🖋🖌🖋🖌🖋🖌🖋🖌🖋🖌🖋🖌
🖋 حضرت زهرا(س)
قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
بحار
هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.
✋ السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا(س)
#فاطمیه
🏴 @ghorun
24.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙سرمشق فاطمی | توصیه حضرت زهرا(س)؛ مقدم کردن دعا برای دیگران
🏴@ghorun
◾️حضرت فاطمه (علیها السّلام) در قسمتی از خطبه فدکیه چنین فرمودند:
اَنّی تُؤفَکونَ؟ و کِتابُ اللهِ بَینَ اَظهُرِ کُم، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ وَ احکامُهُ زاهِرَةٌ وَ اَعلامُهُ باهِرةٌ… ؛
شما را کجا به بیراهه می برند؟ درحالی که کتاب خدا (قرآن) میان شماست، امور قرآن آشکار است، احکامش درخشان است و نشانه های آن فروزنده.
العوالم، ج 11، ص 471
🏴@ghorun
💌💌💌💌〰〰〰〰〰〰〰〰
سلام و رحمت خدمت همه همراهان قرآنی
دوستان از آیات و مطالب کانال در کانال و گروه های خود ارسال کنید تا خیر و ثوابی باشد برای همه
در ضمن اگر نقد یا پیشنهادی هست و یا مطالبی مرتبط با موضوع کانال برای ما ارسال فرمایید تا باقی عزیزان هم استفاده کنند.
🔸ارتباط با خادم کانال @Ghorun14
🌹در پناه قرآن
▪️ @ghorun
▫️🌱▫️..........................▫️🌱▫️
بسم اللّه الرحمن الرحیم
دوستان سوره احزاب آیه ۴ به همراه ترجمه، تفسیر و صوت لطفا پس از خواندن نشر دهید. التماس دعا
〰〰〰〰〰〰〰〰
۴) ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ
▪️➖▪➖▪️➖▪️➖▪️
۴) خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافریده; و هرگز همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید مادران شما قرار نداده; و (نیز) فرزندخوانده هاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است; این سخن شماست که به دهان خود مى گوئید (سخنى باطل و بى پایه); اما خداوند حق را مى گوید، و او به راه راست هدایت مى کند.
▪️➖▪➖▪️➖▪️➖▪
در تعقیب آیات گذشته که، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى داد: تنها از وحى الهى تبعیت کند، نه از کافران و منافقان، در آیات مورد بحث، نتیجه تبعیت از آنها را منعکس مى کند که، پیروى از آنان انسان را به یک مشت خرافات، اباطیل و انحرافات دعوت مى نماید که: سه مورد آن در نخستین آیه مورد بحث، بیان شده است:
نخست مى فرماید: خداوند براى هیچ کس دو قلب در درون وجودش قرار نداده است ! (ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).
جمعى از مفسران، در شأن نزول این قسمت از آیه، نوشته اند: در زمان جاهلیت مردى بود به نام جمیل بن معمر داراى حافظه بسیار قوى، او ادعا مى کرد: در درون وجود من دو قلب ! است که با هر کدام از آنها بهتر از محمّد(صلى الله علیه وآله) مى فهمد! لذا مشرکان قریش او را ذو القلبین ! (صاحب دو قلب) مى نامیدند.
در روز جنگ بدر که مشرکان فرار کردند، جمیل بن معمر نیز در میان آنها بود، ابوسفیان او را در حالى دید که، یک لنگه کفشش در پایش بود و لنگه دیگر را به دست گرفته بود و فرار مى کرد.
ابوسفیان به او گفت: چه خبر؟!.
گفت: لشکر فرار کرد.
گفت: پس چرا لنگه کفشى را در دست دارى و دیگرى را در پا؟!
جمیل بن معمر گفت: به راستى متوجه نبودم، گمان مى کردم هر دو لنگه در پاى من است (معلوم شد با آن همه ادعا چنان دست و پاى خود را گم کرده که به اندازه یک قلب هم چیزى نمى فهمد، البته منظور از قلب، در این موارد عقل است).
به هر حال، پیروى از کفار و منافقان و ترک تبعیت از وحى الهى، انسان را به این گونه مطالب خرافى دعوت مى کند.
ولى گذشته از اینها، این جمله معنى عمیق ترى نیز دارد و آن این که انسان یک قلب بیشتر ندارد، و در این قلب جز عشق یک معبود نمى گنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مى کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند!
اصولاً، شخصیت یک انسان سالم، شخصیت واحد، و خط فکرى او خط واحدى است، در تنهائى و اجتماع، در ظاهر و باطن، در درون و برون، در فکر و عمل، همه، باید یکى باشد، هرگونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحمیلى و بر خلاف اقتضاى طبیعت او.
انسان، به حکم این که یک قلب بیشتر ندارد باید داراى یک کانون عاطفى و تسلیم در برابر یک قانون باشد.
مهر یک معشوق در دل بگیرد.
یک مسیر معین را در زندگى تعقیب کند.
با یک گروه و یک جمعیت هماهنگ گردد، و گر نه تشتّت و تعدّد، و راههاى مختلف، و اهداف پراکنده، او را به بیهودگى، و انحراف از مسیر توحیدى فطرى مى کشاند.
لذا در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر این آیه مى خوانیم: دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک قلب نمى گنجد; چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند، همان گونه که طلا در کوره خالص مى شود و هیچ تیرگى در آن وجود ندارد، هر کس مى خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند، اگر چیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است، از ما نیست و ما هم از او نیستیم .
بنابراین، قلب واحد کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجراء مى کند، چرا که انسان نمى تواند حقیقتاً معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود، و این که: بعضى در عصر ما براى خود شخصیتهاى متعددى قائل هستند و مى گویند: فلان عمل را از جنبه سیاسى انجام دادم و فلان کار را از جنبه دینى و کار دیگر را از نظر جنبه اجتماعى و به این ترتیب، اعمال متضاد خود را توجیه مى کنند، منافقان زشت سیرتى هستند که، مى خواهند قانون آفرینش را با این سخن زیرا پا بگذارند.
ادامه تفسیر👇
▪️@ghorun
ادامه تفسیر👇👇
درست است که جنبه هاى زندگى انسان مختلف است ولى باید خط واحدى بر همه آنها حاکم باشد.
قرآن، سپس به خرافه دیگرى از عصر جاهلیت مى پردازد و آن خرافه ظهار است، آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت مى شدند و مى خواستند نسبت به او اظهار تنفر کنند به او مى گفتند: أَنْتِ عَلَىَّ کَظَهْرِ أُمِّى: تو نسبت به من، مانند پشت مادر منى ! و با این گفته او را به منزله مادر خود مى پنداشتند و این سخن را به منزله طلاق!
قرآن در دنباله این آیه، مى گوید: خداوند هرگز همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید، مادران شما قرار نداده است ، و احکام مادر را، در مورد آنان مقرر نکرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ).
اسلام، این برنامه جاهلى را امضاء نکرد، بلکه براى آن مجازاتى قرار داد و آن این که: شخصى که این سخن را مى گوید، حق ندارد، با همسرش نزدیکى کند تا این که کفاره لازم را بپردازد، و اگر کفاره نداد، و به سراغ همسر خود نیز نیامد همسر مى تواند با توسل به حاکم شرع او را وادار به یکى از دو کار کند یا رسماً و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد، و از او جدا شود، و یا کفاره دهد و به زندگى زناشوئى همچون سابق ادامه دهد.(۳)
آخر این چه سخنى است که انسان با گفتن این جمله، به همسرش که: تو همچون مادر منى ، به حکم مادر او در آید، ارتباط مادر و فرزند یک ارتباط طبیعى است و با لفظ هرگز درست نمى شود، و لذا در سوره مجادله آیه ۲ صریحاً مى گوید: إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً: مادران آنها کسانى هستند که آنها را متولد ساخته اند و آنها سخنى زشت و باطل مى گویند !.
و اگر هدف آنها از گفتن این سخن، جدا شدن از زن بوده است ـ که در عصر جاهلیت چنین بوده، و از آن به جاى طلاق استفاده مى کردند ـ جدا شدن از زن نیازى به این حرف زشت و زننده ندارد، آیا نمى توان با تعبیر درستى مسأله جدائى را بازگو کرد؟
بعضى از مفسران گفته اند: ظهار در جاهلیت، باعث جدائى زن و مرد از یکدیگر نمى شد، بلکه زن را در یک حال بلا تکلیفى مطلق، قرار مى داد، اگر مسأله چنین باشد، جنایت بار بودن این عمل روشن تر مى شود; زیرا با گفتن یک لفظ بى معنى، رابطه زناشوئى را با همسر خود به کلى بر خود تحریم مى کرد، بى آن که زن مطلقه شده باشد.(۴)
آن گاه به سومین خرافه جاهلى پرداخته مى گوید: خداوند فرزند خوانده هاى شما را، فرزند حقیقى شما قرار نداده است (وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ).
توضیح این که: در عصر جاهلیت معمول بوده: بعضى از کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى کردند، و آن را پسر خود مى خواندند و به دنبال این نامگذارى تمام حقوقى را که یک پسر از پدر داشت براى او قائل مى شدند: از پدرخوانده اش ارث مى برد، و پدر خوانده نیز وارث او مى شد، و تحریم زن پدر یا همسر فرزند در مورد آنها حاکم بود.
اسلام، این مقررات غیرمنطقى و خرافى را به شدت نفى کرد، و حتى چنان که خواهیم دید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى کوبیدن این سنت غلط، همسر پسرخوانده اش زید بن حارثه را بعد از آن که از زید طلاق گرفت، به ازدواج خود درآورد تا روشن شود، این الفاظ تو خالى نمى تواند واقعیتها را دگرگون سازد; چرا که رابطه پدرى و فرزندى، یک رابطه طبیعى است و با الفاظ و قرار دادها و شعارها هرگز حاصل نمى شود.
گر چه بعداً خواهیم گفت: ازدواج پیامبر(صلى الله علیه وآله) با همسر مطلقه زید جنجال بزرگى در میان دشمنان اسلام بر پا کرد، و دستاویزى براى تبلیغات سوء آنها شد ولى، این جنجالها به کوبیدن این سنت جاهلى ارزش داشت.
لذا، قرآن بعد از این جمله مى افزاید: این سخنى است که شما به زبان مى گوئید (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ).
مى گوئید: فلان کس پسر من است، در حالى که در دل مى دانید، قطعاً چنین نیست، این امواج صوتى، فقط در فضاى دهان شما مى پیچد و خارج مى شود، و هرگز از اعتقاد قلبى سرچشمه نمى گیرد.
اینها سخنان باطلى بیش نیست اما خداوند حق مى گوید و به راه راست هدایت مى کند (وَ اللّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ).
سخن حق، به سخنى گفته مى شود که: با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قراردادى است، هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، و مى دانیم مسأله ناپسند ظهار در عصر جاهلیت، و یا پسرخواندگى که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال مى کرد، نه واقعیت عینى داشت و نه قرار دادى حافظ مصلحت عموم بود.