من در آنجا نباشد. چرا؟ چون غیور است. صفت عشق غیرت است.
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
خوب به این مطلب دقت کنید تا موحد شوید. خدا عشق است، عاشق است و معشوق. چون خدا عشق محض است غیرت دارد. در همین دنیا نیز خاصیت عشق مجازی این است. دیده میشود که شخصی عاشق دیگری میشود، اگر بفهمد پای کسی دیگر در میان است، تا مرز قتل نیز پیش میرود! مجاز اینگونه است، حقیقت هم همین است. حق متعال میفرماید که من عشق محض هستم و غیورم، دوست ندارم در عالم، کسی غیر مرا بپرستد و دوست داشته باشد؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» من جن و انس را خلق کردم که مرا عبادت کنند پس عبادت میکنند، جن و انس همه در حال عبادت خدا هستند بلکه بفرما «إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا» (مریم/۹۳)، همهی موجودات نظام هستی عبد خدا هستند. خدا میگوید چون من عشق مطلقم و غیور هستم و دوست ندارم کسی جز من پرستیده شود و دوست داشته شود، باید فکری کنم. باید کاری کنم که همهی موجودات، غیر مرا دوست نداشته باشند. باید چه کنم؟ باید در همهی اشیاء خودم ظهور کنم.
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
گفت من خودم را در همه چیز ظهور میدهم تا هرکس هرچیزی را دوست داشته باشد، در واقع مرا دوست داشته باشد ولو اینکه خودش نداند... آقایی، خانمی را دوست دارد، در واقع خدا را دوست دارد. شخصی به اصطلاح کبوتر باز است، این در واقع خدا را دوست دارد، هرکس به هرچیزی عشق میورزد در حقیقت دارد به خدا عشق میورزد. این را نیز در ابتدای قرآنش آورد تا خیال کل موحدین عالم راحت شود، کجا؟ در طلیعهی سورهی حمد فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ». الف و لام «الْحَمْدُ» دلالت بر این دارد که هرجا حمد و ستایشی هست، برای خداست. اینکه مثلا شما در منزل نشستهای و به جمال فرزندانت نگاه کنی و بگویی چقدر اینها زیبایند، در واقع داری میگویی خدایا چقدر تو زیبایی... هرجا هر چیز زیبایی دیدی، گلی زیبا دیدی یا منظرهای زیبا دیدی و لذت بردی در واقع داری از خدا لذت میبری. خدا غیور است و اینکار را کرد منتها تفاوت عارف با غافل یا عالِم با جاهل در توجه و فهم این معنا است، عارف میفهمد، امیرالمؤمنین علیه السلام چون موحد تام بود، فرمود: «ما رَاَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَاَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ». یا اینکه حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ما رأیتُ الّا جمیلاً... او گفت که من در همه جا عشق دیدم، عشق در همه اشیاء ساری است. جناب باباطاهر عریان خوش گفت:
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
عارف این را میفهمد و جاهل نمیفهمد اما در نفس الامر و در واقع دارد خدا را پرستش میکند. قیامت یعنی همین، إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ. در قیامت، واقعیت آشکار میشود. واقعیت چیست؟ واقعیت یعنی
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جملهی اشیا شد
مطلبی که عرض شد مطلبی بسیار سنگین و عمیق در توحید و توحد است...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشان تو،
گه از زمین، گاهی ز آسمان جویم /
ببین چه بیپروا، ره تو میپویم /
بگو کجایی؟
🎵 به سوی تو
🎙علی زند وکیل
#موسیقی_سالم👇
┏━━ °•🍃•°━━┓
@moosighi_salem
┗━━ °•🍃•°━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه یادی کنیم از :
شهدا
پدرها و مادرها
وابستگان
بی وارثان
بدوارثان
در برزخ منتظر هدیه ای از جانب ما هستند .
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۸
معشوق غیور است. اقتضاء غیرتش این است که عاشق به غیر او به کسی دل نبندد و نگاه نکند لذا اولین کاری که میکند، دستور میدهد که این غیر را از دلت بزدا؛ جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب؛ «القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْكِنْ فِي حَرَمِ الله غيَرَ الله». غیر را در قلبت راه نده، اگر راه دادی من نمیآیم. آن دل یا جای من است یا جای غیر. البته به شما بگویم که غیری هم وجود ندارد، ما خودمان غیر را ساختیم! قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؟! ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ که خودتان ﻣﻰﺗﺮﺍﺷﻴﺪ ﻣﻰﭘﺮﺳﺘﻴﺪ؟! ما اینهمه چیز تراشیدهایم. میگوید این فکرت را که غیر میبینی پاک کن. اگر دلت را پاک کنی خیالت راحت میشود و در همه جا چهرهی دل آرای حق متعال را میبینی.
چرا اصلا عاشق باید به سمت معشوق برود؟! چون معشوق کمال مطلق است. معشوق علت است و ما معلولیم، معلول دوست دارد به علت و به کمال مطلق برسد، این ویژگی در فطرت همه موجودات قرار داده شده است. لذا خدا میگوید که ای جناب عاشق، اگر میخواهی سمت من بیایی، باید به غیر توجه نکنی. خدایا چه کنم که به غیر توجهی نکنم؟ میگوید که من تو را امتحان میکنم... چگونه؟ با بلا... من تو را با بلا امتحان میکنم...
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود
این دل ای جان منبع درد و بلاست
شاهد دل البلاء للولاست
اعوذ بك من الکرب و البلاء... بلا قهر و جلال خداست تا اغیار را بسوزاند و تعلقات ما را از بین ببرد تا جا برای خودش باز شود.
گر دلت را زین بلا نبود ولا
کورکورانه مرو در کربلا
کربلا وادی بلا است، میخواهد همهی عاشق هایی که آنجا هستند را بسوزاند و فقط حسین باقی بماند. جز حسین نباید در دل کسی باشد. اگر باشد، ولو اینکه آدم خوبی باشد، جایش کربلا نیست. بودند افرادی که بزرگ بودند. همین جناب طرماح همان کسی است که نامهی امیرالمؤمنین علیه السلام را برد و با معاویه آنچنان تند برخورد کرد اما در امتحان امام حسین رد شد. او شیعه بود و فرد مخلصی بود اما خلوص محض چیز دیگری است. گفت که من میآیم منتها بروم و این آذوقه را به عیالم بدهم و برگردم و برگشت اما دیگر کار از کار گذشته بود... هر چند جناب فاضل دربندی در یکی از کتب خود ایشان را جزو شهدای کربلا نام برده است، و ان شاء الله که ایشان جزو شهدای کربلا باشد اما اگر نباشد، بالاخره یک تعلقی بود به نام خانواده و آذوقه و اینها که همین تعلق کار دست او داد. در کربلا خالص ها را راه دادند. امام حسین علیه السلام فریاد هل من ناصر ینصرنی سر داد و خطاب او به همهی انسان ها بود اما لبیک گفتن کار هر اوباش نیست...
این خرابات فنای است ای پسر
عقل را نبود در این سر دم گذر
چون روی غافل در این ره بی دلیل؟
زانکه بال اندازد اینجا جبرئیل
برکش از این سرزمین پای هوس
نیست شاه و شیر را خویشی به کس
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۱۹
هوس اصلا به این وادی راهی ندارد. باید همهی هوی و هوس و تعلقات بسوزد. جبرئیل در آنجا راه ندارد! عقل هم در آنجا راه ندارد. عقل هم بعضی مواقع تعلق است. آنجا باید محض شوی.
گر دلیلت نیست زین ره رو برون
زآنکه آید زین بیابان بوی خون
در طریق عشق کاوّل خونی است
هرکه بی رهبر رود بیرونی است
و آنکه بیرونی است او ای نور عین
کی دهد جان در ره مهر حسین؟!
بیرونی را در اینجا راه نمیدهند. باید درونی باشی...
به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟!
امام حسین علیه السلام میگوید فقط کسانی به این حریم بیایند که فقط حسین در دلشان باشد... جز حسین نباشد، او همه تعلقات را از آنها گرفت. اینکه همه تعلقاتشان را دادند، فکر نکنید تعلقات آنها از این دست تعلقات متعارف من و شما بود. در میان آنان کسی بود که به او خبر دادند که پسرت را در سرحدات در آذربایجان اسیر کردهاند. او در آنجا مطلبی گفت. امام حسین علیه السلام فرمود که من بیعتم را از تو برداشتم. پولی نیز به او داد و گفت برو و پسرت را آزاد کن. آن شخص سریعاً متنبه شد و گفت یا اباعبدالله! گرگهای بیابان مرا زنده زنده بدرند اگر از شما جدا شوم... امام زمان علیه السلام در زیارت شهدای کربلا به او به این دلیل که چنین پاسخی گفته، سلام داده است. من شما را رها کنم و بروم برای آزادی فرزندم؟! من اصلا تعلقی به فرزندم ندارم! تعلقات اینها چه بود؟ علم بود... امام حسین علیه السلام از اینها علمشان را گرفت! عرفان را از اینها گرفت. در آن مرتبهی بالای اخلاص که به مقام مخلَصین میرسیم، اسماء الله حجاب راه تو میشوند... او از حضرت عباس بن علی علیهما السلام قدرت را گرفت، یکی از عرفا اینگونه گفت که حضرت زینب یا ام کلثوم، هرکدام از اینها اگر اراده میکردند، میتوانستند تمام این دشمنان را مضمحل کنند. خیلی سخت است که قدرت الله باشی، حیات و ممات دشمنانت به ارادهات بند باشد ولی کاری نکنی! مظهر اسم قادر باشی آن هم نه قادر مقید بلکه قادر مطلق!! امروزه تا کسی به مقام و قدرتی میرسد میخواهد نسل افراد دیگر را که رقیب یا دشمن او بودهاند را از زمین بر کند!! در اطراف ما تا دلتان بخواهد از این گونه افراد هستند، در دورهی قبل تو کذا بودی، در دورهی بعد من قدرت دارم ببین با تو چه میکنم!! تازه آن شخص شیعهی امیرالمؤمنین است و قتل و جنایتی هم نکرده! فقط رقیب او بوده....
در کربلا، عباس بن علی که قدرت الله است، مظهر توحید است، به ارادهای میتواند شمر ملعون را بکشد. اینها که از خبائث روزگار هستند اما چنین نکرد. برای آنها اسماءالله تعلق بود... این ها همه چیزشان را در راه اباعبدالله الحسین دادند. وقتی عاشق همه چیزش را در راه معشوق داد، معشوق در عوض خودش را به عاشق میدهد. خدا به امام حسین علیه السلام میفرماید: «وَ أَنَا دِیتُهُ...». قمار خیلی قشنگیست! عاشق و معشوق یک قماری میکنند باهم. عاشق در راه معشوق همهی هستیاش را میدهد، جان هم که اصلا ناقابل است. چون عبور از تعینات گاها سخت تر از از جان گذشتن است!
گر فنا را بذل جان فهمیده ای
صحبت اهل فنا نشنیده ای
ترک هستی نی همین جان دادن است
بل تعین های خود بنهادن است
ای بسا کس ترک جان کرد و نرست
نامد اسرار فنا او را به دست
بس تعین هاست بهر مرد راه
جان بود زآنها یکی بی اشتباه
لذا عاشقِ طالبِ وجود منبسط خطاب به آن حقیقت بی قید و بی تعین میگوید:
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم
این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شانه
مصارع عشاق
قسمت ۲۰
جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین یک جان را دارم، ای کاش هزار جان داشتم تا هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. یا به امام حسین علیه السلام میگوید، اگر مخیر باشم بین زندگی جاوید و شهادت در راه تو، حاضرم هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. معشوق میگوید حالا که این گونه ای من هم خودم را به تو میدهم. اباعبدالله الحسین خودش تمام هستی اش را تحویل خدا داده بود. خدا هم در عوض تمام هستی اش را به حسین داد. لذا حسین شد خدا! تو بگو خدا یا حسین فرقی نمیکند. حسین مَثَل الله است، خدا نماست. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دعای رجبیه میفرماید: «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ ». اگر آن عارف بزرگ در درجهی بالای معرفت بود، نمیگفت که دستگاه امام حسین علیه السلام خیلی شلوغ است اما دستگاه خدا خلوت است. بندهی خدا نمیدانست که بین امام حسین و خدا بینونتی نیست. بساط خدا را اتفاقا حسین علیه السلام شلوغ کرده است و عاشقان را به سمت خدا آورده! کربلا نمایشگاه این حقایق است و حضرت اباعبدالله آن را پیاده کرد تا حقایق را برای ما آشکار کند. امام حسین علیه السلام به مقام «دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ» رسید. آن جایی که مقام «أَوْ أَدْنیَ» است بین خدا و حسین مرزی نمیتوان مشخص کرد. نه این که مرزی نیست اما خیلی باریک است. در مورد اسم جامع الله حرف نمیزنیم. حسین که از الله گذشت. الله اسم است و بحث ما از ذات خداست، از آن مقام غیب الغیوبی. خدا حسین را تا مقام ذات خودش برد و او را مظهر ذات کرد. مظهر اسم الله شدن مرتبه ایست اما مظهر ذات خدا شدن مرتبهی دیگریست.
عباس بن علی مظهر اسم الله است، امام حسین از این مظهر میگذرد. عباس کسی است که اباعبدالله بعد از شهادتش میفرماید: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِيلَتِی». مرتبهی زینب کبری مرتبهی عصمت الله الاتم است و او در مقام امامت نشسته است. او منصب امامت در بیرون را ندارد اما به مقام امامت رسیده است که وصی امام میشود. شریکةالحسین از القاب حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. امام حسین از او هم گذشت. خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا». امام پاسخ داد اشکال ندارد. خدا به او گفت حسین تو از اسماء جزئی و کلی، ائمه سبعهی اسماء گذشتی. من و شما کافیست به یکی از این اسماء دست پیدا کنیم تا در عالم تصرف کنیم! حضرت عیسی دو اسم از اسماء داشت و با آن دو اسم مرده زنده میکرد، بیماران را شفا میداد. حضرت موسی دو یا سه اسم داشت و با آنها دریا را میشکافت. امام حسین از تمام حجابها علی الاطلاق گذشته است یعنی قدرت مطلق در دستان اوست اما آن را به کار نمیبرد. دستان امیرالمؤمنین را که قدرت الله است، میبندند و او کاری نمیکند. فاطمه زهرا سلام الله علیها مظهر اسم لطیف خداست اما اجازه میدهد در بسوزد و اسم لطیف خدا پایمال شود که نشان دهند ما توجهی به این اسماء الله نداریم...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده